کنسرت کلاسی ویلن

 

روزهای کنسرت برای من همیشه یکی از هیجان انگیزترین روزهام به حساب اومده (البته از من در انجام اینجور کارها انتظار هیجان زیادی نداشته باشید چون جزو آدم های Relax و Cool و البته با دقت بالا محسوب می شم . ولی حالا اگه قرار به بازی و ورجه وورجه باشه بیا و هیجان بی پایان رو ببین!!!)

شما اینجوری فرض کنید که بنده از صبح مدرسه بودم ، ورزش هم داشتیم و رفتیم باشگاه بسکتبال ، تا تونستم تحرک داشتم و خودم رو ژولی پولی کردم و بعدش قراره مستقیم از مدرسه بریم آموزشگاه و طبق معمول من باید توی مسیر و داخل ماشین لباس عوض کنم و سعی کنم تیپم شبیه آدم حسابی ها بشه !!! خب نتیجه از این بهتر نشد :

توی این ترم تعداد شاگردهای استادم با حساب من هشت نفره و این هشت نفر قد و نیم قد همه اومده بودند تا نتیجه چند ماه تلاش خودشون رو اجرا کنند . هر کدومشون که می رفتند روی صحنه قیافه ها و حرکاتشون دیدنی بود . بعضی ها خندان و شاد و خونسرد و بعضی ها سرشار از استرس بودند . بعضی ها هم که اصلن خیالی نبود براشون . مثل یکی از بچه ها که برای غلبه بر استرس خیلی ریلکس با آرشه شروع کرد به ضرب گرفتن روی صفحه نوتش و اینقدر این کار رو ادامه داد تا در کل آهنگ پس زمینه رو گم کرد و هماهنگیش رو از دست داد و خیلی خونسرد و خوشحال هم کارش رو تموم کرد !

طبق معمول وقتی اسم فامیلت با "واو" شروع بشه باید صبر کنی و نفر آخر باشی . همه بچه ها که کارشون تموم شد نوبت من رسید تا طبق معمول با همون خونسردی ظاهری و دقت بالا برم روی صحنه و سه قطعه ای رو که آماده کرده بودم اجرا کنم . سه قطعه من آهنگ های Waggon Wheels  و On The Wing از کتاب Waggon Wheels و همچنین آهنگ Rag Time Violin از کتاب Feddle Time Runners بود که از نظر همه و از جمله استادم خیلی خوب اجرا شد . از نظر آداب صحنه هم تسلطم نسبت به قبل بهتر شده بود . در کل میشه گفت اجرای این کنسرتم یه جورایی پخته تر از قبل بود .

برای پایان آخرین آهنگم توی تمرین ها با باباعلی حرکتی نمایشی رو هم آماده کرده بودم ولی اجراش نکردم ! وقتی اون دلیلش رو ازم پرسید بهش گفتم که آهنگی که فکر می کردم آخر از همه اجرا بشه در کنسرت جاش با آهنگ وسطیه عوش شده بود و  چون نمی شد حرکت پایانی رو وسط برنامه انجام داد من هم از خیرش گذشتم و کار رو با تعظیم به حضار تموم کردم . تقدیم به اونهایی که منتظر این پست بودند .  

اگه بخواهیم بدون در نظر گرفتن سابقه نظر بدیم باید گفت بهترین اجراهای این کنسرت رو دو تا از با سابقه های کلاس انجام دادند که چند سالی از من جلوتر هستند و در کل سطحشون از من بالاتره (پانیذ ترابی که در عکس پایانی نیست ولی توی عکس اول پست ، نفر اول از سمت راسته و آروین حکاکیان یعنی نفر سمت راست من توی عکس پایین) اونها اجراهاشون رو عالی و با تسلط انجام دادند و بعد از اونها میشه گفت بنده رتبه سوم رو داشتم . تا کنسرت بعدی ...

شير تو شير

اول از همه بايد به اون دسته از دوست هايي كه پيام مي گذارند و پيغام ثبت كامل اون رو هم از بلاگفا دريافت مي كنند ولي پيامشون رو در بخش مربوطه نمي بينند عرض كنم اين اشكال از بلاگفا است چون خودم هم امروز اين رو تست كردم و برخلاف ثبت چندين پيام باز با همين مشكل عجيب مواجه شدم و در بخش مديريت وبلاگ پيام هاي خودم رو نديدم . حالا نمي دونم اين مشكل چه جوري بايد برطرف بشه .

دوم از همه : اون پست مربوط به كتاب هر از گاهي به روز ميشه و خلاصه كتاب جديدي بهش اضافه ميشه . بنابراين علاقمندها مي تونند هر چند وقت يك بار از طريق رفتن به بخش كتاب اون پست رو باز كنند و از آخرين تغييرات اطلاع پيدا كنند .

و اما :

به عكس هاي مهر و آبان كه نگاه مي كنم بيشتر از همه كار و تلاش رو ميبينم و كمتر از همه تفريح و استراحت . باباعلي هميشه ميگه تموم آدم هاي موفق براي رسيدن به موفقيتشون يه چيزايي رو از دست دادند تا اون رو به دست بيارند .

در هر صورت اين روزها همه چيز تحت تاثير درس و مشق قرار داره . به خصوص وقتي بخواهي هر شب سر ساعت معيني بخوابي . و اگه اين ساعت معين حدود ۹ و نيم باشه مجبوري يه سري كارها رو حذف كني .

با وجود اينكه توي تابستون سه تا شنا رو تكميل كرده بودم و نصف پروانه رو هم ياد گرفته بودم ولي به دليل كمبود وقت و تغييري كه در ساعت كار تيم واترپولوي آقاي خاكبان به وجود اومد مجبور شديم شنا رو كنسل كنيم تا سر فرصت مناسب تري ادامه اون رو پيگيري كنيم .

تمرين هاي موسيقي هم از تابستون كمتر شده و روزهايي هم پيش مياد كه اصلن تمرين نكنم . البته مجبورم اين كم كاري رو در روزهاي تعطيل جبران كنم . مثل اين روز تعطيل : اينقدر تمرين كردم كه حتا عروسك هاي پشت سرم هم نظرشون جلب شده !!!!

 گاهي وقت ها هم از تمرين زياد به اين روز ميفتم :

و گاهي از اينكه باباعلي ازم ميخواد قطعه اي كه به نظر خودم خوب زدم رو يك بار ديگه بزنم ، قيافه ام اين شكلي ميشه و دوست دارم ساز رو بكوبم تو مخش يا حتا تو مخ خودم !

البته به وقت هايي هم توي روزهاي تعطيل قرارهايي با دوست هام ميزاريم و ميريم بيرون و چندين ساعت بازي مي كنيم ولي خب ديگه ! جواب نمي ده و زمانش كمه ! (من ، پرهام و پارسا به اتفاق آراد و چند تا ديگه از دوست هام كه توي اين عكس نيستند تو پارك شقايق بعد از چند ساعت بازي)

وقتي امتحان هاي مدرسه و كلاس زبان با كنسرت هايي كه دارم قاطي ميشه ديگه اوج شير تو شيره . مثل يكشنبه گذشته كه هم امتحان ديكته داشتم و هم كنسرت كلاسي ويلن . گزارش مختصري از كنسرت كلاسي ويلن رو در پست بعدي خواهم گفت .