پسرها ... !

در ادامه پیگیری منحنی زبان ، تنها کمی سعی بیشتر باعث شد امتیاز کل بیاد بالای ۹۰ و من بتونم با معدل ۹۴ ترم قبل رو هم بگذرونم . اون هم در آموزشگاهی که معدل به آیتم های زیادی بستگی داره و برای هیچکدومشون هم همینجوری امتیاز نمیدن . یکی از نکات جالب این آموزشگاه اینه که متد یکنواختی نداره و برنامه ریزی آموزشیش بسیار متنوعه و ممکنه در هر ترم محتوا و روش آموزش به کلی تغییر کنه . این ترم رو با سری Happy House ادامه می دیم که با توجه به محتوای کتاب و سی دی های شادش به نظر دوست داشتنی میاد . البته ما روی این روش حساب جداگانه ای باز نکردیم چون از همین الان می دونیم که ممکنه ترم بعد رو با این روش پیش نریم ! 


نکته : هنوز هم بعضی روزها نمی تونم سر کلاس زبان آروم بشینم . یعنی رگ شیطنت که بیاد اومده ! دیگه نمی تونم کنترلش کنم . به خصوص که با رگ بازیگری و هنری هم قاطی میشه ! دیروز در پایان کلاس تذکر رسمی گرفتم . خانم معلم به باباعلی می گفت : پارسا امروز خیلی غیر قابل کنترل شده بود مثلن روی میز ! نشسته بود و دستش رو گذاشته بود رو زانوش و با صدای بلند می گفت "پسر ! اینجا مگه قهوه خونه است ؟!!!" 

و بدین سان بود که در راه برگشت به منزل طوفانی به پا شد ! از همون طوفان هایی که سالی یک بار اتفاق میفته ! ضمن اینکه به درخواستی که داشتم (رفتن به خونه مادربزرگم) توجهی نشد ، کلی تعهد هم دادم تا طوفان بند اومد   البته قضیه قهوه خونه رو به طور کلی کتمان کردم و زیر بار نرفتم ...


و اما ۲۴ ساعت بعد در حالیکه اوضاع مرتب شده بود و دو تایی رفته بودیم تو اتاق من و داشتیم ضمن انجام تکلیف هفتگیم می گفتیم و می خندیدیم ، رو تخت من دراز کشید و بازجویی غیر مستقیمش رو شروع کرد:

- خودمونیم ! حالا که گذشت اعتراف کن ببینم اصل جریان چی بوده .

- هیچی بابا اصل جریان این بوده که Teacher سر کلاس ، سی دی زبان رو گذاشت و همه بچه ها با هم شروع کردند به خوندن شعر SAFARI

- خب بعدش چی شد ؟!

- شعره خیلی شاد بود و ما هم همه خوشمون اومده بود ... بعدش که تموم شد من شروع کردم به خوندن شعری که چند وقته داریم برای اجرای گلبانگ سرود تمرین می کنیم و آراد و سامیار و باقی بچه ها به جز پارسا کوچولو (همکلاسیم) هم بهم ملحق شدند و شروع کردند به رقصیدن !

- خب پس کلاس رو ریختین به هم دیگه !

- یهویی Teacher اومد و  محکم زد روی میز و گفت "ساکت" ! ما هم همه تو همون حالتی که بودیم خشکمون زد ! بعدش من در همون حالت خشک زدگی گفتم : "خانوم فک کنم استوپ رقصه (Stop Dance)" و بعد در ادامه یواشکی و جوری که اون نشنوه ، از گوشه لبم به آراد که کنارم وایساده بود گفتم : انگاری یه چیزی داره می سوزه !!!!!!!

- باباعلی با تعجب : چی داشت می سوخت ؟!!!!

- هیچی بابا ... (از جواب طفره رفتم) مهم نیست حالا ولش کن !

- خب پس این جریان قهوه خونه چی بود پس ؟!

- من نگفتم قهوه خونه ! وقتی دیدم Teacher هنوز عصبانیه ، رو صندلی نشستم (چهارزانو) و با صدای بلند گفتم : مگه اینجا کافه است ؟!

- باباعلی در حالیکه سعی می کرد دوباره عصبانی نشه : ببین ! در کل به هم ریختن کلاس خیلی خیلی کار زشتیه و بعد از طوفان دیروز فکر نمی کنم لازم باشه دوباره تذکری بدم فقط امیدوارم دیگه تکرار نشه ...

