کوارتت (چهارنوازی) دف

قرار بود راجع به کنسرت دف یه مطلبی بنویسیم ولی از اونجاییکه کنسرتمون کلاسی بود چیز زیادی برای گفتن نیست . در کنسرت های کلاسی بر خلاف کنسرت های ارکستر دیگه کسی ما رو رهبری نمی کنه و این خودمون هستیم که روی صحنه قطعاتی رو که قبلن تمرین کردیم اجرا می کنیم . در واقع کنسرت های کلاسی اجراهایی هستند برای نشون دادن حداکثر توانایی اجرای هر نفر در جمع . البته از اونجاییکه کلاس ما از گروهی چهار نفره تشکیل می شد به همین شکل هم برنامه مون رو اجرا کردیم . یعنی من و پرهام و آراد و آوا دو به دو نشستیم و دو قطعه از کتاب اول "آموزش دف" تالیف استاد خودمون و دو قطعه هم از کتاب "صد درس دف" تالیف مجید وطنیان رو زدیم . روی هم رفته بد نبود .

در هر صورت هر کنسرتی هیجان خودش رو داره و باعث میشه بعضی وقت ها حرکات اکشن هم از آدم سر بزنه

من این حرکات رو به خصوص به هنگام تموم کردن کار خیلی دوست دارم و علاقمندم که کار رو با شور و هیجان بیشتری تموم کنم . لحظه پایان کنسرت :

و این هم تعظیم ما به حضار سالن و البته شمایی که تا این لحظه وقت گذاشتین و این پست رو خوندین :

خیلی خوب میشه اگه دست هامون زودتر بزرگ بشن و بتونیم دف کامل و با سایز واقعی رو به دست بگیریم . صداش یه چیز دیگه است .

----------------------------------------------

پ.ن:قبل از کنسرت زنگ زدم به ماهان و دعوتش کردم . آخه شب قبلش گفته بود که امروز از صبح تا غروب توی آموزشگاهه . اون هم قول داد که بیاد . قطعه اول رو در حالی زدم که یه چشمم به در بود ، یه چشمم به سالن و یه چشمم به صفحه نوت . حتا یکی دو بار هم نزدیک بود خراب کاری کنم . ولی وقتی اومد توی سالن کلی خوشحال شدم و از همون روی صحنه براش دست هم تکون دادم ... از قطعه دوم به بعد دیگه همه چی عالی انجام شد . استاد حقیری که از این موضوع خبر نداشت بعد از اجرای قطعه اول در گوش باباعلی گفت : "این پسرت امروز حواسش همه جا هست غیر از کاری که باید انجام بده"!!! خب دیگه ماهانه و برام مهمه . آخه اون کسیه که وقتی خیلی کوچولو بودم اجراهاش رو می دیدم و یه جورایی پیشوای موسیقی من محسوب میشه . با خبر شدیم که تازگی ها آموزشگاه در آموزش هم ازش استفاده می کنه و کم کم داره تمرین استادی می کنه . براش آرزوی موفقیت می کنیم .

آخرین خبرها از موسیقی

از موسیقی و خبرهاش یه چند وقتیه غافل موندیم . تمرین های ویلن همچنان ادامه داره و کم و بیش انجام میشه . کتاب اول Le Violin به سلامتی تموم شد و به کتاب دوم رسیدم . به احتمال زیاد یه دوره 6 ماهه سلفژ رو هم در کنار کلاسم باید بگذرونم و البته یه اتفاق دیگه هم افتاده .

نوازنده ارکستر

خبر این که برای شرکت در تست ارکستر آموزشگاه انتخاب شدم . در حال حاضر توی آموزشگاهمون هفت تا ارکستر زهی داریم که قراره بشن ۹ تا بنابراین طی نظرسنجی که از استادهای آموزشگاه انجام شد من و حدود ۵۹ نفر دیگه از بین ۲۶۰ هنرجویی که توی ارکسترها نبودند (توی آموزشگاهمون حدود ۴۷۰ هنرجوی ویلن داریم) انتخاب و معرفی شدیم تا نوازنده های این دو ارکستر جدید رو تشکیل بدیم . به گفته استادم ایشون و سایر اساتید شاگردهایی هم داشتند که از من بزرگتر و با سابقه تر بودند ولی برای این کار انتخاب نشدند بنابراین کارم سخت تر میشه و باید دقتم رو بیشتر ، ایرادهام رو کمتر و زمان های تمرینم رو دوبرابر کنم . احتمال هم داره بعد از تست نهایی و مشخص شدن گروهم که امتحانش روز سه شنبه است مجبور بشم تمرین هام رو زیر نظر یه استاد دیگه و توی یه روز دیگه ادامه بدم . خیلی خوب میشه اگه روز کلاس ویلنم با روز تمرین ارکسترم یکی باشه .

کنسرت دف نوازان

تمرین ها کم و بیش ادامه داره و به نظر می رسه همسایه ها هم دیگه به صدای دف من عادت کردند . دیروز خانوم همسایه روبروییمون از مامان شیدا می پرسید :

- این صدای دف که از خونه شما میاد پسرتون میزنه ؟

- (مامان شیدا هم فکر کرد بنده خدا اذیت میشه از صداش با نگرانی گفت) : بله .

- وای خیلی قشنگ میزنه ! من عاشق دفم . کجا میره کلاس ؟ میشه به من یاد بده ؟! (و گفت که کلی اسفند دود کرده برام!!!بعدش هم که فهمید ویلن هم میرم گفت باباش هم دوست داره ویلن یاد بگیره !!! فکر کن . افرادی هستند که در ۵۰ سالگی هم میخوان نواختن یک ساز رو یاد بگیرند . شمایی که تا حالا اقدام نکردید نمیخواهید به این موضوع فکر کنید ؟!)

من هم وقتی شنیدم اینجوریه و خوششون میاد دیگه ول کن ماجرا نبودم و شروع کردم به تمرین دف با صدای بلندتر . خوشحالیم که حداقل بنده خداها اذیت نمیشن . امیدوارم باقی همسایه هامون هم همین احساس رو داشته باشند

راستی یکی دو ماه پیش دوباره سازمون عوض شد و این بار سازی رو بهمون دادند که بیشتر شبیه دف واقعیه . چهارشنبه هفته بعد هم قراره نتیجه یک سال تمرین و پیگیری این ساز رو در کنسرتی به صورت گروهی اجرا کنیم . 

من در حال تمرین برای کنسرت :

و این عکس چند لحظه بعد رو نشون میده که یه قطعه رو اشتباه زدم (این عکس به درخواست خودم گرفته و نمایش داده میشه.من عاشق فیگورهای عجیب و غریب و ناجورم)

راستی یه چیزی : من هم مثل خیلی از بچه های دیگه توی مدتی که به دنیا اومدم تا حالا کلی موزیک گوش کردم ولی اینجا میخوام آلبوم مورد علاقه ام رو بهتون معرفی کنم  . این آلبوم -که اینقدر گوش دادمش تا تمام آهنگ هاش رو از بر شدم- خاطرات مبهم با خوانندگی رضا یزدانی و آهنگ سازی کارن همایونفره و از نظر من زیباترین آهنگ هاش "بلاتکلیف" ، "حرف های بی مخاطب" و "طهران،تهران" هستند . راستش اینقدر اینها رو گوش کردم که اگه باباعلی رضا یزدانی رو اتفاقی جایی ببینه ممکنه باهاش دست به یقه بشه

امیدوارم شما هم خوشتون بیاد (البته اگه به سبک راک علاقه دارید این آلبوم پیشنهاد من به شماست) ... تا بعد