ماجراي من و مدرسه مون !

اگه درست يادم مونده باشه حدود دو سه سالي ميشه كه باباعلي وقايع رو اونطور كه بايد و شايد ثبت نكرده و اين دلايل زيادي داره كه اگه بخواد اونها رو تشريح كنه ميشه با هر موضوعش يه كتاب هفتصد صفحه اي نوشت . از مريضي بابا بزرگ و وقتي كه بايد براي ايشون صرف مي كرد تا شلوغ تر شدن سر من و تغييرات شغلي خودش و ... همه دست به دست هم داده بود تا وقتي مي رسه خونه فقط دوست داشته باشه لم بده رو مبل . حالا هم نمي دونه اين رشته كه اون سرش يه جايي تو چند سال پيشه و اين سرش يه جايي وسط اين شلوغي گم شده رو از كجا و چه شكلي دنبال كنه . ولي خب هنوز يه چيزايي از نقشه اش يادش مونده . بزاريد اصلن خودش تعريف كنه :  

در طي چند سالي كه گذشت خيلي دوست داشتم راجع به مدرسه پارسا مطلب بيشتر بنويسم و اون رو تحليل كنم ولي هر بار تصميم به اين كار مي گرفتم به اين فكر مي كردم كه هنوز زوده چون عملكرد دبستان رو نميشه با شش ماه و يك سال سنجيد ولي حالا كه چند سال گذشته راحت ميتونم نظرم رو در موردشون بگم و وقايع رو تعريف كنم شايد به درد كسي هم خورد .  

فكر مي كنم يكي از مهمترين معضلات ما و هر خانواده ديگري كه بچه دارند پيدا كردن مدرسه مناسب باشه . مدرسه اي كه از نظر آموزشي ، پرورشي ، ساعت كار ، فوق برنامه ، هزينه و ... مطابق با برنامه و وضعيت خانواده باشه . با نزديك شدن پارسا به سن پيش دبستاني جستجوهاي ما هم آغاز شد و از بين مدارسي كه در دسترسمون بودند مجموعه آموزشي رو انتخاب كرديم كه برند خوبي در راهنمايي و دبيرستان داشتند و دبستانشون رو به تازگي افتتاح كرده بودند . در واقع اون موفقيت در دو مقطع بعدي باعث شد ما به دبستان هم اعتماد كنيم غافل از اينكه دبستان مقطعي هست كه به هيچ وجه نميشه باهاش شوخي كرد و عاقبت كار رو به شانس ، سعي و خطا و يا برند موفق مقاطع بعدي واگذار كرد با انتخاب مدرسه خيالمون راحت شد و پارسا قدم در اولين سال تحصيلش گذاشت .به نظر مي رسيد مدرسه كوچولوي خوبيه و با توجه به اينكه تازه تاسيس شده بود و از مقاطع بالاتر خبري نبود ما و كلاس اولي ها اولين و تنها دانش آموزهايي بوديم كه در مدرسه حضور داشتيم . بر خلاف ناملايمت هايي كه در زمينه نحوه اداره كردن مدرسه در روزهاي اول وجود داشت وضعيت رو تحمل كرديم و ربطش داديم به تازه كار بودن مدرسه و دلمون رو به آينده اش خوش كرديم . پيش دبستاني كه موضوعي براي گفتن نداشت . اين مقطع بدون مشكل گذشت . يه مربي خوب داشتيم كه تونست ما رو به مدرسه علاقمند كنه . خود فضاي مدرسه هم بر خلاف كوچيكيش براي ما جذاب بود چون تمام مدرسه حتا حياطش با فوم پوشيده شده بود و امن محسوب مي شد . سال اول هم به نظرم بهترين معلم ممكن رو داشتيم يعني مدرسه در واقع مقطع اول كه مبناش يادگيري سواد خوندن و نوشتن بود رو خوب پوشش داده بود . اما مشكل كم كم از سال دوم و در جايي كه نياز هست معلم ها عشق و علاقه بيشتري داشته باشند و توانايي بالاتري در انتقال مطالب با به كارگيري معلم هاي بي تجربه و يا با تجربه ولي ناكارآمد شروع شد . البته از همون اول هم اين مشكل در اين مقاطع وجود داشته يعني وقتي من كلاس اول بودم گويا حتا يكي از معلمين سال دوم رو وسط سال تحصيلي به دليل سو رفتارش و عدم توانايي اداره كردن كلاس از مدرسه اخراج كرده بودند . اما نتونسته بودند مشكل رو به صورت كامل حل كنند و اين مشكل همونطور تا رسيدن من به كلاس دوم و سوم ادامه پيدا كرد و مشكلات ديگري هم بهش اضافه شد . من در اينجا وظيفه دارم مهمترين مشكلات مدرسه علامه رو براي تمام اونهايي كه ممكنه اين مدرسه جايي در انتخابشون داشته باشه تشريح كنم :  

- عدم وجود هيچگونه تجربه در مقطع ابتدايي و در نتيجه پيشبرد امور از طريق سعي و خطا  