و تو دلش  : (خدای من . این بچه ها هنوز هفت سالشون نشده اینجورین وای به حال 14 سالگیشون . چقدر با نسل ما متفاوتند . چه جوری میشه کنترلشون کرد ؟! یعنی از شادی زیاده ؟! چرا سر کلاس های دیگه این اتفاق نمیفته ؟ چرا تو مدرسه این اتفاق پیش نیومده ؟ آیا برخورد Teacher هم می تونه در این جریان دخیل باشه ؟ به نظر میاد حجم تغییرات پسرها به خصوص در هفت سالگی زیاده . احساس می کنم اطلاعاتم کفاف سرعت تغییر پسرها در این سن رو نمی ده و دارم از تغییرات پارسا عقب میفتم . فکر کنم باید برم به چند منبع درست و حسابی در این مورد سری بزنم!!)

 

کنسرت از نوعی دیگر

چند وقتی میشه در مورد مدرسه پستی نداشتیم . اون هم علتش اینه که اونجا همه چی داره طبق روال پیش میره و تا خبر خاصی نباشه نمیشه پستی هم داشت . ولی مثل اینکه یه خبرهایی هست . اون هم اینه که من و چند نفر دیگه از بچه های مدرسه ، دو سه روز پیش برای اجرای برنامه گلبانگ سرود در سالن وزارت کشور انتخاب شدیم و قراره حدود ده روز به صورت گروهی تمرین کنیم و آماده بشیم .

این برنامه یازده ساله که هر سال توسط بچه های راهنمایی و دبیرستانی مجتمعمون و با هدف ترویج بیشتر سرود دانش آموزی و همچنین تجلیل از مدال آورهای المپیاد جهانی و کشوری مجتمع برگزار می شه . در دوره های قبل تنها سرود اجرا می شد اما قراره ما بچه های دبستانی ، امسال به اونها اضافه بشیم و ضمن مشارکت در اجرای سرودها ، موسیقی رو هم در کنار اون برنامه بگنجونیم . برای من البته بد نیست چون مجبورم دوباره فلوت ، بلز و به خصوص سرود رو هم که پایه ای برای خوندن محسوب میشه تمرین کنم و اجرای زنده و گروهی دیگری (این بار با تعداد خیلی بیشتری تماشاچی) داشته باشم که مفید خواهد بود . خدا رو چه دیدی ! شاید استعدادی هم در زمینه صدا و آواز داشتم ! حالا مربی هنرمون چه جوری می خواد این هماهنگی رو بین بچه های منتخب دبستان برقرار کنه باید منتظر موند و دید اجرای اردیبهشتمون در سالن اجتماعات وزارت کشور چی از آب در میاد .

پشت بوم تهرون

یه وقت هایی هم بد نیست پست های کم حرف تری بزاریم :

اینجا توچال یا به عبارتی بام تهرانه . از اونجاییکه این روز برای من ، باباعلی و دوست هایی که همراهمون بودند روزی خاطره انگیز بود تنها با گذاشتن این عکس خاطره اش رو زنده نگه می داریم .

 

به خصوص که اونجا ابعاد جدید و متنوعی از شخصیت من بروز داده شد که باعث تعجب همه بود ! حالا این که چه ابعادی ، بماند !!! همینقدر بگم که قیافه باباعلی یه چیزی تو مایه های قیافه این آقاهه شده بود ...

و برای تصور قیافه دوستان هم همین حالت رو + خنده در نظر بگیرید .

نقش صبر

مقدمه

از نظر اینجانب به عنوان یک شهروند ایرانی ریشه یابی ناهنجاری های فرهنگی یک جامعه نیاز به سال ها مطالعه و تحقیق گسترده و دقیق تاریخ و فرهنگ آن جامعه دارد . به عنوان مثال ، اینکه چرا ما امروز صبور نیستیم به این سادگی و تنها با تحلیل اتفاقات امروز قابل نتیجه گیری نیست . سال ها و قرن ها طول کشیده و اتفاقات بسیاری برای ملت افتاده تا تبدیل به ملت امروز شوند . چه بسا بتوان گفت یک تغییر نظام در سی و چند سال گذشته که با تغییرات بنیادی در نظام های اجتماعی ، امنیتی و اقتصادی همراه بوده خود به تنهایی عاملی برای بسیاری از تغییرات بنیادی در رفتار مردم نسبت به یکدیگر شده است . به عنوان مثال مردمی که تا دیروز دید و بازدید عید را از همسایگان خود آغاز می کردند امروز ممکن است با نزدیکان خود نیز مراوده مناسبی نداشته باشند و چه بسا بسیاری از همسایگان خود را نیز به کلی نشناسند . بنابراین ما قصد نداریم به ریشه یابی ها بپردازیم هرچند احتمال می رود در بحث هایی که پیش خواهد آمد تحلیل هایی نیز در این زمینه صورت پذیرد .  

