بازی و حرکت !
امروز مجبور شدم کلاس شطرنج رو نصفه رها کنم تا بتونم در جلسه آموزشگاه حضور داشته باشم ... گفته بودم تو برنامه نیست که برم کلاس باله نه ؟! خب اشتباه کردم ! ... الان دیگه اومده تو برنامه !!!
داستان انتخاب بنده از این قرار بود : آقای نظر توی جلسه فرمودند به دلیل کمبود سرمایه های باله پسران و اینکه برای اجرای بسیاری از برنامه ها و کنسرت های آموزشگاه همچون نمایش هانسل و گرتل و ... به دلیل زوجی بودن شخصیت های نمایش نیاز به تعدادی پسر هم هست ، از اساتید کلاس های ارف استعلام کردند که در هر کلاس بچه هایی که اندام و وزن مناسب دارند و از نظر شناخت و درک ریتم برتر از سایرین هستند رو معرفی کنند تا بعد از یک دوره دو ماهه آموزش حدود ۱۲ نفر به عنوان گروه نهایی انتخاب و برای یک دوره چندساله تحت آموزش های خاص قرار بگیرند تا تبدیل به سرمایه های آینده آموزشگاه بشند . از اونجاییکه برای این گروه تسهیلاتی هم در نظر گرفته شده بود تصمیم بر این شد که بنده این تجربه رو هم به سایر تجاربم اضافه کنم ... مزایای این کار برای من به جز معروفیت و این حرف ها که زیاد برامون مهم نیست یکیش اینه که خودش یه ورزش بسیار خوب به شمار میره و در پرورش فیزیک بدن بسیار موثره ، اثرات اجتماعی خوبی داره و اجرا جلوی جمع میتونه اعتماد به نفس رو افزایش بده ، به دلیل نیاز به توجه در آموزش نحوه صحیح حرکات، یادگیری رو تقویت می کنه و دقت رو بالا میبره . ضمن اینکه یه جورایی بورسیه میشم یعنی اینکه حدود یک ششم هزینه های واقعی دوره رو پرداخت میکنم و در ضمن تحت نظر بهترین اساتید موجود تعلیم می بینم ... البته به شرطی که در طی دوره دوماهه علاقه نشون بدم و از نظر مربی ها جزو گروه نهایی انتخاب بشم . به این ترتیب تنها کاری که فعلا باید انجام بدم اینه که کلاس شطرنجم رو منتقل کنم یه روز دیگه و علاوه بر روز کلاس موسیقیم هفته ای یک روز دیگه هم در آموزشگاه حضور داشته باشم (چند ماه دیگه کلاس های ساز که شروع بشه فکر کنم بیشتر روزهای هفته رو توی آموزشگاه اقامت داشته باشم و هفته ای یکی دو روز بیام خونه !)...تا چه پیش آید .
پ.ن : عمو حسین حدود یک سال و نیم پیش در پست کشف استعداد ، بنده رو در خصوص درک ریتم استعداد یابی کرده بودند که همینجا بهشون بابت هوش بالای موسیقیشون تبریک میگم .
پ.ن۲ : به دلیل اندکی مشکلات ! اسم رسمی باله در کشورمون "بازی و حرکت" هست ... خودتون هر جا این اسم رو دیدید بدونید جریان چیه ...
پ.ن۳ : وقتی جلسه تموم شد و از آموزشگاه اومدیم بیرون مامان شیدا و باباعلی خیلی خوشحال بودند و بهم گفتند که هر جایزه ای رو که دوست دارم انتخاب کنم . انتخاب های من البته از یه جایزه شد سه تا جایزه ولی چون هر سه تاش مناسب و خوب بود مورد موافقت قرار گرفت :
۱- کتاب ... ۲- چراغ مطالعه ... ۳-قمقمه آب شبیه اونی که سامیار (همکلاسیم)داره !