سال نو ! مبارک

مثل اینکه جدی جدی امسال هم با تمام خوبی ها و مشکلاتش گذشت و به کوله بار تجربه هامون اضافه شد .

از کجا شروع کنیم ؟! اول از همه بد نیست تشکری داشته باشم از دوست های عزیزمون :

گروه اول : خواننده های خاموشی که از ابتدای راه با ما همراه بودند و مطالعه مطالب وبلاگ رو به عنوان بخشی از مطالعه روزانه شون در نظر گرفته بودند (گرچه هیچوقت نظرشون رو به ما اعلام نکردند ولی ما به مدد تکنولوژی بیشترشون رو می شناسیم)

گروه دوم : خواننده های روشنی که از ابتدای راه با ما همراه بودند و با نظرهای همیشگیشون ، هم ما رو مورد لطف خودشون قرار دادند و هم باعث پربارتر شدن وبلاگ شدند .

گروه سوم : خواننده های تازه واردی که بر خلاف اینکه سعی کردیم به روزآوری ها رو جوری انجام بدیم که تعداد خواننده هامون زیاد نشه (تا در پاسخ به پیام ها باز نمونیم)ولی باز ما رو پیدا کردند و به دو گروه قبلی اضافه شدند .

گروه چهارم : خواننده هایی که هیچوقت فرصت خوندن مطالب ما رو پیدا نکردند !!! در هر صورت اگر اونها نبودند ما نمی تونستیم از سه گروه قبلی تشکر کنیم !

و یک عذرخواهی بابت یکنواخت شدن مطالب وبلاگ در چند ماه گذشته که دلیلش چیزی نیست جز مشغله بسیار زیاد نویسنده اش یعنی باباعلی . امیدوارم در سال جدید فرصت بازگشت به روال گذشته رو پیدا کنیم .

و اما آرزوهای سال جدید :

اینقدر آرزو زیاده نمی دونم از کجا باید شروع کنم ولی با توجه به اینکه در سال ۹۱ (کمابیش مثل سی و چهار پنج سال قبلش) شرایط سخت اقتصادی رو داشتیم و هر روز تعدادی دیگر از کالاهای اساسی همچون "گوشت" "شیر" و گل سرسبد محافل این روزها ، روم به دیوار ! "پسته" معروف و ... از سبد مصرفی طبقه های بیشتری از جامعه در حال حذف شدن و پیوستن به تاریخ و افسانه ها هستند

بنابراین مجبورم از اقتصاد و وضعیت مملکت شروع کنم :

در کمال نا امیدی ! امیدوارم که دولت و مسئولین همیشه خادم و عدالت محور ، روزی در سال جدید -همچون روزهای گذشته!-به این نتیجه برسند که ملت کشور تحت سرپرستیشون هم مثل خود ، خانواده و نزدیکانشون نیاز به آسایش و آرامش دارند .

امیدوارم همونطور که ما داریم روی اخلاقیات بچه هامون کار می کنیم و اونها رو از دروغ گفتن منع می کنیم ، روزی -همچون روزهای گذشته!-به همراه بچه هامون شاهد کاهش دروغ های خواسته و ناخواسته دولت هم باشیم و ببینیم که شعور ما از طرف اون ها نادیده گرفته نمیشه و آمارهایی که از رشد اقتصادی و نرخ بیکاری و ... ارائه می شه با واقعیت منطبق باشه و آمارهای واقعی هم نشان دهنده کاهش تورم باشند نه افزایش تعداد رقم های اون !

امیدوارم اونها روزی روزگاری در سال جدید -همچون سال های گذشته!- به این نتیجه برسند که مجبورند در هدایت امور مختلف اقتصادی و اجتماعی از افراد توانمند ، لایق و دلسوز استفاده کنند و در گزینش افراد برای مناصب ، تنها یک ارزش (منظورم ارزش روابط و زد و بندها است نه اون جانمازی که آب می کشند) رو به تمام ارزش های تخصصی و فنی اونها مقدم نکنند تا به این روزهای اسفناک دچار نشیم .

با برآورده شدن آرزوهایی که گفتم امیدوارم :

هیچ پدری با نگاه های نیازمند فرزندش مواجه و شرمنده اش نشه . نگاه هیچ مادری به دست های خالی شوهرش نمونه و هیچ کودکی به همزیستی با رویای داشتن نداشته هاش عادت نکنه .

