من و یلدا

گفتم شاید بد نباشه عکس های خودم و یلدا رو یه جا بغل هم بزارم . تا اونجایی که گشتیم به جز یکی دو سال اول یعنی ۸۵ که هنوز سه ماهم بود و ۸۶ که لابد یک سال و سه ماه ! باقی عکس ها رو پیدا کردیم :

۸۷ : همچین اساسی سنتی

 

۸۸ : مهد ایرانمهر . یعنی خود زمستون بود ننه سرما ها ... !

۸۹ : باز هم مهد ایرانمهر با یه ننه سرمای دیگه 

۹۰ : پیش دبستانی با خانم نعیمی و بچه های کلاس

۹۱ : کلاس اول با خانم چراغی و بچه های کلاس 

۹۱ : یادمه شب یلدا برای بچه های مدرسه ویلن هم زدم

۹۲ : کلاس دوم با خانم تجدید زاده و بچه های کلاس

یلدا رو به همه دوست ها و خواننده های خوبمون تبریک میگیم 

 

خانه شکلاتی (به یاد دو طفلان مفلوک : هانسل و گرتل)

 

رفتیم تعمیر کنیم ساختیم !

یعنی توی عمرمان تنها کاری که تصورش را هم نمی کردیم این بود که روزی بنشینیم و خانه شکلاتی بسازیم !

و باز طبق معمول همه چی زیر سر آقای وروجک بود . جریان از آنجایی شروع شد که "مدرسه مون !!!" اعلام کرده بود که بچه ها (طبق معمول با کمک بزرگترهایشان) از شکلات و بیسکویت و ... کارهایی بسازند و برای نمایش به مدرسه ببرند . يكي دو روز بعد كارهای همکلاسی هایش را که دیدیم کرک و پرمان ریخت و دانستیم که عرصه عرصه مسابقه بزرگترهاست به جای بچه ها ... آقای وروجک هم که بر خلاف همیشه انگار این بار میل بیشتری برای شرکت در این همایش "پوز زنون" بزرگترها داشت هر روز یادآوری می کرد که کار را شروع کنیم و وقت دارد تمام می شود و ... .

از آنجایی که معمولن در اینجور مواقع نه ما وقتش را داریم و نه آقای وروجک (که بنده خدا روز و شب درگیر کلاس هایش است) اشتیاق ایشان و همان چند روز تعطیلی میان دو ترم کلاس زبان چنان تحول عظیمی در اوقات جفتمان ایجاد کرد که توانستیم بر بی وقتیمان چیره شویم و با خود بگوییم : خانه ای خواهم ساخت ... !

و خانه ای که هیچوقت فکر نمی کردیم بسازیم را ساختیم . هانسل و گرتل بودند که در یک همچین خانه ای گرفتار شده بودند بنده خداها (چه لحظات هولناکی را به خوردمان می دادند به جای داستان کودک ! انگار ما باید در کودکیمان هم داستان رنج و غم و ملال می شنیدیم . فکرش را بکنید : پدر و نامادري تصميم بگيرند از سر نداری و البته بد جنسي آنها را برای رها كردن به جنگل ببرند و بیچاره بچه ها در آنجا بیفتند گیر یک عجوزه هیولا صفت که می خواهد بندازدشان توي تنور و بخوردشان ! تازه شیرین ترینشان همین هانسل و گرتل بود وگرنه اولیور تویست و ... که اوج فلاکت بود و بدبختی) ... بگذريم از كودكيمان . اين هم خانه ما كه از شكلات تخته اي ، كيت كت ، چوب شور و اسمارتيز ساخته شده . بفرماييد داخل ! عجوزه پير و تنور هم ندارد  

پ.ن : حالا از شوخي كه بگذريم انجام كار گروهي در منزل خالي از لطف نيست و اصولن هدف چنين برنامه هايي و مطرح كردنشون توسط مدرسه مي تونه وقت گذاشتن اعضاي خانواده براي هم و دوست شدن بيشتر اونها با هم باشه . من كه لذت بردم و منتظر كاردستي بعدي هستم

 

كارگران مشغول كارند !

اين روزها : هم خيلي كار داريم ، هم حس نوشتن نداريم ، هم خبر خاصي به جز روزمرگي نيست و هم وبلاگ نياز به تعميرات اساسي دارد .

به نظر زمان بدي هم نمي آيد كه برويم سراغ تعميراتمان تا شايد در اين حين حوصله مان هم سر جايش بيايد و حس نوشتن برگردد .

مي رويم تعمير كنيم ! هم خودمان  و هم وبلاگمان را !

پ.ن :همچين بي ربط ! ياد رمضان هاي كودكيمان افتاديم كه اغذيه فروشي هاي محلمان بيشتر تعميراتشان را در اين ماه مبارك انجام مي دادند .

