همه چیز درباره موسیقی کودک (بخش دوم)

خب خیلی وقته که از ادامه مبحث موسیقی کودک باز موندیم . فکر کنم بهتر باشه با پاسخ به سوالات و ابهاماتی که تا به حال در این زمینه شنیدم شروع کنیم :

از کجا شروع کنیم ؟

آغاز موسیقی و آشنا کردن نوزاد با اون هزینه چندانی نداره و فقط کافیه والدین کمی اطلاعات در این زمینه کسب کنند و بدونند که چه نوع موسیقی برای گوش های بچه شون مناسب تره ... در خصوص موسیقی مناسب هم عرض کنم با توجه به تاثیر متفاوتی که انواع سبک ها و ریتم های موسیقی بر روان و حتی جسم آدم داره گوش سپردن به هر نوع موسیقی نمی تونه مفید باشه و باید در این خصوص هم کمی دقت و مطالعه داشت . کسانی که علاقمند به کسب اطلاعات بیشتر در این زمینه هستند میتونند بر انتخاب موسیقی مناسب برای کودکان کلیک کنند . جالب اینکه در ایران قدیم حتی از موسیقی به صورت رسمی در درمان بیماران هم استفاده میشده و حتی در ۱۵۰۰ سال پیش در دانشگاه جندی شاپور رشته ای به نام موسیقی درمانی هم تدریس میشده که پزشک بر اساس نوع بیماری ، موسیقی خاصی رو برای بیمار تجویز می کرده و پرستار موظف به نواختن موسیقی مورد نظر برای بیمار بوده (حساب کنین پرستار نواختن چند جور ساز رو هم باید یاد می گرفته) حتی در قابوسنامه هم اشاره ای به این نوع درمان و تجویز موسیقی بر اساس طبایع چهارگانه ، سن و جنس بیمار هم شده .... البته این اواخر هم در خصوص نوع موسیقی و تاثیر هر نوع موسیقی بر انسان و عملکردش تحقیقات زیادی انجام شده که اگر وقت شد در آینده حتمن بهش می پردازیم . با فرض اینکه گوش کودک دو الی سه ساله شما با موسیقی (اون هم از نوع مناسبش)  آشنا شده میریم سراغ آموزش آکادمیک موسیقی و سوال های مرتبط با اون .

هدف از آموزش موسیقی به کودک

با توجه به روش های موجود چنانچه با هدف فراگیری سریع نواختن ساز توسط کودک خردسالتون پا به آموزشگاهها می گذارید یه چند سالی زود آمدید ! هدف اصلی از یادگیری موسیقی مواردی است که پیش از این به اونها اشاره شد . شما در هر سنی می توانید نواختن ساز رو فرابگیرید و در آن استاد هم بشید ولی آموزش موسیقی به خردسالان و همراه کردن دایمی رشد اونها با موسیقی فوایدی به مراتب بیشتر از نواختن یک ساز برای شما به همراه خواهد داشت .

سن پذیرش هنرجو

در خصوص سن شروع موسیقی در قسمت قبلی نوشتیم . بنا به دلایل مختلفی که مهمترین اونها میتونه عدم استقبال خانواده ها و ... باشه ، آموزش موسیقی به نوزادان هنوز در ایران آغاز نشده و البته اونجوری که شنیدیم در جاهای دیگر دنیا هم هنوز به صورت فراگیر متداول نیست . متداول ترین روش آموزش موسیقی در ایران روش ارف هست که کلاس های اون به کلاس ارف معروفه . در ایران آموزشگاههایی که مطابق این روش کار می کنند بچه ها رو حداقل از حدود 3 یا 4 سالگی برای آموزش می پذیرند . در برخی از این آموزشگاه ها برای شروع آموزش به خردسالان ، در ترم اول کودک باید به همراه مادرش در کلاس حضور داشته باشه تا با محیط کلاس و ... آشنا بشه و خو بگیره . به دلیل عدم تشکیل خصوصیت فراگیری مستقیم در خردسالان ، محتوای ترم های اول این کلاس ها بیشتر بازی موسیقی و تشویق کودک به عکس العمل مناسب در برابر شنیدن موسیقی و نهادینه کردن اون در ذهن کودک از این طریق هست . طول دوره ارف در هر آموزشگاه بر اساس منطقه ای که در اون قرار داره ، انتظارات مشتریان و گروه های سنی کودکان و ... متفاوته و از دوره فشرده یک ساله تا حدود دو سال متغیره . در این کلاس ها کودکان در گروه های سنی مربوط به خود قرار گرفته تا از هر نظر شرایط یکسانی بر آموزش اونها حاکم باشه (محتوا و طول دوره برای گروه های سنی مختلف متفاوت خواهد بود).

ارف ... یک روش ؟ یک ساز ؟ یک شخص ؟ ...

من این سوال و کاربرد ناصحیح این کلمه رو زیاد شنیدم (حتی یکی از دوستان می گفت بچه اش میره کلاس که ارف بزنه) چون برخلاف شما که اطلاعاتتون در خصوص موسیقی خوبه هنوز کسانی هستند که واژه ارف و معنی و مفهوم اون و ارتباطش با دنیای موسیقی رو به درستی نمی شناسند و ما این مشکل یعنی عدم آشنایی عمومی با موسیقی دانان چه داخلی و چه در سطح بین الملل رو مرهون عملکرد بسیار ضعیف رسانه های داخلی در این زمینه و تابو بودن نسبی موسیقی و عدم تعیین تکلیف نهایی و اجماع علما در کشورهای مسلمان نشین هستیم . پس به نظر میاد بد نباشه اگر یک بار دیگه ارف رو تعریف کنیم :

کارل ارف Carl Orff موسیقیدان و آهنگساز برجسته آلمانی اهل مونیخ و یکی از انگشت شمار افرادی که تلاش زیادی در ابداع روش هایی جهت سهولت آموزش موسیقی به کودکان نمود و در این راه با نگاهی به روش های موجود قبلی و کمک دوست موسیقیدانش کیتمن روشی رو از خودشون بر جای گذاشتند که به جرات میشه گفت تا به امروز عمومی ترین روش آموزش موسیقی به کودکان به شمار میره . روش ارف بر مبنای آموزش موسیقی به کودکان از طریق اجزای اون یعنی ریتم(با استفاده از اسامی ریتمیک خاص حیوانات و شخصیت های مورد علاقه کودکان ، دست زدن ، پای کوبیدن و واکنش های مختلف کودک در زمان های مشخصی از شنیدن نت ها و ...) و صدا از طریق آموزش غیر مستقیم و مرحله به مرحله (هر یک یا دو نت در یک بازه زمانی خاص) و همچنین آمیختن این ارکان با حرکات ریتمیک و موزون که خود کمک به درک بهتر موسیقی توسط بچه ها میکنه انجام میشه . بعدها کارل ارف برای سهولت نواختن موسیقی توسط کودکان با استفاده از الهام گرفتن از تعدادی ساز بومی سایر ملل اقدام به ابداع سازهایی ساده نمود که به مجموعه این سازها "سازهای ارف" گفته میشه . بلزها (گلاکنشپیل)، زیلوفون ها و متالوفون ها به همراه تعدادی ساز ضربی و کوبه ای سازهای اصلی ارف رو تشکیل میدن که در ظاهر شبیه به هم هستند ولی از نظر مواد و اجزای تشکیل دهنده و نوع صدا متفاوت بوده و هر کدام از این گروه ها دارای زیرگروه هایی از نوع باس ، آلتو و سوپرانو می باشند . آموزشگاه ها در کنار سازهای اصلی ارف در بیشتر مواقع فلوت ریکوردر رو هم به عنوان یک ساز مناسب برای کودکان در آموزش ها جای میدن . نکته ای که باید به اون توجه داشت اینه که هر نوع آموزش موسیقی به کودک مساوی با روش ارف نیست و ممکنه برخی از افراد و آموزشگاه ها از این نام برای جذب مشتری و کسب درآمد بیشتر هم استفاده کنند .  