 قرار بین اینجانب و سعید عزیز بر این بود که هر گاه به هنگام مراوده های روزمره اش ، در قبال واقعه و یا مفهومی-هرچند ساده و پیش پا افتاده-به فکر فرو رفت و تفاوتی عمیق بین دو فرهنگ احساس کرد آن مقوله را با ما در میان بگذارد . ممکن است واژه ها و مقوله های ذکر شده در این مقاله ها ساده و پیش پا افتاده به نظر برسند اما متاسفانه فقدان آنها در جامعه ما به وضوح مشاهده شده و جا دارد تا از سوی هر کدام از ما (که با هم این جامعه مشکل دار و تا حدودی ناسالم را تشکیل می دهیم) مورد تعمق ، تکرار و یادآوری بیشتری قرار گرفته بلکه فرزندان ما که نسل بعد جامعه ایرانی را تشکیل خواهند داد در جامعه بهتر و با آرامش بیشتری زندگی کنند  .

مطلبی در خصوص صبر (سعید اسکندری) :  

با عرض پوزش بابت غیبت طولانی‌ متاسفانه انقدر درس داشتم که امکان نوشتن برام اصلا ایجاد نمی‌شد.
مدت‌ها بود که این موضوع ذهنم رو مشغول کرده بود و خیلی دوست داشتم اون رو با شما هم در میون بگذارم. مفهومی که ما ضرب المثل‌های فراوونی درباره اش داریم اما خودش رو نه ! منظورم صبره، چیزی که انگار در جامعه ما معنای خودش رو از دست داده و جاش رو داده به عجله‌های بی‌ منطق با سرانجام‌های بی‌ نتیجه.
در کشور ما درایستگاه مترو، در اتوبوس در حال مسافرگیری، در اداره خدمات عمومی‌، در بانک ، در میان عابرینی پیاده و سواره و ... هر جا رو که تصور کنیم آثار عجله کاملا قابل مشاهده است . عجله ای که با توجه به راندمان پایین نیروی انسانی در ایران هیچگونه توجیه عقلانی نداره یعنی مشخص نیست مردم عجله می کنند تا زودتر به چی برسند . اما در مقابل اجازه بدین موقعیتی رو از کشور فعلی محل زندگیم براتون به تصویر بکشم، سر خیابونی که چراغ راهنما هم نداره، وقتی‌ میرسید می‌بینید همه خودروهای عبوری در هردو طرف خیابون سرعتشون رو کم می کنند ، کاملا متوقف میشن ، براتون لبخند میزنن و شما رد میشید ، شاید از این حرکت بشه به احترام متقابل، مهربان بودن با همدیگر ، فرهنگ همنشینی و چندین ‌و‌ چند نکته دیگه رسید اما نکته ظریفی‌ که در این حرکت نهفته است ، صبور بودن و به طور کلی نقش پر رنگ صبر در فرهنگ این منطقه از کره زمینه ، شاید همین باعث می‌شه وقتی‌ که من از دختر ۱۰ ساله یکی‌ از مدیر پروژه‌های شرکتی می‌پرسم که می‌خوای چیکاره بشی‌، میگه دوست دارم درس بخونم، بعد وارد شرکت کامپیوتری بشم و اونجا چند سال پیشرفت کنم بعد برم وارد یه شرکت بزرگ تر بشم و اونجا بعد از مثلن ۱۰ سال وقتی‌ نزدیک ۴۰ سالم شده مدیر بشم !

