از ندا به پدرها !

حرکت و روند تربیتی وبلاگ این روزها بیشتر به توقف و ترمز شبیهه که نتیجه صحبت های گاه و بیگاه و سریالی "ندا" است :

شاید "ندا" بگه این چی داره میگه ؟ فکر می کنه خیلی بارشه ؟ این روزها هزارها هزار صفحه کتاب و مقاله و مطلب علمی و روانشناختی چاپ میشه . خیلی از استادهای فن هم که زحمت می کشند و آموخته هاشون رو لوح فشرده میکنند و در دسترس همه هست . دیگه چه نیازی به وبلاگ و این حرف ها است ؟ اون هم از طرف کسی که فقط یه نمونه داره نه حداقل سی تا و سیصد تا و سه هزار تا . البته "ندا" خیلی حرف های دیگه هم میزنه که مجال گفتنشون نیست  ."ندای درون" رو می گم . خیلی هم حرف میزنه ! انگار مجبوره واقعیت رو همینطور اسپری کنه تو صورت آدم ! (تا جایی که من دیدم واقعیت برای آدم ها مثل اسپری فلفل می مونه)

واقعیت اینه که ما همه بر هم تاثیر می گذاریم . این حقیقتی نیست که بشه انکارش کرد . وقتی به چندصد صفحه و چند هزار سطری که نوشتم نگاه می کنم میبینم مسیریه برای خودش . مسیری که ممکنه از متوسط چهارصد خواننده در هفته 350 تا راحت ازش رد بشند اما برای ۵۰ نفر قابل تامل و برای ۱۰ نفر الگو قرار بگیره . اصلن ۱۰ نه و ۱ . چه الگویی میشه این الگو ؟! الگویی که تشدید کننده و ترویج دهنده مسابقه پایان ناپذیر بچه های فلک زده مملکتمونه . تازه شاید اونهایی که امکاناتش رو ندارند احساس بدتری هم داشته باشند و فکر کنند حالا که وضعیت چنین است پس حسابی از قافله عقبند . اما واقعیت چیز دیگریه . بچه ها تنها با این کارها و صرف هزینه زیاد به جایی نمی رسند . خوب می دونم که مهمترین کاری که تونستم برای پارسا انجام بدم تخصیص زمان خودم به پارسا بوده . وقتی درست پنج سال پیش پستی که آقای مدیر دوست داشت داشته باشم رو محترمانه رد کردم . وقتی هم ازم پرسید که دلیلش چیه بهش گفتم  بچه ام دو سالشه و دوست دارم وقت بیشتری رو بهش اختصاص بدم تا وقتی بزرگ شد پدرش رو در کنار بچگی هاش به خوبی یاد بیاره نه مثل یه ماشین پول ساز خسته که فقط شب ها بعد از اینکه اون خوابید برای خواب میاد خونه .

و امروز وقتی میگه تو بهترین و مهربون ترین بابای دنیایی شاید نتیجه همون روزی دو ساعت هاییه که عوض پشت میز نشستن و چرخ هرز صنعت رو چرخوندن ، در کنار اون صرف کردم . بله شاید از نظر مالی کمی سخت هم گذشت و شاید اگر همون لحظه کلید پست رو تحویل یکی دیگه نداده بودم امروز خودم جای مدیر بودم ولی به چه قیمت ؟

پدرها : پول و مقام همیشه به دست میاد ولی زمان رو به هیچ قیمتی نمیشه برگردوند . مگه قرار نیست تمام اینها برای راحتی اونها باشه ؟ یادتون باشه نمیشه با نوجوانی که شما رو در کودکی هاش خوب به یاد نمیاره در 14 سالگی دوست شد ... حالا چرا این داستان واقعی رو تعریف کردم ؟ برای دوری از گمراهی . مدرسه خوب ، کلاس ، دوره ، فعالیت جانبی ، باشگاه ، کنسرت همه خوبند ولی برای رشد بچه ها الزام نیستند . بچه های شما بیشتر از همه این چیزها به وقت شما نیاز دارند و به در کنار شما بودن . البته این زمان ها باید مفید سپری بشند نه آنطور که یکی از دوست ها می گفت : خونه نبودنش بهتر از بودنشه ! قرار نبود اینجا از زبون خودم بنویسم ولی "ندای درون" اجازه سکوت نداد . پر حرفه و سمج اصولن .

تازه وارد !