آیا کودک من استقبال خواهد کرد ؟

گروهی از موسیقیدانان اعتقاد دارند کودکان در زمینه هوش موسیقیایی متفاوت از یکدیگر به دنیا میان و گروهی دیگر بر این باورند که این توانایی ها اکتسابی بوده و از راه آموزش صحیح قابل دریافت هست (اینجانب با گروه دوم موافقم)... جدای از این امر باید گفت ، اینکه کوچولوی شما از موسیقی و کلاس های مربوط به اون استقبال خواهد کرد یا نه به چند چیز بستگی داره : 
روابط عمومی کودک و وضعیت ارتباط وی با بچه هاي هم سن و سال خودش
روش آموزشگاه مربوطه در خصوص آموزش موسیقی به خردسالان و تجربه
مربی در آموزش موسیقی به کودکان و مهارت اون در جذب و همراه کردن اونها با کلاس (به عبارتی میشه گفت مربی باید یک روانشناس کودک خوب هم باشه)                                                                                                  توجه والدین ، نوع برخورد اونها با فعالیت های فرزندشون ، سعی در تشویق کودک و عدم ایجاد هیچگونه استرس از طرف اونها در راه یادگیری موسیقی . خانواده هایی رو دیدم که در اونها یکی از والدین اعتقاد و علاقه ای به فعالیت فرزندش در زمینه موسیقی نداشته و این امر باعث شده کودک نیز انگیزه اش رو در این زمینه از دست بده و یا والدینی بودند که انتظار بیش از اندازه ای از خودشون نشون دادند و فکر می کردند که کودک باید طی چهار پنج ماه در زمینه موسیقی ، نت و یا نواختن ساز تسلط کامل پیدا کنه . توجه داشته باشید که همونطوری که یادگیری موسیقی به عنوان یک عامل مثبت در شکل گیری فرهنگ و شخصیت کودک و پرورش خلاقیت و سایر توانایی های کودک شناخته شده ، هرگونه شکست در این زمینه (چه مسئولیتش متوجه آموزشگاه و مربی باشه و چه خانواده) میتونه روی سایر زمینه های فعالیت کودک که با یادگیری مرتبط هستند نیز تاثیر منفی داشته باشه . البته به عقیده من در بیشتر موارد در صورت انتخاب مربی یا آموزشگاه مجرب و برخورد صحیح والدین ، بچه ها با موسیقی به خوبی کنار خواهند آمد .

 

استاد خصوصی ؟ 

پیشنهاد می کنم کودک خود را به دست یک نوازنده یا استاد چیره دست که سابقه ای در آموزش به بچه ها نداره نسپارید (به خصوص به صورت خصوصی) قرار گیری کودک در کلاس ها و در کنار همسالانش به جز ایجاد علاقه مندی بیشتر کودک به موسیقی فواید بیشمار دیگری هم برای شما خواهد داشت . حتی برخی از مشکلات رفتاری کودک هم در چنین کلاس هایی اصلاح خواهند شد . به جز این ، موسیقی دارای اصول و مبانی هست که تجربه ثابت کرده با بازی ، صرف زمان و تمرین با سازهای ابتدایی و ساده ، بهتر در ضمیر کودک نهادینه شده ، به ذهن اون شکل داده و اون رو برای انتخاب ساز نهاییش آماده می کنه ... در صورت مواجهه با یک کلاس خشک و بی روح و خصوصی احتمال موفقیت شما در علاقمند نمودن کودکتون بسیار کمتر خواهد بود . علاوه بر این یادگیری مستقیم ساز بدون گذراندن دوره های ارف برای کودکان دارای دشواری هایی است که ممکنه اونها رو برای همیشه از این راه دلسرد کنه . مربی کودک خردسال شما میتونه بهترین نوازنده شهر نباشه ولی حتمن باید سابقه کافی در آموزش موسیقی به کودک داشته باشه .

ادامه دارد... 

کنسرتوی نیمه شب برای کسرا !

دیشب رو من خونه مامان بزرگم خوابیدم (البته خواب که چه عرض کنم) پسرخاله عزیزم هم با مامان محترمشون اونجا بودند و تا حدودای ساعت ۳ صبح همه چی مرتب و گل و بلبل بود . و اما ساعت ۳ صبح آقا کسرا بیدار میشن و البته اصرار که بقیه هم باید با من بیدار بشن ...! خلاصه اینکه حسابی همه رو مشغول خودشون کرده بودند که همزمان بنده هم از خواب بیدار میشم و با چشمانی خواب آلود میام پیش ایلو الهه و میبینم که داره سعی می کنه کسرا رو آروم کنه . اولین پیشنهادی که به ذهن خواب آلود بنده رسید موزیک درمانی بود . به این نحو که پیشنهاد دادم تا با نواختن سازهای ارف پسرخاله عزیزم رو آروم کنم . این بود که جدی جدی بلزم رو آوردم و شروع کردم به نواختن ... بعد از زدن یکی از آهنگ ها که کمی تند بود رو کردم به ایلو و گفتم :

فکر کنم آهنگش تند بود . باید یه آهنگ آروم انتخاب کنم !... و بعد آهنگ چک چک باران رو بسیار آروم براش زدم و جالب اینجا بود که خودم هم اینقدر خواب آلود بودم که موقع نواختن این آهنگ و خوندنش نزدیک بود بخوابم ... و بعد از اینکه این آهنگ تموم شد رفتم سراغ فلوت و اینقدر براش فلوت زدم که خوابید و ما هم تونستیم بریم بخوابیم... خاله از این حرکت من کلی خوشحال شد و جریان کنسرت نیمه شب رو برای باباعلی تعریف کرد . البته فکر کنم کسرا هم خوشحال شده باشه ! حالا من نمی دونم کی به من گفته که وقتی یه نوزاد مشکل بیخوابی داره ممکنه این مشکل با موسیقی حل بشه ... ولی من امتحان کردم شد !

همه چیز درباره موسیقی کودک (بخش اول)

از اولین روزهایی که هر روز وارد وب سایت آموزشگاه می شدم و سن پذیرش کودک رو برای آموزش موسیقی چک می کردم حدود سه سال می گذره . با توجه به اینکه پایان دوره ارف نزدیکه دیگه تقریبن می تونم تجربه ام رو در این زمینه هم به اشتراک بگذارم . پس با مقدمه ای کوتاه میریم سراغ نتایج آخرین تحقیقات در زمینه آثار موسیقی و در قسمت های بعدی به انتقال تجربیات خودم در این زمینه خواهم پرداخت :

بر خلاف تمام کارهای مثبتی که در موسیقی کشورمون تا به امروز انجام شده موسیقی در فرهنگ عوام ایران که آکنده از تابوهای مختلف قومی ، اجتماعی و مذهبیه همیشه یه جورایی تداعی کننده مطربی بوده به گونه ای که حتی امروز هم بسیاری از خانواده ها با ترس و بی علاقگی به ورود کودکشون به این مقوله نگاه می کنند . به عنوان کسی که از سنین خردسالی یک گوش دهنده (و نه نوازنده) حرفه ای موسیقی بودم همیشه وقتی به موسیقی و چگونگی نواختن اصولی یک ساز فکر می کردم به این نتیجه میرسیدم : کسی که قابلیت نواختن یک ساز رو به صورت اصولی و از روی نت ، به خصوص در هماهنگی با سایر نوازندگان یک ارکستر داره ، کار سخت دیگری نیست که توی زندگیش نتونه انجام بده ... امروزه تحقیقات در این زمینه روز به روز بیشتر داره این امر رو ثابت می کنه و هر روز تاثیر جدیدی از موسیقی بر روی عملکرد انسان ها کشف میشه ... تا جایی که همراه با این تحقیقات متدهایی هم ابداع میشه که سن شروع یادگیری موسیقی رو به ماه های ابتدایی زندگی تقلیل داده و بعید نیست تا چند وقت دیگه امر آموزش رسمی موسیقی به کودک به پیش از تولد هم کشیده بشه !(شاید هم این اتفاق افتاده و من خبر ندارم)