قطعاً میتونید دهان باز منو از این همه شرح دقیق یه کودک ۱۰ سال از جوابش به یه سوال متداول و تکراری تصور کنید، چه چیزی باعث می‌شه این کودک برای رسیدن به موقعیت رویاییش انتظار تحقق در کوتاه ترین زمان ممکن رو نداشته باشه؟ چه چیزی باعث می‌شه حتا در آرزو هاش هم واقع بینی بلند مدت رو بگنجونه؟ قطعن فرهنگ صبری که از کودکی به ذهن این کودک تزریق می‌شه اثر شگرفی داره، کودکی که از خردسالی وقتی‌ میرسه سر خیابون می ایسته حتا اگه هیچ خودرویی نباشه (این شعار نیست)، و راننده هایی که به محض دیدن اون می‌‌ایستن و بهش نشون میدن صبر چه پایان خوشی‌ براش داره، اون درس‌های زیادی یاد میگیره. یعنی‌ این نشانه‌‌ها انقدر در اینجا هست که از حجم این همه صبر واقعا تحت فشار قرار می‌گیرید، از غرب نباید صرفن شهرهایی مثل نیویورک که قلب اقتصاد دنیاست و در اون سرعت حرف اول رو می‌زنه در نظر داشت فرهنگ قالب چیزی جز صبوری کاملا قابل مشاهده نیست.
یه نگاهی‌ به آمار کلاه برداری‌ها ، جرم ها و متاسفانه  جنایت ها، سن پایین بزهکاری در کشورمون رو نشون میده، اگه مطالعه  جدی روی این موضوع داشته باشیم نقش تمایل شدید رسیدن زودهنگام به آرزوها یا خواسته‌ها رو میشه کاملن پر رنگ پیدا کرد، قطعاً تیتر هایی با عنوان جوان کلاهبرداری که -به روش‌های مختلف-اقدام به کلاه برداری کرد رو خیلی‌ زیاد دیدیم. نمی‌شه اثر عوامل اقتصادی و عدم ثبات و در نتیجه اطمینان به وضعیت اقتصادی در کشور رو ندیده گرفت ولی‌ وزن عجول بار اومدن نسل جدید بیشتر خواهد بود، بچه‌هایی که همیشه عادت کردند به قول اینوری‌ها (first come first serve) باشند . به نظرم نهادینه کردنِ فرهنگ صبر در نسل جدید میتونه علاوه بر نتیجه درخشان و کاملا محسوس از جمله آرام بودن، عدم پرخاشگری، صداقت رفتاری، صداقت گفتاری، و ... در محیط خانواده، میتونه در بازسازی فرهنگی جامعه هم نقش به سزأیی داشته باشه. اینکه کودکان از سنین پایین یاد بگیرند برای حصول نتیجه صبور باشن، و صبر برای کسب نتیجه لازم و البته واقعی‌رو یک فرآیند معمول بدونن قطعن باعث رشد شگفت انگیز استعداد‌های احتمالی‌ هم خواهد بود. این رو می‌شه با مهارت‌های فراوانی‌ آموخت، شاید اولین و مهمترین اونها صبورانه برخورد کردن خود ماست، اینکه وقتی‌ چراغی نارنجی می‌شه بجای اینکه با سرعت رد بشیم که گویی بازیگر نقش جیمز باند هستیم، صبورانه سرعت رو کم کنیم و به جای اخم و تخم از پشت چراغ موندن، لبخند بزنیم و سعی‌ کنیم به گونه‌ای سرگرم شیم و خونسردیمون رو به کودک تلقین کنیم از اولین فرصت‌ها برای آموختن این مهارت خواهد بود. یا اینکه وقتی‌ می‌بینیم عابری در حال رد شدن از خیابونه به جای فشردن گاز و سعی در مقدم شدن بر اون لبخند بزنیم و با آرامش بایستیم ، تاثیر کاملا محسوسی در ذهن و حافظه رفتاری کودک خواهد گذشت.
از اینکه این نوشتار کوتاه و در حد چکیده بود عذر خواهی‌ می‌کنم، امیدوارم تونسته باشم منظورم رو منتقل کنم . بدون شک بحث ها و تبادل نظرها در راه به اشتراک گذاری تجربیات تربیتی در زمینه آموزش این مقوله به بچه ها می تونه هم افزایی مناسبی در این زمینه به وجود بیاره .