ماشین های راه سازی و سفر پاییزی 2

طبق برنامه ای که از قبل تنظیم کرده بودیم قرار بود با ۶ تا از دوست هام و خانواده هاشون شبی رو در کویر بگذرونیم . بنابراین صبح زود بیدار شدیم و زدیم به قلب کشور . در اتوبان اصفهان چند کیلومتری از کاشان گذشته بودیم که رسیدیم به تابلوهایی که یکیشون ما رو به سمت دهی زیبا در میان کوهستان و اون یکیش هم درست در نقطه مقابل ، ما رو به مقصد اصلیمون یعنی متین آباد هدایت می کرد . با توجه به اینکه برای تحویل اتاق هامون در اکو کمپ متین آباد کمی زود بود راه ابیانه رو در پیش گرفتیم تا ضمن صرف ناهار ، برای یک بار هم شده این ده زیبا رو ببینیم و به آرشیو سفرهامون اضافه کنیم . حدود سی کیلومتر از اتوبان دور شده بودیم که به این ده آرام رسیدیم . البته قرار نبود آرام بمونه چون قرار بود هفت تا بچه شرور این آرامش رو به هم بزنند !

بخش قدیمی ویونا به نظر خالی از سکنه میومد

 

همین نقطه قوتی بود که ما بتونیم با خیال راحت اونجا رو بزاریم رو سرمون

 

جمع کردن هر هفتامون در یک عکس غیر ممکن بود و تا آخر سفر این اتفاق نیفتاد !

 

طی مدت یکی دو ساعت به هر سوراخ و نقبی که دیدیم سری زدیم !

 

در مجموع میشه حدس زد چرا اینجا دیگه مسکونی نیست !!

 

فکر کنید ! در این عکس ما هفت نفر داریم می ریم جاهای دورتر و باریک تر و تاریک تر تا دنبال جن بگردیم ! بیچاره جن ها ! فکر کنم از ترس در رفتند !!!

 

تو عکس قبلی اینقدر بالا رفتیم تا دیگه صدامون به گوش هیچکس نرسید ! بله ما گم شدیم و بعد از نیم ساعت ما رو در تصویر پایینی پیدا کردند . اون هم در حال لگد زدن به درها . یعنی توی یه جمع هفت نفره کافیه یکی یه کاری بکنه ، غیر ممکنه همه اون کار رو نکنند . و البته ما اون یه نفر رو همراهمون داشتیم ! بعد از اینکه پیدامون کردند توبیخ شدیم (البته فایده نداشت) فقط شانس آوردیم اونجا واقعن خالی از سکنه بود !

 

ده بانمکی بود . زیبا و اصیل

 

باز هم ما !

 

فکر اینکه روزی پشت این پنجره های زیبا زندگی جریان داشته

 

معماری عجیب

 

بدون شک اینجا در بهار حال و هوای دیگری خواهد داشت . گرچه ما با پاییز موافق تریم

 

راستی میشه فهمید این ایوان چقدر خاطره تو خودش داره ؟

 

از ویونا (ابیانه) این ده زیبای سراسر قرمز در اومدیم و مسیر مقابل رو در پیش گرفتیم و رسیدیم به اکوکمپ کویری متین آباد .

 

ده اتاق به سبک کاروانسرا ، ۵۰ چادر ، یک رستوران ، مزرعه ارگانیک ، محل پرورش بوقلمون و شترمرغ . اینجا بخشی از انرژی توسط نور خورشید تامین میشه

 

اگه می خواهید سر به کوه و بیابون بگذارید جفتش از این طرفه

 

اینجا با لبه کویر یک ساعتی (با شتر) راه هست . و با آرامش کویری هم همینقدر فاصله داره . البته در مجموع جای آرام و آرامش بخشیه

 

دوستان سوار بر شتر و ما پیاده دنبالشون (شتر کم بود موندیم تا بعد ... )

 

و اما بعد ! (ما بر فراز شتر) : این چرا اینقدر بلنده ؟! ولم نکن ! هولم نکن ! بزار تمرکز کنم ! دستمو ول نکن ! چرا اینقد تکون می خوره ! میفتما ! و .... شما فقط قیافه رو ببینین !

 

و انگار نه انگار که این یکی از اون قبلی خطرناک تره ! سرعت هر چی بیشتر می شد هیجان من بالاتر می رفت !

 

این تنها جایی تو عمرمون بود که رفتیم و هر کاری دلمون خواست کردیم . شاید برای ما بچه ها چنین محیط هایی مناسب تر باشه . شاید به همین دلیله که هیچکدوممون دوست نداشتیم برگردیم خونه هامون . باباعلی اسم ماشین های راه سازی رو برامون انتخاب کرد چون در اونجا ما بدون وقفه در فعالیت بودیم .

و پیشنهاد من در نوع خودش جالب بود :

شما برگردید تهران ، من دوست هام رو جمع می کنم تو اتاقمون و با هم همینجا زندگی می کنیم ...