با توجه به زیاد بودن مطالب مرتبط و عدم امکان گردآوری همه اونها در یک صفحه در این زمینه چند صفحه فارسی و چند صفحه انگلیسی رو که ژیش از این مطالعه کردم و به نظرم مفید و آموزنده اومده برای مطالعه می گذارم تا تاثیر یادگیری موسیقی و روش های آموزش کودکان بیش از پیش برای دوستانی که به این مقوله علاقمند هستند روشن بشه :

موسیقی و هوش کودکان

آموزش موسیقی به کودکان 1

آموزش موسیقی به کودکان 2

Adolescents Involved With Music Do Better In School

Time Invested In Practicing Pays Off For Young Musicians, Research Shows

Childhood Music Lessons May Provide Lifelong Boost in Brain Functioning  

اما موسیقی چه تاثیری میتونه بر عملکرد مغز داشته باشه ؟ من در این زمینه تحقیقی سراغ ندارم که چگونگی این تاثیر رو به وضوح و با جزئیات نشون بده ولی فکر می کنم شما هر بخش از بدنتون رو که بیشتر مورد پرورش قرار بدید رشد بهتری خواهد داشت . مثل ورزشکاری که برای بخش های ضعیف تر بدنش برنامه ریزی مخصوص به خودش رو داره و اینقدر با وزنه و حرکات اصولی اون قسمت ها رو پرورش میده تا به شکل مطلوب خودش برسه ، این امر برای مغز هم میتونه صدق کنه . بر اساس نتایج تحقیقات در خصوص عدم تقارن مغز مشخص شده که هر نیمکره مغز بخشی از کارها رو به صورت تخصصی انجام میده و با نگاهی به وظایف هر نیمکره مشخص میشه که از همون ابتدای تولد کودک این نیمکره چپ اون هست که فعال تر میشه چون : اولین فعالیت های یادگیری کودک از قبیل زبان تکلم مستقیم توسط این بخش انجام میشه و بیشتر حافظه کودک و چیزی که به IQ معروفه نیز در همین بخش قرار گرفته . بنابراین در اکثر افراد نیمکره چپ فعالیت بیشتری داره و در نتیجه بیشتر هم پرورش پیدا می کنه . بنابراین نیمکره راست غیرفعال تر میمونه و از اونجاییکه در اکثر موارد والدین به هوش و IQ فرزندشون افتخار می کنند و حافظه بچه ها در یادآوری اسم ها و اشیا براشون اهمیت بیشتری داره ، از پرورش توانایی های مربوط به نیمکره راست یه جورایی غافل میشند . حال آنکه واژه خلاقیت-که این روزها زیاد هم طرفدار پیدا کرده-بیشتر مربوط به نیمکره راست مغز هست و یکی از بهترین راه های افزایش خلاقیت ، پرورش این بخش مغز از همون سنین کودکیه که ارتباطات مغزی در حال شکل گیری هستند . جالب اینکه چون عملکرد نیمکره های مغز به طور کامل جدا از هم نیست و بر همدیگر تاثیرگذار هم هستند پرورش نیمکره راست  موجب بهبود در عملکرد نیمکره چپ و در نتیجه افزایش هوش و IQ هم خواهد شد . البته تحقیقات در خصوص تاثیر مستقیم موسیقی بر IQ نیز همچنان ادامه داره و نتایج این سری تحقیقات هم از وجود رابطه منطقی بین دانش موسیقی و بهبود هوش خبر میده . بررسی های دیگری نیز نشون داده که در کنار نیمکره راست ، بخش دیگر مغز نیز در پردازش موسیقی نقش داشته و فراگیری موسیقی در موسیقی دانان موجب تقویت قسمت های اتصال دهنده دو نیمکره و در نتیجه تقویت ارتباطات بین دو نیمکره مغزی می شود . به دلیل طولانی شدن مطالب این بخش در قسمت های بعدی به شرایط مناسب برای آموزش موسیقی به کودکان خواهیم پرداخت .

ترم آخر !

ترم ۹ موسیقی ما هم خیلی بی سر و صدا تموم شد . بی سر و صدا از این جهت که در پایان این ترم کنسرت نداشتیم و یکراست رفتیم سراغ ترم ۱۰ . امروز قبل از اینکه برم کلاس :

باباعلی : کلاس موسیقیت هم که تموم شد !

من : تموم شد ؟ یعنی دیگه نباید برم کلاس ؟

باباعلی : نه !

من با ناراحتی : نهههه !

باباعلی با تعجب : فکر می کردم خوشحال بشی . مگه دوست داری باز هم بری کلاس ؟

من : بله خیلی !

باباعلی : خب نگران نباش ترم جدید از همین امروز شروع میشه !

من : چیزی نگفتم ولی گل از گلم شکفت ! .... و نتیجه تلاش ترم 9 من :

البته تمرین در منزل و نظم و انضباط نمره نداشت . در کارنامه این ترم بهبود بسیار خوبی داشتم ... سه تا امتیازی که الان ۱۰۰ هستند ترم قبل مثل درک صدا ۸۵ بودند و این خودش یه جهش خوب محسوب میشه . البته یه نفر هست که این امتیازش هم ۱۰۰ شده ... دوستم آراد که همینجا بهش بخاطر اول شدنش تبریک میگم (البته ترم قبل حداکثر امتیازها ۸۵ بود و من و آراد به اتفاق 1# شدیم)...در هر صورت آخر امسال ، دوره ۱۰ ترمی ارف ما تموم میشه و بعد از دو سال و نیم زحمت ، تمرین مداوم و حضور بدون غیبت در سر کلاس ها به مرحله انتخاب ساز تخصصی قدم می گذاریم ... از دعاهای خیر دوستانم در پایان هر ترم بسیار سپاسگزارم . باز هم تقاضا می کنم : دعا یادتون نره .

کنسرت با دل درد !

وسط های دوران ناخوشیمون بود که خبردار شدیم کنسرت ارکستر زهی نوجوانان آموزشگاهمون برگزار میشه . از اونجاییکه بهاران خانم هم جزو گروه کر نوجوانان آموزشگاهه تصمیم بر این شد که کل خانواده برای دیدن برنامه به آموزشگاه برند و من هم با وجود دل دردی که داشتم همراهشون رفتم . بالاخره هر چی بشه رفتن به کنسرت با دل درد خیلی بهتر از دل درد خالیه !

در بخش اول برنامه ، گروه نوازی سازهای ایرانی رو داشتیم که با سازهای تار ، قانون ، سنتور ، عود و دف ، آهنگ های محلی "ای دلبر" و "دایه دایه" و "بارون بارون" اجرا شد و با "رنگ ماهور" هم به پایان رسید و بسیار مورد تشویق قرار گرفت .

 

در بخش دوم که مختص ارکستر زهی بود سه اثر از "دوراک" (سمفونی شماره ۹)، "چایکوفسکی" (باله دریاچه قو) و در پایان هم "آرلزین" کاری از آهنگساز فرانسوی "ژرژ بیزه" اجرا شد که خیلی جالب بود . برنامه های بخش سوم که با ترکیب ارکستر زهی ، گروه کر و ارکستر سازهای ایرانی اجرا شد تشکیل می شد از آهنگ های خدا ، مستم مستم ، آی سرکوتل ، دمکل دمکل ، بهار دلنشین ، سه گدار ، درنه جان و عزیز جون که این بخش هم بسیار جالب بود و باید بگم دست بچه های آموزشگاهمون و البته مربی هاشون درد نکنه .