به امید داشتن جامعه ای صبور


پانوشت : امروز صبح که از منزل به سر کار میومدم به ذهنم رسید که شاید درج مصداق های بارز هر یک از این کاستی ها (یعنی مواردی که هر کدوم از ما مثلن در مورد مقوله بی صبری زیاد میبینیم) در انتهای این مقاله بتونه بیشتر به یادآوری و تکرار اونها در ذهنمون کمک کنه . بنابراین چند موردی که به ذهنم می رسه رو می گم و از خواننده هایی که این مطلب رو می خونند هم دعوت می کنم موارد خودشون رو در پیام اعلام کنند تا به لیست اضافه بشه :

۱-تشویق بچه ها به مسابقه در همه کارهای روزمره  از جمله لباس پوشیدن ،  سریع تموم کردن غذاشون و ... !(ضمن القای بی صبری موجب بروز مشکلات معده هم برای بچه ها خواهد شد)

۲-عدم اجازه حرکت به راننده ای که برای پیچیدن به سمتی راهنما می زنه (همه راننده های پشت سر به محضی که می بینند خودروی جلویی میخواد به سمتی بپیچه پاشون رو می گذارند روی گاز و خودروی خودشون رو  به همون سمت هدایت می کنند تا بلکه بتونند پیش از اینکه طرف بپیچه، از همون سمت رد بشند !!!در واقع در ایران رفته رفته کار به جایی رسیده که هیچ راننده ای جرات راهنما زدن نداره)

۳- بوق زدن های سریع به محض سبز شدن چراغ و حتا در مواردی قبل از سبز شدن چراغ! برای راننده ای که در صف مقدم ترافیک قرار داره .

۴-خوشحالی خانواده ها از اینکه بچه شون می تونه تعداد زیادی بچه رو کنار بزنه و بره سر صف مثلن سرسره !در واقع اونها فکر می کنند بچه زرنگی دارند غافل از اینکه این زرنگی در آینده میتونه کار دست بچه ها بده .

صبر

خیلی وقت  بود که از سعید عزیز پست جدیدی ارسال نشده و شاید بعضی ها منتظر شنیدن خبرهای جدیدی از ایشون باشند . علت تاخیر در به روزآوری این بخش همونطور که قابل پیش بینی هم بود درگیر شدن بیشتر سعید در پروژه اش هست . اون در میانه راه انجام پروژه نوآورانه phd خودش برای بزرگترین شرکت نفتی دنیا یعنی اکسان موبیل قرار داره . اگه بخوام این پروژه رو به صورت خلاصه تعریف کنم میشه نوعی شبیه سازی واقعی از عملکرد فعلی استخراج نفت در مقیاسی آزمایشگاهی جهت پیشگویی در مورد رفتار آینده چاه های نفتی که در حال برداشت هستند و مناسب سازی عملیات برداشت و در نتیجه بالا بردن راندمان هر چاه .

برای اونهایی که دوست دارند بیشتر در این زمینه بدونند باید عرض کنم که طبق اطلاعاتی که از سعید گرفتم ، درواقع کارهای زیادی برای شبیه سازی چاه‌ها یا پیش بینی‌ از طریق شبیه سازی انجام می‌شه، اما این کار فرقش اینه که یه روش واقعی‌ رو مبنا قرار میده . در این روش با یه متدِ جدید ، اطلاعات چاه به صورتی هوشمند کاهش مقیاس (downscaling) داده می‌شه و با انجام آزمایشی‌ جدید در مقیاسِ میکرو ، یه سری داده‌های واقعی‌ به دست میاد و این داده‌های جدید به عنوان ورودی روش‌های هوشمندِ دیگه‌ای (شبکه‌های عصبی و الگوریتم‌های ژنتیک) استفاده می‌شه . در مرحله بعد ، از خروجی این روش‌ها دوباره آزمایش‌هایی در شرایط متفاوت انجام می‌شه. سپس داده‌های واقعی‌ِ نهایی، باید به چاه های واقعی ، افزایش مقیاس (upscaling) داده بشه .

کاری که اینقدر برای بزرگترین شرکت نفت جهان مهم بوده که اسپانسر سعید در انجامش شده ... براش آرزوی موفقیت می کنیم .