بخش فيزيكي عملكرد يك كودك رو ميشه درست به يك خودرو يا ماشين تشبيه كرد : برای اینکه یک ماشین در بهترین وضعیت خودش کار کنه چندین عامل مهم باید دست به دست هم بدند . ماشین ها با سوخت کار می کنند ، برای درست کار کردن بعضی اجزای اونها روانکاری نیازه و بعضی اجزا به خنک شدن با آب یا هوا نیاز دارند . بنابراین ماشین ها مخزن هايي دارند که همیشه باید با مقدار مشخصی از مواد مصرفی مورد نیاز پر باشند . باک بنزین ، مخزن روغن موتور ، مخزن آب  (رادیاتور)، مخزن روغن ترمز ، مخزن آب شیشه شور، مخزن روغن هیدرولیک فرمان و... مخزن هايي هستند كه اگر يكي از اونها خالي باشه ممكنه اون ماشين خراب يا حتا متوقف بشه . جالب اينكه در کوچکترین واحد زنده هر انسان یعنی در ميتوكندري سلول نيز جریان هایی درست شبیه عملیاتی که در موتور خودرو صورت می گیره اتفاق میفته . البته اين رو بايد گفت كه حتا در مقايسه فيزيكي هم اين دو از نظر پيچيدگي به هيچ وجه قابل قياس نيستند و در اينجا اين مثال فقط از نظر شباهت هاي عملكردي به ما كمك مي كنه .

اما این ماشین عظیم طبیعی که از میلیون ها موتور محرک و متحرک تشکیل میشه در کنار شباهت فيزيكيش به ماشين يك تفاوت عمده و اساسی هم با اون داره . اون داراي نرم افزاري بسيار پيچيده به نام روان و روح هست كه دانسته هاي بشر در موردش بسيار ناچيزه . در بدن يك انسان این دو بخش یعنی بخش فیزیکی و بخش روانی به طور مستقیم بر هم تاثیرگذار هستند . پس برای اینکه یک کودک در بهترین وضعیت رشد خودش قرار بگیره ما باید سعی کنیم هر یک از این دو بخش و مخازن مربوط بهشون رو در بهترین وضعیت ممکن خودشون حفظ كنيم . اما چه عواملی در کارکرد بهینه هر یک از دو بخش تاثیرگذار هستند و كدوم مخازن بايد هميشه مورد توجه قرار بگيرند ؟ در اين متن سعی می کنیم از بخش فیزیکی که مهم هست ولي در اينجا مد نظر ما نيست به صورت گذرا رد بشیم و تنها چند نکته رو یادآوری کنیم :

مخزن فیزیکی :

تغذیه

اين يعني اينكه شما چه بخوريد ، چقدر بخوريد ، كِي بخوريد . در واقع ميشه روان سالم رو در غذاي سالم پيدا كرد . هر روز خبرها و مقاله هاي مختلف و متنوعي درباره تاثير مواد غذايي بر بدن ميخونيم و اين كه كدوم دسته از غذاها چه تاثيري بر روح و روان ما دارند . فكر كنم در اينجا نياز به باز كردن يك بحث تغذيه شناختي نيست و اصلن اطلاعات من هم در این زمینه ناقصه . اگر مايل باشيد مي تونيد هزاران صفحه مطلب و توصيه تغذيه اي در اينترنت پيدا كنيد كه همه شون بر تنوع استفاده از مواد غذايي سالم تاكيد دارند . فقط به عنوان يكي از علاقمندهاي مقوله تغذیه به چند نكته اشاره كنم :