هیچ بیماری به خاطر نداشتن کسری وجه در بیابان ها رها و از انجام مراقبت های پزشکی محروم نشه

و هیچ دلیلی باعث نشه مرد و زن غیرتمند این سرزمین کلیه هاشون رو به حراج بگذارند تا دردی رو دوا کنند . در زمستان ها هیچ کودکی سر کلاس های درس نسوزه و در تابستان ها در راه دیدن راهیان نور در اتوبوس ها له و لورده نشه و ناخواسته به راهیان نور نپیونده و اگر هم زبونم لال سوخت و له و لورده شد و پیوست ، غیرت استعفا (همچون مقامات همین کشورهای عرب همسایه) جای فرافکنی و تکذیب و جرات خندیدن و دلقک بازی توسط مقام مربوطه رو بگیره .

امیدوارم مادر داغدار هیچ رییس جمهوری در هیچ جای دنیا از جمله آمریکای لاتین ! بر مادران داغدار بچه های سوخته مدارس این کشور ترجیح داده نشه . امیدوارم روزی شرایط جوری باشه که هیچ خانواده ای زندگی در تنهایی کشنده غربت رو به زیستن در سرزمین مادری و در کنار دوستان و بستگانش ترجیح نده ، هیچ مغزی از ایران عزیز از روی ناچاری و نادیده گرفته شدن جذب دانشگاه های آمریکای جهانخوار و رفقاش نشه ، هیچ قطاری -چه هسته ای و چه غیر هسته ای ! -ترمز نبره و قطعنامه دان هیچ مقام بین المللی به قیمت تحت فشار فقر قرار گرفتن و خرد شدن ملت ایران عزیز و اسلامی ، به پاره شدن محکوم نشه . هیچ میمونی به فضا فرستاده نشه مگر اینکه خودش برگرده نه یه میمون دیگه ! هیچ خودرویی به کیلو فروخته نشه و ... به جد می گویم : می توان رساله ای نوشت از این دست ، وزین تر از سی جلد بحارالانوار ! 

نوروز باستانی بر همه دوستان و دوستداران این سرزمین مبارک باد

پایان دفتر اول

و اما ... پرونده موسیقی سال ۹۱ ما هم با برگزاری کنسرت کلاسیمون بسته شد . البته قبلش یه کنسرت هم دعوت بودیم که رفتیم . بچه هایی که در آموزشگاه در حال یادگیری سازهای زهی هستند در یکی دو ارکستر مختلف فعالیت گروهی هم دارند . از جمله ارکستر بتهوون که رهبرش استاد خودم هستند . کنسرت پایان سال ۹۱ این ارکستر یکم اسفند برگزار شد که استاد ، ما رو هم دعوت کرده بودند . این بود که دو تایی رفتیم سالن اصلی آموزشگاه . کار بچه ها و رهبرشون خیلی خوب بود و مشخص بود که در طول سال کلی تمرین کردند . چندین قطعه کلاسیک در این روز اجرا شد که در نوع خودش جالب بود . باباعلی اولین بارش بود که ارکستر سازهای زهی رو از نزدیک می دید (سال گذشته فرصت نکرده بود برای دیدن کنسرت های زهی انتخاب ساز با ما بیاد ) 

یک هفته بعد هم زمان کنسرت کلاسی خودمون فرا رسید . جایی که من و بقیه شاگردهای استادمون باید نتیجه یک سال تمرین و یادگیری رو جلوی جمع و به صورت انفرادی اجرا می کردیم . خستگی مدرسه باعث شده بود نوازنده معروف در طول مسیر یه همچین وضعیتی داشته باشه ! :

بعد از بیدار شدن بنده و انجام تمرین قبل از کنسرت وارد سالن شدیم و بچه ها یکی یکی رفتند روی صحنه و هر کدوم دو آهنگ از آهنگ هایی که قبلن مشخص شده بود رو اجرا کردند .

