پایان ترم ششم
ترم ششم کلاسمون هم تموم شد و ساعت 2 بعد از ظهر امروز کنسرت پایان ترم داشتیم . مامان شیدا سر کار نرفته بود و من و اون خونه بودیم. باباعلی ساعت 12:30 اومد دنبالمون و با هم رفتیم آموزشگاه ... آخه ما باید یه ساعت جلوتر می رفتیم تا برای کنسرتمون آماده بشیم ... خلاصه وقتی رسیدیم من از اونها جدا شدم و برای تمرین پیش از اجرا با مربی هام رفتم ... تا اینکه زمان اجرا فرا رسید ... اینو اینجوری میگم چون جریان داره . آخه این اواخر من یه کم کمتر تو خونه تمرین می کردم و باباعلی زیاد گیر میداد که : پارسا امروز تمرین کردی یا نه ؟ پارسا اگه تمرین نکنی روز اجرا کم میاری ! ... پارسا اگه تمرین نکنی یعنی کلاست رو دوست نداری و من مجبور میشم ترم بعد ثبت نامت نکنم ! ... پارسا اگه تمرین نکنی ممکنه من کنسرتت نیام ! و ... از این حرف ها ... خب البته حق داشت که ندونه جریان چیه آخه سر کلاس که با من نمیاد ... منم آخرش دیروز برگشتم بهش گفتم تو حالا بیا کنسرت بعد میبینی که من کارم رو خوب انجام میدم یا نه !!!
خلاصه کنسرت شروع شد و تو همون شروع کار وقتی دیدند که من به عنوان لیدر کنسرتمون انتخاب شدم و تمام آهنگ ها روی تمی که من اجرا کننده اش بودم نواخته میشه کلی تعجب کردند . کنسرت امروزمون از سه بخش تشکیل میشد که دو قسمت اول اجرای ترکیبی بلز توسط همه و بعدش بلز و حرکات ریتمیک توسط دو گروه بود و بخش سوم هم رقص زوجی با آهنگ معروف دیمیتری دوراکین روسی یعنی کاساچوک بود که اونقدر کارم رو خوب انجام دادم که بقیه پدر مادرها هم تشویقم کردند . خلاصه روز خوب و جالبی بود . زوج رقص من باران خدادادی بود که خیلی دختر بانمک و دوست داشتنیه آخر سر هم مامانش یه کادوی کوچولو از طرفش به همه بچه های کلاس داد . من امروز شاد شاد بودم ... هر وقت که بابا مامانم رو خوشحال میکنم یه جور دیگه شاد میشم ... راستی وقتی رفتیم خونه حدود یک ساعتی با باباعلی توپ بازی کردیم ... اینقدر توپ تنیس رو زدیم تو سر و کله همدیگه که نگو ...
من و زوج رقصم باران بسیار ریتمیک و منظم رقصیدیم
راستی فهمیدین چرا تمرین نمی کردم ؟ چون آهنگ هامون ترکیبی بود و من اگه فقط میخواستم بخش خودم رو تمرین کنم آهنگ کاملی نمیشد و حتما باید بقیه دوستام هم همراهیم میکردند تا بتونم تمرین کنم ... حالا من اینو یک هفته تمام نتونستم برای بابام توضیح بدم ... فکر کنین چی کشیدم من تو این مدت ...