یکی از بزرگترین مشکل های بچه ها در ارتباط با تغذیه اشتها است . آنطور که اهل فن گفتند اشتها ، هم با عوامل روانی و هم با عوامل فيزيكي و کیفی ارتباط داره . هر چه ترکیب غذاهایی که در شروع تغذیه کودک با غذاهای جامد ، بهش میدیم (حدود شش ماهگی) غنی تر و متنوع تر باشه اشتهای بچه ها بهتر میشه . اگه بچه هاتون اشتها ندارند به اونچه كه مي پزيد رجوع كنيد ! تا چه حد از اشتها آورها و چاشني ها به صورت مناسب استفاده مي كنيد ؟ يكي از پر طرفدارترين غذاهاي دنيا غذاي ايتالياييه . اونها در آشپزيشون به طور مناسبي از سبزيجات ، روغن زيتون و به خصوص سير استفاده مي كنند آيا در آشپزخانه شما هم اين قواعد رعايت ميشه ؟  از طرف دیگر بايد نقش عوامل رواني رو هم بر اشتها در نظر گرفت . هرچه روان بچه ها سالم تر باشه اونها میل و رغبت بیشتری به غذا خوردن از خودشون نشون میدن (کودکی که به هر دلیلی از نظر روحي رنج میبره میل کمتری به غذا داره) باید تقدم و تاخر رو رعایت کنید و هر گروه غذایی رو در زمان مناسب خودش در نظر گرفت . برای این کار بهتره مطالعه کوتاهی در خصوص اثرات هر گروه از مواد غذایی ، نحوه هضم اونها و ترکیب فاکتورهای تشکیل دهنده شون داشته باشید : مثال : فیبرها و ویتامین ها می تونند در اشتهای بچه ها بسیار موثر باشند . هر دوی اونها رو میشه در میوه ها پیدا کرد و زمان مناسب مصرف میوه ها چه وقته ؟ کمی قبل از غذا نه بعدش ! یه نکته دیگه راجع به لبنیات : بدن انسان از ابتدا براي تجزيه شير پستانداران ديگر ساخته نشده و گويا ما هنوز هم با هضم اين ماده حياتي مشكلاتي داريم . من نمي دونم عمل لاكتاز (تجزيه لاكتوز شير)چه جوري انجام ميشه ولي خيلي ها هنوز هم نمي تونند به طور كلي شير رو هضم كنند و خيلي ها رو هم ديدم كه بعد از خوردن شير و لبنيات احساس كرختي و خواب آلودگي پيدا مي كنند . به نظر ميرسه شیر و لبنیات برای هضم شدن ، هم به انرژی زیادی نیاز دارند و هم خودشون جلوی اشتها رو می گیرند پس بهترين زمان نوشيدن شير شايد شب ها و قبل از خواب باشه . بهتره قبل از انجام کارهای فکری و یا آزمون ها ، اجراها و ... که به عملکرد مناسب مغز و بدن نیاز هست از دادن لبنیات و يا هر غذاي سنگين ديگري به بچه ها خودداری کنید چون خون اونها رو به جای مغز به سمت دستگاه گوارش اونها هدایت می کنه و همچنین نزدیک به وعده های غذای اصلی به اونها شیر ندید چون این کار باعث از بین رفتن اشتهای بچه ها میشه .  مورد دیگری که باید رعایت کنیم خودداری از دادن حتا یک قاشق غذای اضافی به بچه است . هرجایی که بچه قاشقتون رو پس زد باید قاشق رو کنار گذاشت (اجازه بدید اشتیاق غذا خوردن در اون حفظ بشه . هر آدمی با قاشق های اضافی غذا توی حلقش فرو میرند از غذا متنفر میشه) ... این آغاز راهیه که به اشتهای بیشتر و البته استقلال و حق انتخاب بچه ختم میشه . نگران نباشید هیچ کودکی (که به غذا دسترسی داشته) از گرسنگی تلف نشده . در ضمن ، کیفیت و تركيب غذا بر کمیت اون برتری داره پس یه بشقاب پر از برنج رو به شکم بچه سرازیر کردن به هیچ وجه راه درستی برای تغذیه اون نیست . یه سری به استخرها و پارک های آبی بزنید متوجه میشید که درصد زیادی از کودک ها و نوجوان های نسل جدید از اضافه وزن رنج مي برند و مقصر اصلی در این زمینه مادرها هستند که در بیشتر مواقع میل به تغذیه بیش از اندازه بچه ها دارند . اون هم با عادات غذايي غلط . نقش میان وعده ها رو جدی بگیرید و سعی کنید اونها رو به جای استفاده از کیک های کارخانه ای و آبمیوه های پاکتی (که دارای مواد نگهدارنده و افزودنی هستند) با چند عدد آجیل ، میوه و غلات که حاوی فیبر هستند و خودشون اشتها رو بیشتر می کنند پر کنید . آبمیوه گیری منزل شما هم هر روز باید کار کنه و خروجی های متنوع داشته باشه . در خصوص چیزهایی که مضر هستند مثل پفک و چیپس و ... هم به اندازه کافی شنیدیم . تحت هیچ شرایطی کودکتون رو بدون آب نگذارید و همیشه یک بطری آب به همراه داشته باشید . کم آبی تاثیر مستقیم بر عملکرد مغز داره . براي سلامت بچه ها نياز هست تا سيستم ايمنيشون تقويت بشه و سيستم ايمني رو اول از همه آنتي اكسيدان تقويت مي كنه . اون رو مي تونيد در خيلي از مواد غذايي و ميوه ها پيدا كنيد . چاي سبز يكي از اون منابع غني آنتي اكسيدان هست . بنابراين ميشه روزانه با يك ليوان چاي سبز و كمي عسل و ليموي ترش جلوي كلي از بيماري ها رو گرفت (تنها ايراد چاي سبز مشكليه كه براي جذب آهن ايجاد مي كنه ولي به راحتي قابل حله : عذاهاي آهن دار رو در ناهار و شام برنامه ريزي كنيد و چاي سبز رو در صبحانه) اگر حوصله بیشتری داشتید میتونید کمی علمي تر عمل کنید و از روی کتاب و یا با مشاوره پزشک تغذیه اطلاعاتتون رو تکمیل تر کنید .