تفاوت زیادی بین کنسرت تکنوازی و کنسرت های گروهی هست . و اون هم اینه که هیچکی همراهتون روی صحنه نیست این به نظرم می تونه هیجان و استرس بیشتری ایجاد کنه . در واقع نقض کامل شعار همراه اوله که می گه : "هیچکس تنها نیست"

 

در هر صورت بنده به ظاهر خیلی خونسرد و رسمی رفتم روی صحنه و آهنگ های Cornish me و "داستان وسطی" از همون کتابی که قبلن گفتم رو اجرا کردم و خیلی خونسرد و رسمی هم از روی صحنه برگشتم سر جام (اینقدر خونسرد که به تشویق های تماشاچی ها هم واکنشی نشون ندادم!) ولی در درون غوغایی به پا بود . 

مامان بزرگ که تغییر حالت منو زیر نظر داشت ازم پرسید : "پارسا انگاری روی صحنه یه جوری بودی ؟!" من هم در جواب بهش گفتم : "خیلی هیجان داشتم" .

و این هم عکسی از استاد و شاگردهاش :

و تماشاچی همیشه در صحنه ما کسرا که به صورت سیار مشغول تماشای اجراها بود :

بعد از اجرا استاد دو طرف لپم رو گرفت و با خوشحالی بهم گفت که کارم خیلی خوب بوده ... من هم بعد از پایان تمام اجراها طبق معمول گلی که برام آورده بودند رو تقدیمش کردم :

 به این ترتیب اولین سال یادگیری ساز من به پایان رسید و در واقع میشه گفت تازه اولین گام رو برداشتم . باید دید بعد چی پیش میاد . 

اولین مریضی بعد از خیلی سال پیش !

امروز نرفتم مدرسه . آخه دیروز بعد از ظهر که مامان بزرگ اومد دنبالم حالم خوب نبود و یکی از این مریضی واگیردارهای مخصوص مدرسه رو از همکلاسی های عزیزم گرفته بودم و چشمم جوری پف کرده بود که به قول خودم "چرا اینجوری شدم ؟! وقتی خودمو تو آیینه می بینم دوست دارم فرار کنم!!!" دکتر صالحپور هم که نبود و مجبور شدیم بریم بیمارستان لاله پیش یه دکتر متخصص دیگه ... فکر می کنین دکتر متخصص اول بسم الله بهم چی داد ؟ بعد از معاینه بهم گفت بله ! حسابی چرکی شده ! و اینا رو برام نوشت :

آدولت کولد (همون قرص گنده ها که از اسمش پیدا است مال بزرگسال ها است)

یه آنتی بیوتیک به نام نمی دونم چی چی سان !

و یکی دو تا قطره چشمی و پماد ... بهم هم گفت سه روز استراحت لازم دارم (این درست ترین تجویزش بود!!!) ... الان وسط روز اولشم و باباعلی هم امروز شیفت پرستاریشه ...

من هم میدونین چیکار کردم ؟

زیر بار خوردن هیچکدوم از قرص ها نرفتم و فقط قطره و پماد رو استفاده کردم . آخه می دونین تا حالا آنتی بیوتیک نخوردم و می دونم وقتی یه بار بخوری ممکنه چرکو خشک کنه ولی دیگه از اون به بعد همه جای بدنت می ریزه به هم (فکر کنم همین عدم استفاده از آنتی بیوتیک باعث شده خیلی دیر به دیر مریض بشم) ... صبح هم که بیدار شدم وضعیتم خیلی بهتر شده و دارم موسیقی و زبان تمرین می کنم . حالا خودتون قضاوت کنید به اینا میگن دکتر متخصص ؟!!! حالا بعد از ظهر قراره یه سری هم به دکتر جون خودم بزنم تا وضعیتم رو بررسی کنه . راستی امروز روز عکس سفره هفت سین مدرسه مون هم بود ...

حالا فکر کنین یه نفر چند سال مریض نشه و تو هیچ کلاس و مراسمی غیبت نداشته باشه ولی درست همچین روزی نره مدرسه ! بگذریم ! توی این پست از عکس هم خبری نیست چون وضع خرابه میترسم شما هم فرار کنین !!! تا بعد ...

راستی تو پست بعدی جریان کنسرت ویلن رو براتون تعریف می کنم .

پ . ن : جایی خوندم ایران یکی از برترین کشورها در زمینه تجویز و مصرف آنتی بیوتیکه (به تنهایی معادل کل اروپا آنتی بیوتیک مصرف می کنیم) ... کسب این مقام رو به کلیه دکترهای آنتی بیوتیک باز مملکتمون تبریک عرض می کنم .