
داريم به آخر سال نزديك ميشيم و باز موضوع بيشتر پست هامون رو موسیقی تشکیل خواهد داد . ديشب به همراه باقی هنرجوهای استاد حقیری ، كنسرت گروهي دف ساليانه مون رو اجرا كرديم كه حال و هواي عالي و هيجاني خودش رو داشت . من فكر مي كنم كنسرت سازهاي كوبه اي در سراسر دنيا همينجور پر شور و هيجان برگزار ميشه و البته به نظر مياد دف يكي از هيجاني ترين اونها باشه و به قول باباعلی یه جورایی شما رو از زمین بلند می کنه .

در كنسرت ديشب ما چهار قطعه حرکت ، هدف ، در ایران (به همراهی کمانچه) و پایانی خوش رو به ترتيب اجرا كرديم كه همه اجرا ها با ریتم های تركيبي همراه بود و به شكل همنوازي همراه با پاسكاري ريتم ها بين بچه هاي رديف بالا و ما كه جلو نشسته بوديم اجرا مي شد . همه چیز خیلی جدی و حساس پیش میرفت تا اینکه ...
استاد حقیری که در عین حال اینکه سخت گیر هستند شوخ طبع و خوش خنده هم هستند نتونستند خودشون رو کنترل کنند و با دیدن قیافه و حرکات ما (به خصوص ردیف جلویی ها!!!) با این فکر که پشتشون به حضار هست در حین رهبری گروه که با شدت هر چه تمام تر مشغول نواختن بود لب به خنده گشودند ، غافل از اینکه ما هم همیشه حاضر و آماده ...
بله ! ما هم همراه ایشون خندیدیم جوری که حدود یک دقیقه این خنده ها لا به لای ریتم ها و ضرب ها رد و بدل می شد و جالب اینکه ما باید در هر حال کنترل موسیقی و ریتممون رو هم حفظ می کردیم که در نوع خودش تجربه جالبی بود .

بعد از تموم شدن اجراهاي ما ، گروه دوم كه از بچه هاي سن بالاتر با سابقه بيشتر در نوازندگي تشكيل ميشه كارشون رو شروع كردند .
اجراهاي اونها البته با ريتم هاي سخت تر و سريع تري همراه بود كه شور و حال خاص خودش رو داشت .
و تكنواز هميشگي گروهشون ياسمن كه قطعات سختي رو به همراه استاد اجرا و كاري كردند كه جو طوري حضار رو گرفته بود كه بيشترشون تصميم گرفتند تشريف ببرند كلاس دف ثبت نام كنند ... !
نكته جالب تر اينكه به جز بابا و مامان خودم ، من در كنسرت امسال ۱۱ طرفدار ويژه هم داشتم كه قبل از شروع برنامه يكي يكي تشريف آوردند و ما رو متعجب كردند . مامان بزرگ و برادر عزيزشون دايي ابراهيم ، همسرشون و بچه ها (الگوهاي موسيقي من) ماهان و بهاران ، دوست هاي عزيزمون عمو فريبرز و خاله پريسا ، خاله مليحه عزيز كه پاشون هنوز خوب خوب نشده ، خاله الهه و عمو رضا و طرفدار هميشگي من پسرخاله كسرا (من همه جا برادرم معرفيش مي كنم) ميهمان هاي ويژه كنسرت بودند كه بايد همينجا از همه شون تشكر كنيم . به قول ماهان اگه انوشيروان روحاني هم كنسرت داشت اينقدر آدم از خانواده ایشون نمي اومدند كنسرت !!!
جالب اينكه بعد از تموم شدن كنسرت ، كسرا دسته گلي رو آورد كه تقديم من كنه و آقاي نظر هم كه نمي دونستند ما با هم پسرخاله ايم گفتند "آخي ! اين كوچولو براي داداشش دسته گل آورده" !!


قراره ما اين كنسرت رو در "اولين جشنواره بين المللي موسيقي ، آثار شنیداری ، تجهیزات و ادوات مرتبط" هم برگزار کنیم كه از دوستان دعوت مي كنيم تشريف بيارند (پنجشنبه ۱۱ تا ۱۳) .
به نظر نمايشگاه خوبي مياد و بايد شرکت کننده هایی از خارج از كشور هم داشته باشه . به هر حال اولين باره كه يه همچين اتفاقي در كشورمون ميفته و بايد اون رو به فال نيك گرفت . همين كه مقام ها گوشه چشمي هم به موسيقي دارند نشون ميده كه در كشور ما احتمالن آينده اين هنر از حالش بهتر خواهد بود . اميدواريم .
پ.ن : بهمن و اسفند برای من سخت ترین ماه های ساله . تمام کنسرت ها و امتحان های نهایی من در همین ماه برگزار میشه . برای همین کنسرتی که داشتیم و خواهیم داشت چندین هفته مجبور شدم یکشنبه ها هم برای تمرین برم آموزشگاه . پنجشنبه آینده ظهر هم دو تا اجرا از کنسرت بالا رو تو نمایشگاه داریم که گفتم و هم بعداز ظهرش باید کنسرت پایان سال ویلن رو اجرا کنم که یه دو نوازی با پیانو است و تمرین های آمادگیش نفس می گیره تو این ترافیک کارها . وضعیت نابسامانیه که فقط دعاهای شما می تونه درستش کنه . حالا دیگه شرح و تفصیل تکلیف های پایان ناپذیر مدرسه و آزمون YLE Starters کمبریج که قراره این وسط ها داشته باشم رو نگم بهتره .