به نظر من حساس ترين واژه ها در زمينه تغذيه اين ها هستند : آب ، آنتي اكسيدان ، پروتيين ، فيبر ، ويتامين و ... یه ماده حیاتی دیگه هم هست که برای روغنکاری مغز لازمه : اومگا ۳ 

قصد پر حرفي درباره همه ظرف هاي فيزيكي رو نداريم چون اطلاعاتش رو هم نداريم  اما به جز تغذيه بهداشت ، فعالیت بدنی ، استراحت و تفريح مورد نياز بچه ها ، عوامل و در واقع ظرف هاي فيزيكي ديگري هستند كه به صورت مستقيم بر روي سطح عملكردهاي فيزيكي و وضعيت رواني تاثير دارند .

در خصوص استراحت يه چيزي يادم اومد و اون هم ساعت خواب بچه ها است . اونها بايد ساعت ۹ بخوابند و ۶ براي صبحانه بيدار بشند چون : بدن در آغاز شب عمل دفع و در آغاز صبح عمل جذب مواد غذايي رو در بالاترين سطح ممكن انجام ميده و بهتره شما در ساعت دفع ، خواب و در ساعت جذب بيدار و در حال خوردن باشيد . اين يعني اگر شما ساعت ۱۲ شب تا ۹ صبح بخوابيد باز ۹ ساعت خوابيديد ولي احساس كسالت بيشتري نسبت به كسي كه در زمان مناسب خوابيده خواهيد داشت . اين امر براي بچه ها كه در سن رشد هستند اهميت بيشتري پيدا مي كنه . تحقيقاتي كه انجام شده هم نشون داده بچه هايي كه ۹ ساعت خواب شب رو از ساعت ۹ شب تا ۶ صبح داشتند در حل مسايل رياضي نسبت به سايريني كه در ساعت هاي ديگري همين ۹ ساعت خواب رو داشتند ۳۰ درصد موفق تر عمل كردند . در ضمن بهتره دو ساعت قبل از خواب بچه شامش رو خورده باشه و هيچوقت اون رو با شكمي كه تازه پر شده به رختخواب نفرستيد .

اگر دنبال بهترين وضعيت هستيم بد نيست راجع به هر كدوم از موارد بالا مطالعه كافي داشته باشيم (و البته اگر یک پنجم چیزهایی رو که می خونیم اجرا کنیم همه چی ردیف و مرتب میشه!)

ظرف روانی : 

وقتي تازه وارد ما به دنیا میاد ، از تاریکی مطلق به روشنایی و از عدم ،گام در پیچیده ترین موقعیت ممكن می گذاره . وقتي خودتون رو جاي اون بگذاريد متوجه ميشيد كه اين موقعيت با هيچ موقعيت ديگري قابل مقايسه نيست . گيج مي زنه چون از يه محيط گرم و نرم كه بهش عادت كرده بوده به يه محيط عجيب و غريب و پر سر و صدا پا ميذاره در حالي كه هيچ توانايي نداره ، حواس چندگانه اش ناقص هستند ، حتا براي كوچك ترين حركت دادن به اعضاش هم با مشكل مواجهه و تازه قراره كليه توانايي هاي فيزيكي-حركتي و حسي در اون به آرامي و در طول زمان تكميل بشه و خودش هم هيچي در مورد اين قضايا نمي دونه (البته خودش هیچی راجع به هیچی نمی دونه!) .واقعن اون چه جوری باید با این وضعیت عجیب مواجه بشه ؟ قراره ما به عنوان اطرافیانش بهش کمک کنیم ولی چه کمکی می تونیم بهش بکنیم و چه جوری باید این کار رو انجام بدیم ؟ هزاران و بلکه میلیون ها صفحه کتاب ، مقاله و مطلب مرتبط سعی داشته و دارند که به این سوال های پیچیده جواب بدند . حالا از اون روزها و ماه های اول بگذریم ؛ بعد از جا افتادن كودك در محيط و تكميل حواسش وظیفه ما است تا کاری کنیم کودک ما اصولی رو یاد بگیره :

قانونِ مورد علاقه من : "اما نه همیشه" !