 

من هم هر کدوم از شعرها رو که بلد بودم باهاشون میخوندم و حسابی دور و بری هام که همه شون خانواده بچه ها بودند رو تحت تاثیر قرار می دادم . سرپرست گروه کر ، مربی من یعنی شیواجون بودند و باید بگم کارشون حرف نداشت . در هر صورت با وجود اینکه من صبح همون روز هم آموزشگاه بودم و دل درد هم میومد و می رفت باز میشه گفت جاتون خالی شب خوبی بود و خیلی خوش گذشت .

بازی و حرکت !

امروز مجبور شدم کلاس شطرنج رو نصفه رها کنم تا بتونم در جلسه آموزشگاه حضور داشته باشم ... گفته بودم تو برنامه نیست که برم کلاس باله نه ؟! خب اشتباه کردم ! ... الان دیگه اومده تو برنامه !!!

داستان انتخاب بنده از این قرار بود : آقای نظر توی جلسه فرمودند به دلیل کمبود سرمایه های باله پسران و اینکه برای اجرای بسیاری از برنامه ها و کنسرت های آموزشگاه همچون نمایش هانسل و گرتل و ... به دلیل زوجی بودن شخصیت های نمایش نیاز به تعدادی پسر هم هست ، از اساتید کلاس های ارف استعلام کردند که در هر کلاس بچه هایی که اندام و وزن مناسب دارند و از نظر شناخت و درک ریتم برتر از سایرین هستند رو معرفی کنند تا بعد از یک دوره دو ماهه آموزش حدود ۱۲ نفر به عنوان گروه نهایی انتخاب و برای یک دوره چندساله تحت آموزش های خاص قرار بگیرند تا تبدیل به سرمایه های آینده آموزشگاه بشند . از اونجاییکه برای این گروه تسهیلاتی هم در نظر گرفته شده بود تصمیم بر این شد که بنده این تجربه رو هم به سایر تجاربم اضافه کنم ... مزایای این کار برای من به جز معروفیت و این حرف ها که زیاد برامون مهم نیست یکیش اینه که خودش یه ورزش بسیار خوب به شمار میره و در پرورش فیزیک بدن بسیار موثره ، اثرات اجتماعی خوبی داره و اجرا جلوی جمع میتونه اعتماد به نفس  رو افزایش بده ، به دلیل نیاز به توجه در آموزش نحوه صحیح حرکات، یادگیری رو تقویت می کنه و دقت رو بالا میبره . ضمن اینکه یه جورایی بورسیه میشم یعنی اینکه حدود یک ششم هزینه های واقعی دوره رو پرداخت میکنم و در ضمن تحت نظر بهترین اساتید موجود تعلیم می بینم ... البته به شرطی که در طی دوره دوماهه علاقه نشون بدم و از نظر مربی ها جزو گروه نهایی انتخاب بشم . به این ترتیب تنها کاری که فعلا باید انجام بدم اینه که کلاس شطرنجم رو منتقل کنم یه روز دیگه و علاوه بر روز کلاس موسیقیم هفته ای یک روز دیگه هم در آموزشگاه حضور داشته باشم (چند ماه دیگه کلاس های ساز که شروع بشه فکر کنم بیشتر روزهای هفته رو توی آموزشگاه اقامت داشته باشم و هفته ای یکی دو روز بیام خونه !)...تا چه پیش آید .

پ.ن : عمو حسین حدود یک سال و نیم پیش در پست کشف استعداد ، بنده رو در خصوص درک ریتم استعداد یابی کرده بودند که همینجا بهشون بابت هوش بالای موسیقیشون تبریک میگم .

پ.ن۲ : به دلیل اندکی مشکلات ! اسم رسمی باله در کشورمون "بازی و حرکت" هست ... خودتون هر جا این اسم رو دیدید بدونید جریان چیه ...

پ.ن۳ : وقتی جلسه تموم شد و از آموزشگاه اومدیم بیرون مامان شیدا و باباعلی خیلی خوشحال بودند و بهم گفتند که هر جایزه ای رو که دوست دارم انتخاب کنم . انتخاب های من البته از یه جایزه شد سه تا جایزه ولی چون هر سه تاش مناسب و خوب بود مورد موافقت قرار گرفت :

۱- کتاب ... ۲- چراغ مطالعه ... ۳-قمقمه آب شبیه اونی که سامیار (همکلاسیم)داره !

روز جهانی کودک

امسال هم مثل سال گذشته بچه های آموزشگاهمون در تالار وحدت برنامه داشتند . ما هم با تعدادی از بچه های کلاس از قبل برنامه ریزی کرده بودیم که در این برنامه حضور داشته باشیم ... آراد،ایلیا،آرین،آریا و الینا توی سالن بودند و ما هم با پنج دقیقه تاخیر رسیدیم اونجا.از همون اول کار که دیدمشون رفتم پیششون نشستم (چند ردیف با ما فاصله داشتند) و تا آخر برنامه هم همونجا موندم .

 برنامه از سه بخش تشکیل می شد : اجرای سوئیت "فندق شکن" اثر چایکوفسکی و همچنین قطعه "رقص دایره" اثر حشمت سنجری توسط ارکستر فلوت ریکوردر آموزشگاه به رهبری مهرداد تیموری .

در آغاز بخش دوم یه دختر کوچولوی پنج ساله بانمک و خوش زبون اومد روی صحنه و بیانیه روز جهانی کودک-اثر آقای احمدرضا احمدی که خودشون هم در سالن حضور داشتند- رو با صدای بچگانه اش خیلی خیلی قشنگ دکلمه کرد که مورد تشویق قرار گرفت ...

متن کامل بیانیه ایرانی روز جهانی کودک :

سلام خدای مهربانم!
ما کودکان می‌دانیم که تو چقدر ما را دوست داری، با عشق نگاهمان می‌کنی و نام تک تک ما را می‌دانی، مراقبمان هستی و به حرف‌های مان گوش می‌دهی.
خدایا به خاطر چیزهایی که به ما دادی سپاسگزاریم
به خاطر ذهنی که بتوانیم خوب فکر کنیم
به خاطر قلبی که بتوانیم دیگران را دوست داشته باشیم
به خاطر دانشی که کمک می‌کند تو را بهتر بشناسیم
به خاطر همه‌ی آنهایی که دوست مان دارند و مراقب مان هستند.
خدایا کمک کن تا کسی با بچه‌ها نامهربانی نکند.
خدایا کمک کن تا هیچ کودکی دور از کشور و خانواده‌اش نباشد.
خدایا کمک کن تا هیچ کودکی مجبور نشود کار کند.
خدایا کمک کن تا کودکی در دنیا گرسنه نباشد تا بتواند چیزهای بهتری یاد بگیرد.
کمک کن تا کودکان معلول راحت‌تر زندگی کننند.
خدایا به بچه‌های فقیر کمک کن، به بچه‌هایی که نمی‌توانند درس بخوانند کمک کن، بچه‌های غمگین را شاد کن و کمک کن خواب راحتی داشته باشند.
خدایا کمک کن تا بچه‌هایی که دوستی، خانواده‌ای و یا همراهی ندارند، تنها نباشند و کسی در کنارشان باشد.
خدایا ما بچه‌ها را از همه‌ی بدی‌ها، سختی‌ها و اشتباه‌ها دور نگاه‌ دار، ما می‌خواهیم خوبی‌ها، دوستی‌ها و مهربانی‌ها را ببینیم
وقتی روز به پایان می‌رسد و خورشید می‌رود، همه‌ی ما با خیال راحت می‌خوابیم چون تو مراقب ما هستی و تمام شب چشم از ما بر نمی‌داری.

