طبق برنامه ای که از قبل تنظیم کرده بودیم قرار بود با ۶ تا از دوست هام و خانواده هاشون شبی رو در کویر بگذرونیم . بنابراین صبح زود بیدار شدیم و زدیم به قلب کشور . در اتوبان اصفهان چند کیلومتری از کاشان گذشته بودیم که رسیدیم به تابلوهایی که یکیشون ما رو به سمت دهی زیبا در میان کوهستان و اون یکیش هم درست در نقطه مقابل ، ما رو به مقصد اصلیمون یعنی متین آباد هدایت می کرد . با توجه به اینکه برای تحویل اتاق هامون در اکو کمپ متین آباد کمی زود بود راه ابیانه رو در پیش گرفتیم تا ضمن صرف ناهار ، برای یک بار هم شده این ده زیبا رو ببینیم و به آرشیو سفرهامون اضافه کنیم . حدود سی کیلومتر از اتوبان دور شده بودیم که به این ده آرام رسیدیم . البته قرار نبود آرام بمونه چون قرار بود هفت تا بچه شرور این آرامش رو به هم بزنند !
بخش قدیمی ویونا به نظر خالی از سکنه میومد

همین نقطه قوتی بود که ما بتونیم با خیال راحت اونجا رو بزاریم رو سرمون

جمع کردن هر هفتامون در یک عکس غیر ممکن بود و تا آخر سفر این اتفاق نیفتاد !

طی مدت یکی دو ساعت به هر سوراخ و نقبی که دیدیم سری زدیم !

در مجموع میشه حدس زد چرا اینجا دیگه مسکونی نیست !!

فکر کنید ! در این عکس ما هفت نفر داریم می ریم جاهای دورتر و باریک تر و تاریک تر تا دنبال جن بگردیم ! بیچاره جن ها ! فکر کنم از ترس در رفتند !!!

تو عکس قبلی اینقدر بالا رفتیم تا دیگه صدامون به گوش هیچکس نرسید ! بله ما گم شدیم و بعد از نیم ساعت ما رو در تصویر پایینی پیدا کردند . اون هم در حال لگد زدن به درها . یعنی توی یه جمع هفت نفره کافیه یکی یه کاری بکنه ، غیر ممکنه همه اون کار رو نکنند . و البته ما اون یه نفر رو همراهمون داشتیم ! بعد از اینکه پیدامون کردند توبیخ شدیم (البته فایده نداشت) فقط شانس آوردیم اونجا واقعن خالی از سکنه بود !

ده بانمکی بود . زیبا و اصیل

باز هم ما !

فکر اینکه روزی پشت این پنجره های زیبا زندگی جریان داشته

معماری عجیب

بدون شک اینجا در بهار حال و هوای دیگری خواهد داشت . گرچه ما با پاییز موافق تریم

راستی میشه فهمید این ایوان چقدر خاطره تو خودش داره ؟

از ویونا (ابیانه) این ده زیبای سراسر قرمز در اومدیم و مسیر مقابل رو در پیش گرفتیم و رسیدیم به اکوکمپ کویری متین آباد .

ده اتاق به سبک کاروانسرا ، ۵۰ چادر ، یک رستوران ، مزرعه ارگانیک ، محل پرورش بوقلمون و شترمرغ . اینجا بخشی از انرژی توسط نور خورشید تامین میشه

اگه می خواهید سر به کوه و بیابون بگذارید جفتش از این طرفه

اینجا با لبه کویر یک ساعتی (با شتر) راه هست . و با آرامش کویری هم همینقدر فاصله داره . البته در مجموع جای آرام و آرامش بخشیه

دوستان سوار بر شتر و ما پیاده دنبالشون (شتر کم بود موندیم تا بعد ... )

و اما بعد ! (ما بر فراز شتر) : این چرا اینقدر بلنده ؟! ولم نکن ! هولم نکن ! بزار تمرکز کنم ! دستمو ول نکن ! چرا اینقد تکون می خوره ! میفتما ! و .... شما فقط قیافه رو ببینین ! 

و انگار نه انگار که این یکی از اون قبلی خطرناک تره ! سرعت هر چی بیشتر می شد هیجان من بالاتر می رفت !

این تنها جایی تو عمرمون بود که رفتیم و هر کاری دلمون خواست کردیم . شاید برای ما بچه ها چنین محیط هایی مناسب تر باشه . شاید به همین دلیله که هیچکدوممون دوست نداشتیم برگردیم خونه هامون . باباعلی اسم ماشین های راه سازی رو برامون انتخاب کرد چون در اونجا ما بدون وقفه در فعالیت بودیم .
و پیشنهاد من در نوع خودش جالب بود :
شما برگردید تهران ، من دوست هام رو جمع می کنم تو اتاقمون و با هم همینجا زندگی می کنیم ...