و اما یکی از زمینه هایی که قرار بود سعید بعد از رفتنش از ایران در کنار ارسال زندگینامه اش در بخش "مسیر موفقیت"-که مورد توجه تعداد زیادی از خواننده ها هم قرار داره-در اون به ما کمک کنه مقایسه فرهنگ ما با کشورهای پیشرفته ای مثل آمریکا و کانادا از نظر اصول اولیه مورد نیاز برای زندگی جمعیه . در واقع همون اصول ساده و پایه ای که در اون کشورها رعایت میشه تا باعث بشه شما به عنوان یک ناظر بیرونی تازه وارد حس کنید که در مجموع ، فرهنگ اجتماعی اونها بسیار بهتر ، دوستانه تر و دوست داشتنی تر از اون چیزی هست که در کشورهای جهان سومی مثل ما در حال رخ دادنه . در واقع ما با علم به اینکه وضعیت فرهنگی نابسامانی داریم و می دونیم که هیچ اراده جمعی و فردی هم برای بهبودش نیست در نظر داریم این موارد رو بشکافیم شاید که با مطالعه چندباره اونها کم کم این اصول در ذهنمون نهادینه بشه و روزی به مرحله رعایت هم برسه . پس در پست بعدی اولین موضوع از این بخش رو با عنوان صبر یا "patience" مطرح می کنیم و امیدواریم که اثربخش هم باشه .

سلام ... !

اولین پست ۹۲ رو باید از آخرهای ۹۱ شروع کنم چرا که به دلیل مشغله زیاد پایان سال عقب موندیم و نتونستیم همه وقایع رو پوشش بدیم . آخرهای سال همراه بود با جشن پایان سال مدرسه مون . جایی که با اجرای یکی دو تا سرود و برنامه شعر و موسیقی پرونده سال ۹۱ رو در مدرسه بستیم .

در شش ماهی که گذشت همه چیز طبق برنامه پبش رفت و مهمترین هدف کلاس اولی ها یعنی باسواد شدن به شکلی عالی محقق شد . برای تعطیلات هم یه جزوه زبان بهمون داده بودند که همون روز اول تموم شد . از پیک هم خبری نبود ولی به جاش کار دیگری ازمون خواسته شده بود . اون هم نگارش روزانه تمام روزهای تعطیلاتمون بود که به نظرم خیلی از پیک و این حرف ها موثرتر و مفید تر بود (البته من الان چند روز عقبم!)

این خیلی خوبه که شما هیچ کاری برای انجام نداشته باشید و آزادانه بتونید بازی و تفریح کنید . یه همین دلیل هم هست که من در این چند روز دست به هیچ کدوم از سازهام نزدم و به جز تکلیفی که گفتم ، هیچ کار دیگری هم در زمینه مدرسه انجام ندادم . آخه وقت تفریح رو نباید با کار پر کرد . و اما :

فکر می کنید توی این عکس من کجام ؟!

بله درست حدس زدید ! بالای یه درخت توی جنگل های شمال !

باید اول از همه سری به پدربزرگ و مادربزرگم می زدیم بنابراین سفری دو روزه به شمال داشتیم که جاتون خالی خیلی خوب بود . بلافاصله بعد از بازگشت از اونجا طبق برنامه ای از پیش تعریف شده راهی کاشان شدیم . البته از هیچ چیز این شهر نتونستیم استفاده کنیم چون معدود مکان های تاریخیش به قدری شلوغ بود که قابل استفاده نبود و انگاری این شهر به جز اون چیز دیگری هم برای استفاده نداشت !

این بود که راه بادرود رو در پیش گرفتیم تا سری هم به متین آباد و اکو کمپی بزنیم که یکی دو ساله تاسیس شده . به نظرمون جای جالبی اومد . پشیمون شدیم که چرا از اول برای اقامت اونجا رو در نظر نگرفتیم . محلش درست ۵۰ کیلومتر بعد از کاشان بود . در این عکس ها من رو در محوطه کمپ وسط کویر می بینید !

در تمام طول مسیر من و همبازی و دوستم عسل در حال تبادل تجهیزات بازی بودیم تا یه وقت خدای نکرده دوری راه خسته مون نکنه .

روی هم رفته امسال تا اینجای کار بد نبود و داره خوش می گذره . آخه سال های قبل اینقدر ترافیک سنگین بود که جرات نمی کردیم تو تعطیلات جایی بریم ولی امسال با کمی برنامه ریزی ، روزهای خلوت رو شناسایی کردیم و تونستیم هم به گشت و گذاری خفیف بپردازیم و هم از ترافیک در بریم .

در هر حال جای همه دوستان خالی بود . امیدوارم به همه شما خوش گذشته باشه و سال ، سال خوبی باشه براتون .