بعد از خوندن خلاصه ای از این متن نوبت به نمایش رقص بچه های گروه حرکت و موسیقی بود که بسیار خوب برگزار شد . این بخش طولانی بود و از قسمت های مختلفی تشکیل می شد از قبیل رقص و موسیقی ملل- از ایرانی تا سرخپوستی ، اوکراینی و آفریقایی- که خیلی جالب بود . به این ترتیب نیمه اول برنامه تموم شد . بعد از یه استراحت ۱۵ دقیقه ای(عکس زیر مربوط به استراحت ۱۵ دقیقه ای ما بوده و فریمی که میبینین کم حرکت ترین حالت این ۱۵ دقیقه ما رو نشون میده) ،

در بخش دوم برنامه ، افسانه سیمرغ توسط ارکستر و گروه موسیقی ، حرکت و نمایش اجرا شد که اون هم در نوع خودش جالب بود . گروه موسیقی به رهبری ناصر نظر اجرا می کرد و گروه نمایش هم به رهبری یکی دیگه از قدیمی های آموزشگاه که الان اسمش یادم نیست . در کل برنامه امسال به نسبت سال قبل تفاوت هایی داشت و میشه گفت که برنامه سال گذشته ، هم از نظر طراحی حرکات و هم از نظر انتخاب داستان (سال گذشته داستان آرش کمانگیر رو اجرا کردند) جذاب تر و زیبا تر بود ... ماهان پسر دایی ابراهیم هم حضوری فعال در اجرای موسیقی افسانه سیمرغ داشت به نحوی که دائم جاش رو عوض می کرد و از دف به متالافون و از اونجا به طبل و ... تغییر مکان می داد ... جوری که بعد از اجرای برنامه که اومدند بیرون تالار باباعلی بهش گفت : ماهان اینجا ، ماهان اونجا ، ماهان همه جا !

 

تو عکس بالا اونی که از همه بلندتره و ردیف بالا سمت چپ ایستاده ماهانه . 

پ ن 1 : عکس گرفتن تو سالن طبق یک مرض معمول و متداول ، ممنوع بود !!!

پایان ترم هشت

صبح پنجشنبه باید کنسرت پایانی ترم هشتمون رو اجرا می کردیم این بود که  من و باباعلی آماده رفتن به آموزشگاه شدیم ... برای کنسرت این ترم دو تا کلاس رو با هم ادغام کرده بودند و خب البته کار کمی سخت تر بود . چون هماهنگی دو تا کلاسی که کل ترم رو جدای از هم گذرونده بودند طبیعتا دشواری های خودش رو داشت ... برنامه با اجرای شعر سلام سلام شروع شد و بلافاصله بعد از اتمام هر شعر به شعر بعدی شیفت می کردیم :

 

سی لا،سی لا، سییی لااااا... سی لا سی لا سییییی

سی لا،سی لا، سییی لااااا... سی لا سی لا سییییی

اجرای آهنگ بالا با فلوت توسط گروه ... و بعد خوندن شعرش :

سلام،سلام،س---لام...سلام به شمااااا

سلام،سلام،س---لام...سلام به شمااااا

و بعد تکرار اجرای آهنگ با فلوت

 

اجرای آهنگ با پیانو توسط مربی و بعد خوندن نت ها توسط گروه :

سل سل سل... لا لا لا... سی سی سی سی لا لا لا

سل سل سل... لا لا لا... سی سی لا لا سل سل سل

اجرای آهنگ بالا با فلوت توسط گروه ... و بعد خوندن شعرش :

من اینجا ... تو اونجا ... روی درخت نشستی !

من پایین... تو بالا... از اون بالا نیفتی !

و بعد تکرار اجرای آهنگ با فلوت

 

اجرای آهنگ با پیانو توسط مربی و بعد خوندن نت ها توسط گروه :

سی لا سل لا سی سی سی... لا لا لا...سی سی سی

سی لا سل لا سی سی سی... لا لا سی لا سل

اجرای آهنگ بالا با فلوت توسط گروه ... و بعد خوندن شعرش :

رنگین کمون چند رنگه...هفت رنگه...قشنگه

رنگین کمون چه زیباست...چه رنگارنگه

و بعد تکرار اجرای آهنگ با فلوت

اینجا بخش اول کارمون تموم شد که کلی هم تشویق شدیم ...

 

قسمت دوم برنامه اختصاص به بلز و سازهای ضربی داشت که در ابتدا آراد و یکی از بچه های اون یکی کلاس ، سوپرانو و من بلز میزدیم ... برنامه بلز و سازهای ضربی دو قسمت داشت و در بخش بعدی آراد به بلز و من به متالافون تغییر ساز دادیم ...

 راستی از اونجاییکه من به کوک ساز خیلی حساسم ، هر جا ببینم یکی از کلیدها یه کمی مورد داره و صدای اصلی نت مربوطه رو نداره سعی میکنم درستش کنم ... اونجا هم یکی از نت های متالافون من خراب بود و صدای اصلی خودش رو نمی داد . قبل از اجرا خواستم به ارمغان جون بگم ولی اون گفت که ادامه بدیم بنابراین یه کمی جابجاش کردم و کارمون رو هر جوری که بود پیش بردیم ...

بخش پایانی کار هم به حرکات ریتمیک و رقص گروهی اختصاص داشت ... پسرها هر کدوم سرجای خودشون با همدیگه یه دایره تشکیل دادند و تا آخر برنامه دایره شون ثابت بود و دخترها بیرون دایره در برابرشون قرار گرفتند . با شروع آهنگ و بعد از یک دور رقصیدن با هر پسر جای دخترها عوض میشد و هر دختری میرفت با پسر بعدی میرقصید (اینجوری به نظر می رسید که دایره دخترها داره دور دایره پسرها می چرخه ... این بخش برنامه خیلی جالب بود و کنسرت با اجرای اون تموم شد .

با اتمام برنامه یه جایزه کوچیک (یه مداد) از مربی هامون گرفتیم و من هم دو تا پازل و یه کتاب و یه چراغ قوه ستاره ای به عنوان جایزه از باباعلی گرفتم . از اونجاییکه وقت زیادی نداشتیم سریع با بچه ها خداحافظی کردیم و رفتیم سراغ باقی کارهامون . البته یکی دو جلسه دیگه از این ترممون مونده و هنوز هم کارنامه اش رو نگرفتم که ببینم وضعیتم از چه قراره . پناه بر خدا هرچه پیش آید خوش آید ...

راستی کارنامه ترم هشتمون رو هم گذاشتند روی سایت ... من همونجور که انتظار می رفت در تمام بخش ها حداکثر امتیاز ممکن رو که ۸۵ از ۸۵ باشه کسب کردم . فقط نمی دونم چرا امتیاز تمرین در منزل رو ۷۵ دادند بهم !!! چطور میشه یکی اجراش و امتیاز تمام بخش هاش حداکثر و عالی باشه ولی تمرین در منزلش خوب ؟!

 پ ن ۱ (۰۹/۰۹/۹۰) : هفته بعد وقتی مامان شیدا از شیوا جون سوال بالا رو پرسید شیوا جون جواب داد : "پارسا سر کلاس عالیه و نمیشه ازش ایراد گرفت ولی من فکر می کنم به جای تمرین از هوشش استفاده می کنه و چیزی که من سر کلاس یادش میدم رو هفته بعد کامل و بی نقص بهم تحویل میده ولی تمرین توی خونه اش کمه چون خیلی وقت ها برگه های تمرینش کامل کامل نیست !"

پ ن ۲ : حالا خاله نمی شد شما همون اجرای کامل و بی نقص رو ملاک تمرین کردن ما می گرفتی ؟! یادم باشه تمرکزم رو روی برگه های تمرینم بیشتر کنم !!!