 

 

 

سفر پاييزي

در اين چند روزي كه گذشت و ما هم پستي نگذاشتيم همچين بيكار هم نبوديم . از سه روز تعطيلي آخر آبان استفاده كرديم ، آلودگي هوا هم هولمون داد و يه جورايي باعث شد از تهران فرار كنيم و اين بار راه شهرستان گنبد رو در پيش بگيريم :

به قول يكي از دوستان خيلي خوبه كه آدم ريشه هايي در اقوام مختلف داشته باشه چون اينجوري حس مي كنه به جاهاي مختلفي تعلق داره . در كل راست گفته ! حس خوبيه :

زيبايي پاييز در رستوراني بين راه (جاده فيروزكوه)

چشمه آق سو (جايي بعد از كلاله) من و دختر تركمن 

 همون چشمه قبلي

روي فرش تركمن ، در محضر مجسمه شاعر تركمن(مختوم قلي) ، من ، ساز تركمن در دست و دختر تركمن خفته بر پاي !

من و همه اون قبلي ها بدون دختر تركمن !

من در همون رستوران اولي . اميدوارم اين گراز قبل از اينكه به اين شكل در بياد شكار نشده باشه

دو سه روز ديگه با شش نفر از دوست هام و خانواده هاشون راهي كوير هستيم . گزارش ، بعد از سفر ارسال خواهد شد  

کلاسیک ، ایرانی ، پاپ

حالا که خبر خاصی از جای خاصی نیست و همه چی داره تکراری و مثل قبل پیش میره باباعلی به این فکر افتاد که تنوعی ایجاد کنه و  سه منبع خوب در سه سبک مختلف معرفی کنه .

اولیش :

ENCORE ( در یک کنسرت وقتی مخاطبین و تماشاچی ها با صدای بلند میگن Encore یعنی اینکه اونها دارند از نوازنده یا خواننده ، درخواست اجرای مجدد می کنند . در واقع همون دوباره-دوباره خودمون!!!) 

شاید شما هم از جمله بچه ها(و یا حتا بزرگترها)یی باشید که ویلن رو به عنوان ساز تخصصیتون انتخاب کردید و دارید اون رو در سبک کلاسیک پیگیری می کنید ولی گوش دادن به موسیقی کلاسیک (به خصوص درون خودرو) براتون سخت و خسته کننده باشه و این باعث شده که موسیقی های سطوح پایین تر رو جایگزینش کنید . یه نوازنده جوان و خوش تیپ (مدل و هنرپیشه هم هستند ایشون) به این فکر افتادند که این مشکل رو یه جوری حل کنند . بنابراین تعدادی از معروف ترین آهنگ های کلاسیک رو انتخاب کردند و اونها رو با افزودن سازهای هیجان انگیزتری مثل گیتار الکتریک ، درام و .. . دوباره تنظیم کردند تا نسل جدید با این نوع موسیقی آشتی کنند . 

ENCORE آلبومیه که تا حالا حدود سیصد بار گوش دادم و هر بار هم چیزهای جدیدی در اون کشف کردم و بیشتر ازش خوشم اومده . آخه موسیقی غنی -برخلاف موسیقی سبک و پیش پا افتاده که خیلی زود کهنه و خسته کننده میشه- اولین خصوصیتش اینه که شما برای بار اول ممکنه چیز خاصی درش پیدا نکنید ولی رفته رفته و با هر بار گوش سپردن نکات و چیزهای جدیدی ازش یاد می گیرید و بیشتر بهش علاقمند میشید . آلبوم با آهنگ Smooth Criminal از مایکل شروع میشه و با تنظیم های جدید آهنگ هایی همچون موسیقی فیلم دزدان کاراییب و ساخته های بزرگانی همچون ویوالدی و ... ادامه پیدا می کنه . آهنگ های مورد علاقه من در این آلبوم ، هیجانی ترین و تندترین اونها است (البته همچون گذشته ، در این آلبوم هم تابستان ویوالدی برام جذاب ترینه . به خصوص که با تنظیم جدید ، هیجانش چند برابر هم شده و من هم که در کل هیجانی !!!)........میگم بعضی وقت ها خدا همه چی رو با هم به یه نفر میده نه ؟!  

 

 

دومیش :

حالا که از یه بی کلام کلاسیک گفتیم بد نیست از یه بی کلام ایرانی هم بگیم : آلبوم گفتگوی چنگ و نی : سه نوازی نی ، چنگ و تنبک که ترکیبی غریب رو عرضه کرده و برای علاقمندهای موسیقی های بی کلام (با تم ایرانی) و به خصوص دوستداران ساز چنگ ، می تونه جالب باشه . به نظرم ترکیب این سه ساز در این آلبوم یه جورایی سحرآمیز از آب در اومده .

 

و سومیش که خیلی هم مورد علاقه منه : مستند هرگز نگو هرگز . داستان زندگی ، رشد و نبوغ کودکیه که بر خلاف جدایی زود هنگام پدر و مادرش ، خیلی زود تبدیل به یکی از معروف ترین و موفق ترین خواننده-نوازنده های دنیای پاپ شد و هنوز هم راه زیادی برای موفقیت های بعدی پیش رو داره . این فیلم رو بارها دیدیم و هر بار نکات جالبی در اون پیدا کردیم . هم در زمینه موسیقی و هم در زمینه رفتار ، روانشناسی کودک و سایر زمینه ها . دیدنش رو به همه دوست هامون توصیه می کنیم .