عشق كتاب
یکی از اون خصوصیت هایی که خوشبختانه هنوز در من حفظ شده عشق به کتابه . برای حفظ این خصوصیت هم توجه به نکات زیر تا حالا جواب داده :
اول اینکه هر وقت فرصتش رو پیدا کردیم رفتیم کتاب فروشی . دوم اینکه هر بار که رفتیم کتاب فروشی تا حد ممکن و تا اونجایی که جیبمون اجازه داد کتاب خریدیم . سوم اینکه هیچکس اصراری نداره کتاب هایی رو که می خریم در زودترین زمان ممکن بخونم (گاهی وقت ها یکی دو ماه طول می کشه تا برم سروقت کتابی که خریدم ولی تا اون موقع چندین بار برشون میدارم و ورقشون میزنم و نگاهشون می کنم تا موقع خوندنشون برسه) . چهارم اینکه کتاب هایی که می خریم لزومن برای رده سنی خودم نیست و از هر ده کتابی که می خریم معمولن هفت هشت تاش برای یک رده سنی بالاتره . در هر صورت کتاب خریدن درست به اندازه اسباب بازی گرفتن و شاید هم بیشتر خوشحالم می کنه . تازه در طول هفته از کتابخونه مدرسه هم زیاد کتاب امانت می گیرم .
عکس پایین متعلق به دو هفته پیشه که نشر چشمه بودیم . یه کتاب فروشی خوب با یه راهنمای خوب برای معرفی و انتخاب کتاب .

آخرین کتاب هایی که خریدم :
از ادبیات معاصر : کتاب "خمره" اثر هوشنگ مرادی کرمانی
از ادبیات کلاسیک خارجی : سفر به مرکز زمین ، بیست هزار فرسنگ زیر دریا و دور دنیا در هشتاد روز هر سه از ژول ورن
سه گانه (سه جلد) حماسی "پارسیان و من" اثر آرمان آرین . (همیشه بخشی از خریدهام مربوط به شاهنامه است)
شگفتی های بدن انسان (همراه با تصویرهای متحرک)
و یکی دو کتاب کوچولوی دیگه که الان خاطرم نیست
هرچند تو خونه ما اصلن کتاب نیست چون باباعلی و مامان شیدا ترجیح میدن کتاب ها رو PDF داشته باشند ولی برای من هیچی جای کتاب رو نگرفته و نخواهد گرفت .
مشاعره
اما از مقوله کتاب که بگذریم چند ماه گذشته رو یه مشغولیت جدید هم برای خودم درست کردم و اون شرکت در یه کلاس جالب مشاعره است . باباعلی اولش که شنید ثبت نام کردم نیم ساعت تمام غر زد و یه ریز نصیحت که بچه جون ! تو مگه وقتی برات می مونه که بری کلاس ؟! بسه دیگه ! قرار بود کلاس هات رو کم کنی رفتی یکی دیگه هم بهشون اضافه کردی ؟ فقط یه پنجشنبه رو دو ساعت وقت اضافی داشتی اونم پر کردی ؟! و بعد که آروم شد گفت خدایی برای چی این یکی رو اضافه کردی ؟! بیا و بی خیال شو برو به بازی و تفریحت برس ... اصلن استراحت کن !
و پاسخ من این بود : این یکی رو دیگه خداییش دوست دارم و خودم می خوام که برم ...
و الان شش ماهه که می رم و واقعن هم دوست دارم چون مطابق توانایی و علاقه منه . بر عکس ریاضیات که همیشه توش مشکل دارم یکی از توانایی های بارز من در حفظ کردن و به یاد آوردنه . حالا هر چی می خواد باشه . می خواد نوت های موسیقی باشه یا اشعار شاعرهای بزرگ . فرقی نمی کنه . چند صفحه نوت يا شعر در زمان كمي مي ره تو حافظه . من عاشق این کارم .
راستی بعد از پاسخ من چونه باباعلی کش اومد و تسلیم شد . بعد با خودش گفت : منو بگو که به فکر استراحت و تفریح اینم ! اصلن ... !
این دوره تابستونها در پارک و زمستون ها در یه مرکز آموزش نقاشی و هنر برگزار می شه .

سينما ؟!
به دليل كمبود وقتي كه همه ازش خبر دارند خيلي وقت بود نتونسته بوديم بريم سينما . تا اينكه فرصتي پيش اومد و بالاخره تونستيم شهر موش هاي 2 رو ببينيم . و به همين دليل نزديك ترين سينماي اطرافمون رو انتخاب كرديم . فيلم قشنگي بود . هرچند ممكنه همين روزها از رو پرده بياد پايين پس اگه نديديد حتمن توصيه مي كنيم ببينيد .
اولين شرط بندي
هنوز هم برنامه دو روز در هفته شنامون برقراره . حدود ده روز پيش با مربيم شرط بندي كردم . قرار شد اون عينك يكي از بچه ها رو بندازه تو عميق ترين قسمت استخر و هر كي تونست عينك رو بياره بالا بهش يه آبميوه بده . من هم كه عاشق فرو رفتن در عمق ! همچين رفتم و رفتم تا رسيدم كف استخر و تازه اون زير با خيال راحت دنبال عينك گشتم و همينطور خوش خوشان داشتم ميومدم بالا كه يهو يادم اومد زير آبم و نفسم داره تموم ميشه . اين بود كه با آخرين سرعت ممكن اومدم رو سطح آب و عينك رو دادم صاحبش . مربيم اصلن فكرشو نمي كرد مجبور بشه آبميوه رو بخره . چون تا حالا جلوي روش نرفته بودم زير آب (اين كار يكي از علايق من با مربي هاي قبليم بوده و تو استخر آزادي هميشه انجامش مي دادم) . در هر صورت اولين شرط بندي عمرم رو هم تو استخر انجام دادم و جالب اينكه آبميوه رو بردم (البته روش داره . توصيه مي كنم همينجوري چند متر نريد زير آب چون به پرده گوش آسيب مي رسونه)