کنسرت سیروان خسروی

موزیک پاپ سبکی از موسیقیه که خواه ناخواه به گوش بچه ها میخوره و ترانه هاش رو حفظ میکنند . سیروان خسروی یکی از خواننده هاییه که از همون ابتدای کارش با آلبوم "ساعت ۹" مشخص کردکه سبک کارش از سایرین متفاوته ... تقریبا ریتم شش و هشت ایرانی تو کارهاش نیست (به جز یک ترانه که اونهم قشنگه) متن شعرهاش سنگین و قشنگه و تنظیم آهنگ هاش خوب انجام میشه و در کل ترانه هاش به دل میشینه ... در ضمن یکی از خواننده های مورد علاقه من هم هست . این بود که قبل از سفرمون به پوکت بلیط کنسرتش رو که دیشب بود رزرو کردیم و با وجودیکه هنوز خستگی سفر از تنمون در نرفته بود ، رفتیم برج میلاد ... جاتون خالی خیلی خوش گذشت . فضای سالن خیلی شاد بود و طرفداراش همراه اون تمام شعرهاش رو میخوندند . من هم که عاشق آهنگ "بارون پاییزی" هستم این آهنگ رو باهاش خوندم و ... در کل شب خوبی بود . در پایان هم با وجود یه کم پارتی بازی و این حرف ها موفق شدیم از میون کلی طرفدار راهی به پشت صحنه باز کنیم و با عمو سیروان یه عکس یادگاری بگیریم ... در این خصوص جا داره که از خاله سالومه و سمیرا تشکر کنم که زحمت کشیدند و ما رو به ‌Backstage رسوندند . از عمو سیروان هم تشکر میکنم که با وجود دوشب پیاپی اجرای برنامه و خستگی شدید لطف کرد و من رو بغل کرد تا با هم عکس بگیریم . امیدوارم همیشه تو برنامه هاش موفق باشه و روز به روز کارهای پرمحتواتر و بهتری ارائه کنه ...

هنرجوی ممتاز

ترم هفت کلاس موسیقیمون هم با خوبی و خوشی تموم شد و اولین جلسه ترم هشتم تو این هفته برگزار میشه . کارنامه ها هم که دیجیتالی شده و پدر و مادرها از طریق اینترنت بهش دسترسی دارند . هنوز نمی دونم رقیب و دوست عزیزم آراد تو کلاس چیکار کرده ولی من تو تمام زمینه ها (درک ریتم،درک صدا و نواختن سازهای ارف و ضربی) امتیاز عالی ۸۵ از ۸۵ و در زمینه فلوت امتیاز خوب ۷۵ رو داشتم (فلوت خیلی سخته و کمتر کسی میتونه همون ترم اول ۸۵ بشه) . در هر صورت به نظرم میاد که در زمینه فلوت تمرین بیشتری نیاز دارم . این ترم کنسرت نداشتیم و در عوض پایان ترم هشت یه کنسرت مفصل تر خواهیم داشت . دو نفر هم از میون کلاس انتخاب شدند تا فعالیت های اجرا و تک نوازی رو انجام بدند ...حدس میزنید اون دو نفر کی باشند ؟! من که نمی دونم ! فعلا تمرکزم روی فلوته ... آخه بابام میگه کاری که ممتاز نباشه به درد نمی خوره ... البته این نظر خودم هم هست . برای همین هم بهش قول دادم تو تمام کلاس های عمرم ممتاز بشم و اگه نتونم یه ترم ممتاز بشم ... خدا به دادم برسه ... میدونین چی میشه ؟! هیچی...ترم بعدش تلاش بیشتری میکنم تا حتما این اتفاق بیفته !!!

فلوت هارمونیک ارکسترا !

دوازده خرداد مصادف بود با کنسرت مامان های کلاس ما ! بله درست فهمیدین . از اونجایی که مامان های ما که همیشه ما رو می برند کلاس ، خودشون هم دو ترم کلاس مبانی موسیقی و فلوت رایگان داشتند براشون فرصتی شد تا در زمان هایی که ما سر کلاس مشغول آموزش هستیم خودشون هم مقدمات موسیقی رو یاد بگیرند . منتهاش برای من این قضیه یه کم متفاوت بود ... چون به جای مامانم دایی آراد من رو می برد و میاورد خودش هم رفته بود سر کلاس ! ...غافل از اینکه تمام شرکت کننده های این کلاس مامان ها هستند !

خلاصه سرتون رو درد نیارم تو طول ترم خیلی ها فکر می کردند دایی آراد پدر منه ...خیلی ها هم می گفتند حیوونی ! چه زود ازدواج کرده ! اصلا وقت زن گرفتنش نیست که !!! غافل از اینکه بابا ! این دایی آراد جونمه !... خلاصه دایی آراد ما ، هم سر کلاسش مورد لطف قرار می گرفت هم موقعی که میومد خونه کلی مورد عنایت باباعلی و اهل منزل قرار می گرفت .

از همه جالب تر روز کنسرتشون بود . ما بچه ها و باباهامون به عنوان تماشاچی نشسته بودیم و اینهمه آدم گنده با لباس های یکدست مشکی و روسری قرمز (دایی آراد با شال قرمز)!  فلوت به دست میزدند و میخوندند :

[موزیک]

ای زنبور طلایی..........نیش میزنی بلایی !                                                                                  

پاشو پاشو بهاره..........گل وا شده دوباره !

[موزیک]

کندو داری توصحرا..........سر می زنی به هر جا !

پاشو پاشو بهاره..........عسل بساز دوباره !!!

البته کارشون عالی بود و غیر از کنسرتوی بالا دو تا اجرای دیگه هم داشتند ... من هم از همینجا به همه شون خسته نباشید میگم : دست گل همه تون درد نکنه !

 

اولین شاگرد اولی رسمی

کارنامه ترم ششمون رو دادند و من و آراد تنها کسایی بودیم که امتیازمون شد 85 (امتیاز کلاس موسیقیمون توی ترم شش 85 هستش) برای من که ترم قبل شدم 75 این یک پیشرفت خوب حساب میشه و از این بابت خیلی خوشحالم چون باباعلی که از سر کار بهم زنگ زد سریع جریان رو گفتم و البته امتیازاتی رو هم که قبلا قولش رو بهم داده بود یکی یکی یادآوری کردم . خلاصه اینکه اولش قرار بود بریم یه هلی کوپتر و چند تا CD بخریم . هلی کوپتر که چه عرض کنم ...

جریان از این قراره که قبلا از باباعلی قول یه هلیکوپتر رو گرفته بودم . میدونین از کدوم هلیکوپترها میخوام ؟ از این هلیکوپتر ارزونهایی که افغانی ها سر چهار راهها می فروشند یه نخ زیرش داره میکشی خودش میپره هوا !!! بیچاره باباعلی تمام این اطراف رو زیر پا گذاشت ولی نتونست پیدا کنه بعدش با هم رفتیم اسباب بازی فروشی گفت هر کدوم از هلیکوپتر کنترلی هایی که میخوام رو انتخاب کنم ولی من هیچکدومشون رو نخواستم ! گفتم بریم سی دی بخریم رفتیم سی دی فروشی ۳۰۰۰ تا سی دی داشت از هیچکدومش خوشم نیومد آخرش یه عروسک "باز لایتیر" (یکی از شخصیت های انیمیشن داستان اسباب بازی) رو خواستم خلاصه خریدیمش و جریان جایزه حل و فصل شد

پایان ترم ششم

ترم ششم کلاسمون هم تموم شد و  ساعت 2 بعد از ظهر امروز کنسرت پایان ترم داشتیم . مامان شیدا سر کار نرفته بود و من و اون خونه بودیم. باباعلی ساعت 12:30 اومد دنبالمون و با هم رفتیم آموزشگاه ... آخه ما باید یه ساعت جلوتر می رفتیم تا برای کنسرتمون آماده بشیم ... خلاصه وقتی رسیدیم من از اونها جدا شدم و برای تمرین پیش از اجرا با مربی هام رفتم ... تا اینکه زمان اجرا فرا رسید ... اینو اینجوری میگم چون جریان داره . آخه این اواخر من یه کم کمتر تو خونه تمرین می کردم و باباعلی زیاد گیر میداد که : پارسا امروز تمرین کردی یا نه ؟ پارسا اگه تمرین نکنی روز اجرا کم میاری ! ... پارسا اگه تمرین نکنی یعنی کلاست رو دوست نداری و من مجبور میشم ترم بعد ثبت نامت نکنم ! ... پارسا اگه تمرین نکنی ممکنه من کنسرتت نیام ! و ... از این حرف ها ... خب البته حق داشت که ندونه جریان چیه آخه سر کلاس که با من نمیاد ... منم آخرش دیروز برگشتم بهش گفتم تو حالا بیا کنسرت بعد میبینی که من کارم رو خوب انجام میدم یا نه !!!