طبق مشاهدات بنده ، خيلي از ما پدر و مادرها در يكي از دو طرف بام قرار داريم . يا عرصه رو به بچه مون تنگ و سخت مي كنيم و فكر مي كنيم هر چه بيشتر سخت گيري كنيم نتيجه بهتر خواهد شد ، يا فكر مي كنيم كودكمون نبايد كوچك ترين سختي و فشاري رو ببينه و تحمل كنه و اينجوري اون رو به موجودي تنبل و تن پرور تبديل مي كنيم . مي دونيد چرا ؟! چون ما حد و اندازه رو نمي دونيم و با توجه به پیچیدگی روان انسان به واقع دونستن و به خصوص اجرا كردنش بسيار سخت هم هست . به هر حال قانون بالا می گه كودك ما بايد بدونه :

دنیا جای خوب و قشنگیه اما نه همیشه .

جاییه که توش باید کار و تلاش کنه اما نه همیشه

جاییه که می تونه توش برنده باشه اما نه همیشه .

جاييه پر از لحظات دلگرم کننده و لذت ها اما نه همیشه .

جاييه كه محیط اطرافش مي تونه روش تاثیر بذاره اما نه همیشه

جاییه که دیگران درکش می کنند و خنده رو لباش میارند اما نه همیشه .  

جاییه كه در اون ميشه از حداکثر امکانات ممکن برخوردار بود اما نه همیشه .

جاییه که می تونه روی دیگران و به خصوص پدر و مادرش تکیه کنه اما نه همیشه .

جاييه كه می تونه خودش هم درس هایی به محیط و اطرافیانش بده اما نه همیشه . 

به نظر میاد بد نباشه اعلام خبرهاي درهم رو از خبرهاي خوب شروع كنيم و بهتره كودك ابتدا بخش هاي خوب و مثبت زندگي رو ببينه و باور كنه و بعد كم كم با بخش هاي بد و منفيش هم مواجه بشه . بچه ها همونطور كه بزرگ ميشن باید یاد بگیرند بر خلاف همه اين تضادهاي موجود ، دنیا جای مناسبی برای زندگیه و همين تضادها هستند که زندگی رو می سازند . اگر اونها هر کدوم از این ابعاد مثبت و منفي رو نبینند و راه لذت بردن ، مدیریت کردن و یا کنار اومدن باهاشون رو یاد نگیرند به مشکل بر خواهند خورد . چاره نیست ! اونها بايد زندگي كنند و براي اين كار بايد راهش رو ياد بگيرند .

و در نهايت : اونها بايد ياد بگيرند همه چيز زندگي قانون داره و اونها ملزم هستند اون قوانین رو خیلی جدی رعايت كنند ، اما نه هميشه

خصوصیات یا مهارت ها ؟

يكي از بزرگترين اشتباه هاي ما تمركز بر روي مهارت هاي بچه ها است . بيشتر ما از همون سال هاي اول زندگي ، قبل از اينكه كودكمون رو از نظر اجتماعي و رفتاري رشد بديم سعي در آموزش مهارت ها داريم و اين در فرهنگ فردگرايانه ما ريشه داره . همين فرهنگ فردگرايانه ما است كه در تمامي سطوح اجتماعي كشورمون خودش رو نشون ميده . ما دنبال بچه هايي هستيم كه بتونند بچه هاي ديگر رو كنار بزنند و به هر قيمتي اول بشند و اينها در آينده :

در سطوح پايين تبديل به بزرگترهايي خواهند شد كه به راحتي از روي هم رد ميشند ، تا به ترافيك مي خورند از لاين هاي خاكي راست جاده ، لاين هاي مقابل و حتا يه وقت هايي از بالاي سرتون و زير ماشين ! مي گذرند تا براي دو دقيقه هم شده زودتر از شما از ترافيك رد بشند ، هرچند که شما باقی مسیر رو در خاک حاصل از این زرنگی اونها طی کنید براي اونها مهم اينه كه مشكل خودشون حل بشه .