- تكيه صرف بر برند موفق علامه در راهنمايي و دبيرستان و خود برتر بيني ناشي از اون نسبت به مدارس منطقه  

- اداره بخش آموزش مدرسه با استفاده از معلم ها و مسئولين بسيار ناكارآمد و تعويض پي در پي اونها  

- عدم وجود تعامل مناسب بين مدرسه و خانواده . يه مثال جالب : درخواست مشاور كرديم گفتند تا يك هفته بعد خبرمون مي كنند . منتظر مونديم بعد از دو ماه ديديم خبري نشد خودمون پيگيري كرديم تا تونستيم مشاور رو ببينيم . مشاور هم خودش داستاني بود در اين مدرسه . مي گفت پارسا توجه نمي كنه به امور مثلن يه جزوه رو سه ماهه داديم بهش تكميل كنه برامون بياره نياورده . بهشون گفتيم خب ما از كجا بدونيم ؟! يعني اگه خودش يك سال هم اون جزوه مهارت هاي زندگي رو براتون نياره نبايد خودتون ازش پيگيري كنين چيزي رو كه ازش خواستين ؟ نكنه ما بايد پيگير كارهايي باشيم كه شما به بچه ها سپردين و به ما هم نگفتين ؟! و جالب اينكه در طي يك ساعت مشاوره اي كه داشتيم و خودمون بعد از دوماه پيگيرش شديم ، بارها پرسنل مدرسه اومدند تو محل مصاحبه و به مشاور گفتند فلان اتاق مدرسه جلسه است و كارشون دارند و ... (يعني زودتر و بدون اينكه نتيجه خاصي بگيريد پاشيد بريد ! وقتتون تموم شده)  

- عدم انتقال مشكلات تحصيلي بچه ها به خانواده ها و ثبت نتايج عالي ارزيابي در كارنامه بچه ها : پارسا در تمام كارنامه هاش تا پايان كلاس سوم حتا يه آيتم معمولي يا متوسط هم نداره . همه ارزيابي ها "خيلي خوب" ثبت شدند ولي مشكلاتي در زمينه درسي داشته . جالبه مسئول آموزش همون مدرسه اي كه براي پارسا كارنامه عالي صادر كرده بود وقتي فهميد ميخواهيم مدرسه اش رو عوض كنيم به ما گفت وضعيت درسي پارسا در حديه كه امكان پذيرشش در آْزمون ورودي مدارس درجه 1 منطقه عملن وجود نداره !!!!! حالا ما نميدونستيم كارنامه شون رو قبول كنيم يا نظرشون رو در مورد وضعيت تحصيلي پارسا .  اين عجيب ترين و آخرين چيزي بود كه از اون مدرسه به ياد داريم  

و بدين سان شد كه ما كه متحمل هزينه هاي زيادي براي حضور پارسا در اين مدرسه شده بوديم در دو سال گذشته فشار مضاعفي رو هم به پارسا آورديم و اون تا حدودي متهم به كم كاري هم شد . اما در مجموع آخر قضيه برامون خوب تموم شد و تصميم نهايي رو كه همانا تعويض مدرسه بود اخذ كرديم . هرچند با اون وضعيتي كه پارسا داشت خيلي سخت بود آماده شدنش براي شركت در آزمون مدرسه اي كه براي ورودي سال چهارم فقط دو سه نفر پذيرش داشت و خودش از نظر علمي و سوابق آموزش مطرح ترين مدرسه در منطقه محسوب مي شد اما به هر ترتيب و با هر سختي كه بود موفق شديم اين تغيير بزرگ رو انجام بديم و مدرسه پارسا رو عوض كنيم ... و جالب اينكه بعد از گذشت 2 ماه از شروع سال تحصيلي چنان با وضعيت مدرسه جديد و نظام و ديسيپلين خوبش در تفهيم دروس تطبيق پيدا كرده كه بعيد نيست تبديل به يكي از بهترين شاگردهاي كلاس و مدرسه هم بشه .  

به نظر مياد بيشترين ظلم در سال هاي اخير به بچه هاي مقطع ابتدايي شده . با تغيير پي در پي نظام آموزشي و سعي و خطاي مسئولين نمي دونم كار سواد آموزي بچه ها به كجا مي خواد بكشه . اما صرفنظر از اون و خلاصه كلام اينكه : 

هيچوقت به مدرسه اي كه تازه تاسيس شده اعتماد نكنين حتا اگه بهترين اسم و برند رو هم يدك بكشه .

اولين اجراي حرفه اي ما

شايد ماه گذشته يكي از سخت ترين ماه هاي عمرمون بود . اون همه تمرين براي اجراي درست چند قطعه ويولن و دو قطعه دف در كنار انجام تمام تكليف هاي مدرسه و كلاس هاي جانبي مون واقعا طاقت فرسا بود و ميشه گفت از ما گلادياتور ساخت .  

