یافتن زمان کافی برای پرداختن به مباحث مورد علاقه می تونه آدم رو به اندازه خوردن بستنی نارگیلی...

یا گردویی...

... خوشحال کنه .
پیش از این ، بخش تربیت کودک رو تا "یک پیش نیاز مهم" پیش بردیم . سعی می کنم بحثمون رو به صورت ساخت یافته و مرحله به مرحله پیش ببرم تا بشه ازش نتیجه گیری مناسبی داشت .
در ادامه راه سوال های مهمی که باید جوابی براشون پیدا کنیم اینه که اولن چه می خواهیم و دومن چه کارهایی میتوانیم (و باید سعی کنیم) در راه رسیدن به خواسته مان انجام دهیم .
قبل از تولد یک کودک تنها آرزوی پدر و مادر سالم بودن او است و بعد از اینکه اونها کودکشون رو سالم تحویل گرفتند این آرزوها طیف وسیعی از خواسته ها رو در بر می گیره :
تیزهوشی ، اعتماد به نفس ،استقلال ، خلاقیت ،کنجکاوی،خودباوری،بازیگوشی ، حرف شنوی،عشق به مطالعه،شجاعت،دوری فطری از کارهای بد،دارا بودن منش منطقی،توانایی بروز احساسات درونی، اجتماعی بودن و توانایی برقراری ارتباط با کودک های دیگر، توانایی شوت کردن مستقیم و حرفه ای توپ ، توانایی ذاتی کلی ورزش مثل دوچرخه سواری ، صخره نوردی ، اسکیت و ... علاقمندی به تمام کلاس ها و دوره هایی که بر سر راه آنها قرار می دهیم و تمرین پیگیر و مستمر همه آنها و ... در یک کلام دوست داریم کودک ما تمام این مشخصه ها را به صورت یک پکیج در خودش داشته باشد .
اما آیا ما میتوانیم کودکمان را به کودک آرمانی مورد نظرمان نزدیک کنیم یا اینکه همه خصوصیات رفتاری و میزان هوش کودک رو ژن ها تعیین کردند و نمیشه تغییر و بهبودی در آنها ایجاد کرد؟ محیط و خانواده تا چه میزان در این راه موثر هستند ؟ از دست ما به عنوان خانواده یک کودک چه کارهایی در راه رشد و موفقیت وی ساخته است ؟ آیا باید تسلیم ژن ها شد ؟ آیا باید قبول کنیم که کودک ما در نهایت و در بهترین حالت ممکنش به سقف موفقیت خود ما دست پیدا خواهد کرد ؟سعی خواهیم کرد از نتایج تحقیق های انجام شده استفاده کنیم و برای هر کدام از سوال های بالا پاسخ مناسبی پیدا کنیم :
میزان هوش از جمله عوامل مهم موفقیت افراد به شمار میرود . تحقیقاتی که تا به امروز انجام شده نشان داده که میزان IQ هر نوزاد را ژن ها تعیین می کنند . بسیاری از مردم از این امر اطلاع دارند و همین آنها را به اشتباه انداخته و باعث میشود فکر کنند : "کودک ما هم در نهایت تبدیل به انسانی خواهد شد در حد و اندازه های خودمان" اما امری که خیلی از خانواده ها ممکن است از آن اطلاع نداشته باشند این است : درست است که هر کودک هنگام به دنیا آمدن میزان مشخصی از هوش را به همراه دارد ولی اولن هوش به تنهایی عامل موفقیت افراد نیست و دومن خود هوش تحت تاثیر محیط ، قابل افزایش می باشد . ریچارد نیسبت در کتاب خود شرح داده که محیط چطور می تواند بر روی میزان هوش افراد تاثیر بگذارد . این کتاب نتیجه تحقیقاتی است که در سال 2009 در زمینه بررسی نقش "ژنتیک در برابر محیط" انجام شد .

شرایط محیطی بسیار موثرتر از تاثیر ژنتیک بر روی هوش افراد است . این نتیجه تحقیقات روانشناس اجتماعی Richard Nisbett در دانشگاه میشیگان است .
نیسبت می گوید : تحقیقات اخیر در زمینه روانشناسی ، ژنتیک و عصب شناسی و همچنین مطالعات جدید در زمینه اثربخشی آموزش نشان داده که هوش به شدت تحت تاثیر عوامل محیطی که ارتباطی با ژن ها ندارند قرار دارد . در تحقیق جدید وی که نتیجه تحلیل تعداد زیادی از مطالعات در این زمینه است نشان می دهد که چگونه محیط نه تنها بر روی میزان IQ -که با تست های استاندارد شده اندازه گیری شده است- تاثیر داشته بلکه بر روی موفقیت های واقعی به دست آمده توسط افراد نیز نقشی اساسی دارد .
اعتقاد به اینکه هوش تحت کنترل شما است- و البته داشتن والدینی که خواهان موفقیت هستند-می تواند شگفتی ساز باشد . برای مثال دستیابی به مدارج علمی و شغلی آسیایی ها و یهودیان به خاطر ضریب هوشی بالاتر نیست بلکه به علت ارزش های خانوادگی است که بر دستیابی به موفقیت های مادی و معنوی تاکید دارد و همچنین فرهنگی که بر پایه کار سخت و پشتکار بنا نهاده شده است .
به همین ترتیب ژن ها هیچ نقشی در تفاوت های هوش نژادهای مختلف سیاه و سفید ندارند . تفاوت طبقه و نژاد در سنین شیرخوارگی در ترکیب با تفاوت در محل زندگی ، محیط فرهنگی و آموزشی است که موجب این شکاف می شود .
ما به آموزش های زیادی برای اوایل دوران کودکی در خانواده های فقیر و برنامه هایی برای ویزیت در منزل نیاز داریم تا به خانواده ها یاد بدهیم چگونه مشوقی برای توسعه فکری کودکانشان باشند . چنین تلاش هایی می تواند دستاوردهایی فوری در زمینه IQ به ارمغان آورده و منافع بلند مدت بسیاری در زمینه موفقیت های تحصیلی و حرفه ای به همراه داشته باشد . برنامه های جاه طلبانه دوران ابتدایی ، راهنمایی و دبیرستان همچنین می تواند دست آوردهای عظیمی در زمینه موفقیت های علمی به همراه داشته باشد . و طیفی از مشاوره های ساده و بی هزینه می تواند به سادگی دانش آموزان را متقاعد کند که هوش آنها به میزان قابل ملاحظه ای تحت کنترل خودشان است . انجام این موارد می تواند تفاوت بزرگی در میزان دستیابی آنها به مدارج علمی ایجاد کند .
ایالات متحده در زمینه موفقیت های آموزشی از بیشتر کشورهای توسعه یافته عقب مانده است و این نقصان مربوط به افزایش شکاف طبقات اجتماعی و اقتصادی در این کشور است .
فقر، عوامل محیطی و زیستی بسیاری را تحت الشعاع خود قرار می دهد که نتیجه آن دستیابی به IQ و سطوح علمی پایین تر است .این عوامل عبارتند از سوء تغذیه ، کمبود مراقبت های پزشکی ، نرخ پایین تغذیه نوزادان با شیر مادر و شیوه های رفتار والدین که از صمیمیت و حمایت کمتری نسبت به والدین با سطح اقتصادی-اجتماعی بالاتر برخوردار می باشند . نه تنها بسیاری از سیاهپوستان آمریکا با این مشکلات مواجهند آنها در محیط نیز همچنین با پیش داوری های کلیشه ای وتعصبات نادرست جامعه که به طور فزاینده ای عملکردشان را تحت الشعاع قرار می دهد در نبرد هستند .