خلاصه کنسرت شروع شد و تو همون شروع کار وقتی دیدند که من به عنوان لیدر کنسرتمون انتخاب شدم و تمام آهنگ ها روی تمی که من اجرا کننده اش بودم نواخته میشه کلی تعجب کردند . کنسرت امروزمون از سه بخش تشکیل میشد که دو قسمت اول اجرای ترکیبی بلز توسط همه و بعدش بلز و حرکات ریتمیک توسط دو گروه بود و بخش سوم هم رقص زوجی با آهنگ معروف دیمیتری دوراکین روسی یعنی کاساچوک بود که اونقدر کارم رو خوب انجام دادم که بقیه پدر مادرها هم تشویقم کردند . خلاصه روز خوب و جالبی بود . زوج رقص من باران خدادادی بود که خیلی دختر بانمک و دوست داشتنیه آخر سر هم مامانش یه کادوی کوچولو از طرفش به همه بچه های کلاس داد . من امروز شاد شاد بودم ... هر وقت که بابا مامانم رو خوشحال میکنم یه جور دیگه شاد میشم ... راستی وقتی رفتیم خونه حدود یک ساعتی با باباعلی توپ بازی کردیم ... اینقدر توپ تنیس رو زدیم تو سر و کله همدیگه که نگو ...

من و زوج رقصم باران بسیار ریتمیک و منظم رقصیدیم

راستی فهمیدین چرا تمرین نمی کردم ؟ چون آهنگ هامون ترکیبی بود و من اگه فقط میخواستم بخش خودم رو تمرین کنم آهنگ کاملی نمیشد و حتما باید بقیه دوستام هم همراهیم میکردند تا بتونم تمرین کنم ... حالا من اینو یک هفته تمام نتونستم برای بابام توضیح بدم ... فکر کنین چی کشیدم من تو این مدت ...

تالار وحدت

اواسط مهر ماه ما به کنسرتی دعوت شدیم که از طرف آموزشگاه موسیقیمون توی تالار وحدت برگزار می شد البته ماهان و بهاران (بچه های دایی ابراهیم) دعوتمون کرده بودند و خودشون هم جزو نفرات  بودند بهاران مجری داستان آرش کمانگیر بود و ماهان هم توی همنوازی دف شرکت داشت خلاصه جاتون خالی کلی کیف کردیم . جالبه من یه دسته گل گرفته بودم براشون ولی وقتی بهاران اومد بیرون گل رو بهش ندادم و بهش گفتم صبر می کنم تا ماهان بیاد بعد هم تا ماهان اومد بیرون گل رو بهش دادم ... اینم یه جورشه دیگه .

بهاران در حال روایت داستان آرش کمانگیر

خود آرش کمانگیر-که بازیش خیلی مورد توجه قرار گرفت-در حال انداختن تیر معروفش

و ماهان که نفر چهارم ردیف بالا (البته از سمت راست) است و در این کنسرت نوازنده دف بود

 

منطق صفر و یک !

ترم ششم کلاس موسیقی مون شروع شده و من باید تکلیف جلسه اولم رو انجام بدم ... این بود که مامان شیدا بهم گفت بلزم رو بیارم و تمرین رو شروع کنیم ... از اونجاییکه نت های جدید داره یه کمی سخت تر میشه من تمرینم رو خوب انجام ندادم و بعد از کلی کش و قوس بی خیالش شدم و مامان شیدا هم رفت نشست رو مبل و سری به علامت تاسف تکون داد ... منم که دیدم وضعیت خرابه رفتم بغلش و این بود مکالمه بعدی ما :

من : داری به چی فکر می کنی ؟

مامان شیدا : دارم فکر می کنم چی میشد اگه پسر من خودش تمام تمرین های موسیقیش رو درست تا آخرش انجام می داد و یاد می گرفت که اهمیت بیشتری برای کلاس موسیقیش قایل بشه

من : (با خودم فکر کردم اوه اوه به چه چیزای نافرمی داره فکر می کنه) بعدش بهش گفتم : خب باشه به فکرات ادامه بده ! و بعد سریع از بغلش پریدم پایین رفتم تو اتاقم مشغول اسباب بازی هام !!!

مامان شیدا : چی شده چون برات نمی صرفه رفتی سراغ کار خودت دیگه نه ؟ از امروز CD بی CD ! یه کم کارتون کمتر ببین بچسب به تمرین هات !

البته واقعیتش اینه که من به کلاسم علاقه دارم و تمرین هام رو هم بلدم ...مثلا شعرهایی رو که باید حفظ کنم خیلی سریع با آهنگش حفظ می کنم فقط یه کم تمرین با سازم کمه اونم راه داره ... باباعلی وقتی میخواد من تمرین کنم اولش این سوال رو ازم می پرسه :

باباعلی : هنوز دوست داری بری کلاس موسیقی ؟

من : بله

باباعلی : اگه دوست نداری بری بگوها ! من حرفی ندارم که دیگه نری ! خیال من هم اینجوری راحت تره !

من : نه ! دوست دارم برم

باباعلی : پس حتما تمرین هات رو هم انجام میدی دیگه ؟!

من : بله ... همیشه !

باباعلی : آفرین ! اگه خوب تمرین کنی میفهمم که راست میگی ... حالا زود باش دو تا بلز بردار بیار تا با هم تمرین کنیم

منم میدوم میرم دو تا بلز میارم میشینیم با هم کلی تمرین می کنیم... اینجوری جذابیتش بیشتره . ما کوچولوها عاشق کارهای اشتراکی با بزرگترهامونیم اینجوری برای لحظاتی حس می کنیم هم قد و قواره و هم سطح اونها میشیم ... اینو گفتم که بدونین برای انجام هر کاری توسط بچه تون باید از روش خودش وارد شین .(به خصوص روش های منطقی ! مثل روش صفر و یکی باباعلی فقط معلوم نیست اگه یه وقت من میگفتم نه دوست ندارم برم کلاس موسیقی عکس العملش چی میشد) خلاصه بعضی وقت ها شاید لازم باشه چندین روش رو امتحان کنین تا به هدفتون برسین ...آخه درسته که ما چهار سال و چهار ماهمونه ولی میتونیم به اندازه 4 تا آدم 40 ساله سرتق باشیم ...

 

کنسرت موسیقی کلاسیک !

 پنجمین ترم از ده ترم کلاس موسیقی ارف ما هم به سلامتی تموم شد و به همین مناسبت کنسرتی داشتیم که به خوبی و خوشی برگزار شد .عکس تو خونه مربوط به شب قبل از کنسرته که دارم تمرین می کنم (سه تا اجری مختلف برای یه نفر تماشاچیم که باباعلی باشه انجام دادم). باقی عکس ها هم که نیاز به توضیح نداره ...  روز کنسرتمون به جز مامان شیدا و باباعلی ، دایی آراد،خاله ملیحه و مامان شهلا هم اومده بودند .  حالا  پنج ترم دیگه مونده تا دوره ارف من تموم بشه و ما بتونیم ساز اصلیمون رو انتخاب کنیم ...کم کم وضعیت داره سخت تر میشه و اگه هر روز تمرین نکنیم نتیجه خوبی نداره . برام دعا کنین .