با وجود تمام استرس هايي كه بزرگتر ها براي اجراي ما داشتند ، ما دو تا ، اولين اجراي خودمون رو در ابتداي اكران انيميشن مينيون ها با موفقيت انجام داديم و اون قانون هميشگي اجراهاي نهايي باز هم حكمفرما بود . در واقع من و آراد يه خصوصيت مشترك در اجراي كنسرت در سالن داريم (فرقي هم نمي كنه چه تعداد مخاطب در سالن نشسته باشه) و اون هم اينه كه كنسرت هاي ما هميشه در مقايسه با تمرين هاي قبلش عالي هستند  

به خصوص اينكه اين اولين اجراي حرفه اي مون مصادف شد با حضور يه بچه كه از بدو ورودش يه ريز جيغ زد تا پايان اجراي ما ... و ما انگار كه هيچي نميشنويم ! فقط كارمون رو مطابق برنامه زمانيش انجام داديم . در واقع با جيغ هاي اون بچه حسابي آبديده شديم براي اجراهاي بعدي   

از جمله حاشيه هاي جالب اجرامون اين بود كه همش منتظر پايان اكران و رفتن به فضاي باز سينما بوديم تا با مردم عكس بندازيم و امضا بديم  

غافل از اينكه تازه اول راهيم و هنوز براي مردم شناخته شده نيستيم ... اولش كمي خورد تو ذوقمون (منتظر بوديم مردم بيان سمتمون با وجود اون همه گوينده خوب و شناخته شده مورد علاقه مردم) خب فكر كنيد با اون قد و قواره مون وسط شلوغي حق هم داشنند ما رو دير ببينند ولي بالاخره كم كم مردم ما رو ديدند و شروع كردند به عكس انداختن و ... ولي هنوز به امضا نرسيده . شايد براي هفته هاي بعد

براي ديدن فيلم و عكس اجراها مي تونيد به اينستاي سينما پرديس قلهك ghohlak_dubshow هم بريد . حالا اگه زمان اجازه داد و تونستيم در كانال خودم هم فيلم ها رو به اشتراك خواهيم گذاشت ... تا بعد

parsavaghef@ و اجرا با گلوري

خب همونطور كه قبلا هم گفتم به دليل محدوديت ارسال فيلم در وبلاگ تصميم گرفتيم يه كانال تسكيل بديم و فيلم هاي اجراها و كنسرت ها و بعضي تمرين ها رو اونجا به اشتراك بگذاريم . در كنارش مطالب مرتبط با موسيقي و همچنين فايل هاي صوتي هم به اشتراك گذاشته خواهد شد كه مي تونه مفيد باشه . هدف اصلي تشكيل يك آلبوم براي ثبت فيلم هاست و هدف فرعي پربارتر شدن اين آلبوم با مطالب مرتبط با موسيقي . 

و اما جريان Stage : 

اگه بخوام خلاصه عرض كنم اينه كه گروه گلوري كه هر هفته با دوبله زنده انيميشن هاشون در پرديس قلهك پذيراي مخاطبين مشتاق انيميشن و دوبله هستند تصميم گرفتند براي پربارتر كردن اجراهاشون زمان هاي خالي بين برنامه هاشون رو با اجراي موسيقي زنده توسط بچه ها پر كنند . اين بود كه آقاي هومن خياط و خانم جامعي زحمت كشيدند و براي ديدن اجراي من به منزل ما تشريف آوردند . من هم با توجه به هماهنگي خوبي كه بين من و دوست صميميم آرد هست و همچنين به دليل اينكه سر صحنه تنها نباشم و با توجه به ساز اون كه ويلنسل هست و مكمل خوبي براي ويلن محسوب ميشه ، براي قشنگ تر شدن اجرا به آراد هم گفتم تا براي اين تست به منزل ما بياد . خلاصه اينكه بعد از رويت اجراهاي ما براي هر دو ساز ويلن و دف براي اجراي روز جمعه (يك يا دو اكران از سه اكران)  پذيرش شديم و قراره از همين هفته كارمون رو شروع كنيم . هرچند سازهاي خانواده ويلن از اون سازها هستند كه ده سال طول ميكشه تا صداشون قابل شنيدن و لذت بردن باشه ولي قراره ما با اعتماد به نفس هرچه تمام تر به روي اولين صحنه شخصي عمرمون بريم و از اونجاييكه فقط ما دو تا روي صحنه هستيم و سالن نمايش پر از جمعيت هست و هيچ نوع موسيقي كمكي ديگري در پشت و پيش صحنه ما رو همراهي نخواهد كرد به نظرم ميرسه كه ريسك بزرگيه در نوع خودش و به دعاي دوستانمون سخت نيازمنديم   

از اين به بعد مي تونيد فيلم اجراها رو در تلگرام كانال شخصي من يعني كانال  

  parsavaghef@ ببينيد . هرچند ممكنه الان خلوت و مطالبش كم باشه ولي به مرور زمان پربار خواهد شد . براي شروع دو فيلم از تمرين دونفره مون براي اجراي پرديس قلهك رو گذاشتم ... تابعد