بدون عكس !
اون قديم ها كه اينترنت نبود و به جاش مجله بود ، يه عكس هايي چاپ مي كردند و زيرش مي نوشتند "بدون شرح" كه يعني عكس نياز به شرح نداره و مفهومش تو خودش هست . حالا ما هم به ياد اون روزها تيتر زديم بدون عكس . گرچه متضاد قبليه ولي براي اينكه قافيه رعايت بشه خوبه . و توي اين پست بدون عكس قراره حرف بزنيم :
۱-
ماه گذشته مامان شيدا براي دفاع از پايان نامه اش رفت يزد و باباعلي رو هم با خودش برد و من موندم و حوضم و البته كلي كار و كلاس كه بايد مي رفتم . به قول خودم رييس جمهور آمريكا هم برنامه اش اينقدر پر نيست كه نتونه بره دفاع پايان نامه مامانش . بگذريم ...
مشكل از اونجايي شروع شد كه مامان بزرگ اينا شروع كردند و يكي يكي بهش زنگ زدند كه تبريك بگند . من ولي به جاش به باباعلي زنگ زدم ! و در كمال تعجب ازش پرسيدم كه "حالا نمره اش چند شده همه بهش تبريك مي گن ؟" و اون هم گفت ۱۹ ! و من هم چنان واكنش منفي نشون دادم كه : "هه ! ۱۹ شده همه بهش تبريك مي گن ؟! پس چرا وقتي من زبان رو ۴۰ ميشم بهم ميگه نمره ات كم شده ؟!" .... و حالا بيا و درستش كن ! يك هفته طول كشيد تا خشم ما فروكش كنه و قضيه رو فراموش كنيم . اون هم بعد از اينكه سه واحد "نسبت اعداد" پاس كرديم !
۲-
اين روزها يك روز در هفته به تمريناتمون اضافه شده و مجبوريم يكشنبه ها هم بريم آموزشگاه . اون كنسرتي كه بهتون گفتيم قراره بيرون از آموزشگاه برگزار بشه قراره توي اولين نمايشگاه بين المللي موسيقي و آثار شنيداري تهران اجرا بشه . به نظر مياد كم كم داره به موسيقي به صورت ويژه نگاه ميشه ! چون گرچه جشنواره فجر داشتيم ولي تا حالا نمايشگاه بين المللي در اين زمينه نداشتيم . در هر صورت ما دو شب اونجا اجرا خواهيم داشت كه احتمالن يكم و دوم اسفند خواهد بود . به نظر مياد نمايشگاه جالبي باشه و البته كنسرت جالبي . بايد ديد . به قول من : "ميگن رييس جمهوري هم براي بازديد مياد" . بعد از سوپرمن ، اسپايدرمن ، جان سينا ! قهرمان هاي شاهنامه و پيامبرها ! (به دليل انجام معجزات در رديف قهرمان هاي مورد علاقه من قرار دارند !!) اين "رييس جمهوري" تقريبن مهمترين واژه ايه كه بهش اعتقاد دارم . البته تقصيري هم ندارم چون وقتي به دنيا اومدم كه .... باز هم بگذريم سياسي نشه !
۳-
بيچاره اين همسايه پاييني ما . گرچه تا حالا بهمون تذكر نداده ولي فكر كنم حسابي اذيت بشند بنده خداها . حالا تمرين موسيقي به كنار ! گرچه ما هم سعي مي كنيم رعايت كنيم ولي در كل من توي خونه آروم و قرارم كمه و اگه ولم كنند مثل اين توپ لاستيكي ها دايم در حال پرت شدن به اطراف هستم . در كنار جنب و جوش سر و صدام هم زياده و هر از گاهي همينجور محض خنده يه جيغ بنفش سكته آور از روي خوشحالي سر ميدم يا يهويي ميزنم زير آواز . مطمئن نيستيم ولي به نظر مياد در سن هفت سالگي آدرنالين به خصوص در پسرها غليان/قليان مي كنه . ديروز با آراد و پرهام رفتيم بيرون بازي و ياركشي كرديم . باباها يه طرف و بچه ها هم يه طرف ... يعني هر كي نگاه مي كرد از خنده روده بر مي شد . فكر كنيد قانون وضع كرديم اگر پنالتي از باباها سر ميزد بايد سه تا پنالتي بهشون مي زديم (هر نفر يكي) . اگر هم بيخودي گل مي خوردند گل رو مردود اعلام مي كرديم ! ضمن اينكه بازي جوانمردانه و مرام و معرفتي در دستور كار قرار داشت ولي انواع و اقسام هول دادن ، فنون رزمي ، زير يه خم گرفتن و ... براي به دست آوردن توپ و همچنين جر زني ها و حركات محيرالعقول مختلفي ازمون سر زد . بيشتر شبيه فوتبال آمريكايي بود تا فوتبال . باباعلي تازه فهميد به دليل عدم رواج اين نوع فوتبال در ايران چه سرمايه هايي دارند تو اين مملكت از دست ميرند ! فكر كنيد در يه صحنه من گل زدم و مثل فوتباليست ها كه بعد از گل براي شادي روي چمن ليز مي خورند خودم رو با همون شدت با زانو ليز دادم روي زمين !!! ولي نمي دونم چرا نيم متر بيشتر ليز نخوردم ! فكر كنم چون زمين زير پاي من بتوني بود !!! تماشاچي ها ، هم ترسيده بودند كه زانوم خورد بشه هم نمي تونستند جلوي خنده شون رو بگيرند . زانوم خورد نشد ولي شلوارم داغون شد !
تازه بازي كه تموم شد دست جمعي رفتيم زمين بسكتبال . بماند ! تعريفش مايه شرمساريه ... تا بعد !