 

اولین کنسرت ما

باباعلی میگفت شب قبل موقع خواب و امروز صبح همش داشتم ریتم ها رو با خودم زمزمه می کردم !اصلا یه جورایی از ریتم خوشم اومد ... بگذریم...امروز اولین کنسرتمون رو بعد از سه ترم دوره ارف اجرا کردیم(هنوز هفت ترم دیگه مونده تا ارف تموم بشه).من به همراه مامان شیدا و مامان بزرگ شهلا و باباعلی رفتیم به سالن کنسرت ... البته کنسرت که میگم نه اینکه حالا بشینیم پشت پیانو و شروع کنیم به نواختن سمفونی های بتهون ها (البته به اونجا هم میرسیم)...مربی هامون که تو این مدت کلی زحمت کشیدن تا بهمون نت ها و ریتم ها رو یاد بدن برنامه هایی ترتیب داده بودند تا ما بتونیم چیزایی رو که یاد گرفتیم نمایش بدیم ... من و دوستام کلی شاد بودیم وقتی جلوی بابا مامانامون برنامه اجرا می کردیم ...برنامه ما از چند بخش مختلف تشکیل شده بود که البته اینجا هم یه بخش عمده کار، ریتم و حرکات مربوط به اون بود ... بعدش همه مون با هم سرود نت ها رو خوندیم :

دو....دهنش بازه

ره....شکمش گندست

می....مثل یه شونست

فا....یه پاش شکسته

سل....آبنبات داره

لا....همیشه خوابه

سی....دو تا شکم داره

 

برنامه رقص زوجی هم داشتیم که عکسهاشو براتون گذاشتم ...جالبه نه ؟!

راستی خانواده چهار نفره دایی ابراهیم هم اومده بودن و برام هدیه هم آوردند که کلی خوشحال شدم و من با ماهان و بهاران (اساتید گیتار،دف - پیانو و باله) عکس هم انداختم . خلاصه این اولین کنسرت ما به خوبی و خوشی اجرا شد و از این به بعد قراره پایان هر ترم یه کنسرت داشته باشیم . من همینجا از خانواده ام ، خانواده دایی ابراهیم اینا برای اینکه همیشه به من لطف دارن، مربی هام برای یاد دادن چیزای قشنگ ، کارکنان آموزشگاه برای انجام دقیق کاراشون، نگهبان دم در برای مراقبت از ورود و خروج ها ، پارکبان های تو خیابون برای فروختن جا پارکی که تا چند سال پیش مجانی بود ، دکه ای سر کوچه برای شیرکاکائو و کیک و هفته نامه دوست ، گلفروشی چند تا کوچه بالاتربرای گل های قشنگش، رستوران شاندیز جوردن برای شیشلیک بی نظیرش، رستوران جینو پایین میلاد نوربرای ماهی غزل آلاش که عاشقشم (الان دیگه جمع کرده)، عمو حسین برای تست ریتمش ، دایی محمود (همینجوری)، و شما ! آره شمایی که دارین این متن رو می خونین تشکر می کنم !...در کل من تشکر دوست دارم !

کشف استعداد !

امشب یکی از دوستای قدیمی باباعلی مهمون ما است ...عمو حسین یه ده دوازده سالی هست که گیتار تدریس می کنه و از یک نظر با هم وجه اشتراک داریم چون هردومون اهل موسیقی هستیم ...خلاصه شب ساعت ده مهمونمون و باباعلی اومدن خونه . من اولین بارم بود که عمو حسین رو میدیدم . از همون اولش شروع کرد باهام گرم گرفتن و یه چند تا موزیک کارتون رو مثل پلنگ صورتی و ... با گیتار برام زد که باهام رفیق شه ... و من هم طبق معمول یه بیست دقیقه ای داشتم سبک سنگینش می کردم و باهاش قاطی نشدم تا اینکه خودش به حرف اومد و رو به بابام گفت : زبل خان داره منو محک میزنه ... خلاصه ما کم کم با هم دوست شدیم و کار به جایی رسید که اون خواست از من تست بگیره ... به گفته خودش تست ریتم با گیتار ...یعنی اینکه یه سری ریتم رو با دست برام میزنه و من باید همون ریتم رو با گیتار بهش تحویل بدم ... ریتم ها از ساده ساده شروع شد چون اون اصلا فکر نمی کرد که بتونم انجامش بدم ...بنابراین اولش با "دو چهارم" شروع کرد ...بعد ریتم های زیر رو با یکبار شنیدن یکی یکی براش زدم :

"سه چهارم ساده"،"سه چهارم ترکیبی"،"چهار چهارم ساده"،"چهار چهارم ترکیبی" .... اینجا دیگه چشمای عمو حسین داشت از حدقه میزد بیرون همش به باباعلی می گفت : این پسرت دیوونست !!! هرچی بهش میگم میزنه !...اگه دو تا ریتم بعدی رو هم بزنه من خودمو از این بالا پرت میکنم پایین !!من بهت ثابت می کنم که این بچه میتونه تو هفت سالگی کنسرت بزاره و ...

و بعدش ریتم "چهار چهارم رومبا" رو بهم داد و من با یکبار شنیدن به صورت کامل تحویلش دادم و بعدش "چهار چهارم جاز" و "شش هشتم" ! اینجا دیگه انگار جدی جدی میخواست از پنجره بپره پایین ! من که نفهمیدم چرا اینقدر براش جالب بود این تستی که گرفت ولی همینقدر می دونم که قراره من تا دو سه هفته دیگه صاحب یک گیتار واقعی سایز کوچیک  بشم چون به گفته عمو حسین تو این ده دوازده سال تدریسش هیچ بچه چهار ساله ای رو ندیده که ریتم رو اینقدر خوب بشناسه و بتونه با گیتار اینقدر سریع اجرا کنه..... اینم از جریان امشب ...خب دیگه من باید بخوابم چون فردا قراره با همکلاسی هام  اولین کنسرت زندگیمون رو تو آموزشگاه موسیقی مون اجرا کنیم ... شب بخیر ... راستی من هنوزم میخوام پیانو بزنم !

بزرگ که شدم میخوام پیانو بزنم !

از جمله استانداردهای دیگه ای که آقای پدر (باباعلی) معتقده هر انسانی تقریبا پیش از تولد ! باید داشته باشه سواد موسیقیه ! اینه که وقتی دو سال و نیمم شد اسممو تو یه آموزشگاه معروف موسیقی مخصوص بچه ها نوشت ...حالا هم ترم سوم دوره ارف رو می گذرونم  و خودمم عاشق کلاسم هستم و سر کلاس شاداب و سرحال می رم . چون اون بهم گفته میل خودمه به مجرد اینکه ببینه بی میلم و دوست ندارم برم کلاسمو قطع می کنه . منم دوست ندارم از هیچ امکانی محروم بشم . به این میگن تعامل دوطرفه !... دو سال و نیم ارف بعدش هم انتخاب ساز یعنی خدا بخواد وقتی هفت سالم بشه می تونم حداقل یک ساز رو بنوازم و این از نظر پدر من می شه یکی از استانداردها ! خب خوبه حداقل یادگیری زبان چینی و فضانوردی برای بچه زیر هفت سال جزو این استانداردها نیست وگرنه معلوم نبود چه بلایی سرم میومد (البته منم پایه همش هستم  و کم نمیارم) الان زبان انگلیسی و اسپانیایی رو توی مهدمون در حد پایه در حال یادگیری هستم و خدا بخواد هفت سالم که بشه حرفه ای می رم کلاس تا ببینیم این استانداردهای باباعلی سر از کجا در میاره ! راستی فعلا پیانو رو انتخاب کردم ولی احتمال داره موقع انتخاب ساز نظرم عوض بشه (نظر بابام گیتار و مامانم ویولن هستش به هر حال آخرین تغییرات رو به وقتش بهتون اطلاع می دم) ! تو عکس زیر ماهان و بهاران بچه های دایی ابراهیم مامانم که ترم بالایی های آموزشگاه موسیقی مون هم هستند دارن روز تولدشون کنسرت خانوادگی اجرا می کنن ...منم اون طرف نشستم و میخ پیانو شدم .