و يا در سطوح مياني در ادارات كشور در حال تخريب ديگران هستند تا با پا گذاشتن روي شونه ديگران ، خودشون رو بالا بكشند و در اين راه از هيچ كاري دريغ نمي كنند . چون اونها از كودكي ياد گرفتند بقيه رو كنار بزنند و حتا اگه نوبتشون نباشه ، جلوي تمام صف هاي زندگيشون بايستند .

و يا در سطوح بالاتر وقتي مسايل مالي و پول مملكت در اختيارشون قرار مي گيره ۳۰۰۰ ميلياردها رو به جيب مي زنند و در ميرند !!! چون از كودكي ياد گرفتند خيلي از اين لايي كشيدن ها اسمش هست "زرنگي".

براي هيچكدوم از اين افراد (يعني بيشتر ماهايي كه با اين طرز تفكر بزرگ شديم!) كوچكترين اهميتي نداره كه چه بر سر بقيه و اونهايي كه عقب مي مونند مياد . 

شما حتا در محيط هاي فرهنگي و مثلن همین آموزشگاه موسيقي خودمون هم تعداد زيادي از اين افراد رو ميبينيد . مادري كه سعي داره جاي پاركي كه ديگري نسبت بهش حق تقدم داره رو بگيره تا كودكش رو زودتر برسونه به كلاس ! يا وقتي اونها به در آسانسور مي رسند بدون توجه به شمايي كه جلوي در ايستاديد ، زودتر از بقيه ميرند داخل ! نمي شه درك كرد يادگيري الفبا ، خوندن و نوشتن ، شطرنج ، موسيقي و ده ها مهارت ديگه به چه درد يك كودك با فرهنگ اجتماعي پايين مي خوره ولي هنوز در جامعه ما اين مهارت ها بر مهارت هاي اجتماعي و انساني بچه ها مقدم فرض مي شند .

واقعيت اينه كه براي زندگي راحت تر بچه هامون نياز به يك جامعه بهتر داريم و براي بهبود جامعه اي كه فرزندانمون قراره توش زندگي كنند ، تا وقتي شيوه درست (حداقل كمي تا قسمتي درست) و انساني زندگي رو به نسل بعدي ياد نديم حق نداريم بهشون مهارت ياد بديم . من فكر مي كنم ما بايد سعی کنیم تمرکزمون اول بر روی خصوصیات اخلاقی و اجتماعي بچه ها باشه ، بعد روی مهارت ها . در واقع بهتر اينه كه یادگیری مهارت ها رو هم با هدف بهبود خصوصیت های اخلاقی و اجتماعي در دستور کار قرار بدیم چون كودك ما با خصوصيت هاي رفتاريش زندگي خواهد كرد و این خصوصیت ها هستند که در زندگی آینده اون و ارتباطش با دیگران نقش تعیین کننده خواهند داشت و بعد از اون مهارت هاش بهش در زندگي كمك خواهند كرد . خصوصيت هاي رفتاري همچون :

پيگير بودن ، پشتکار داشتن ، تمام كننده بودن ، توانمند بودن ، پذيرا بودن ، قابليت تطبيق داشتن ، برجسته بودن ، خونسرد بودن ، شجاع بودن ، به فكر ديگران بودن ، شاد بودن ، هوشمند بودن  ، با اعتماد به نفس بودن ، پر انرژي بودن ، دوستانه  و مهربان بودن ، سخاوتمند بودن ، مسئوليت پذير بودن ، مستقل بودن ، منطقي بودن ، صبور بودن ، جستجوگر بودن ، نسبت به رخدادهاي محيط و اطرافيان حساس بودن ، خونگرم بودن و ... .

اينها صفات حياتي و مهمي هستند كه ما بايد اول روي اونها تمركز كنيم تا كودكمون از هر كدام از اونها به اندازه مناسب خودش برخوردار باشه . 

كاش همه ظرف ها فيزيكي بودند . حداقل در همه بچه ها كم و بيش مشترك هستند . ولي در اين زمينه يعني مخزن هاي رواني آدم گيج ميشخ چون بچه ها اينقدر از نقطه نظر رواني با هم تفاوت داشته باشند كه نشه يك فرمول رو براي همه استفاده كرد . اما در اينجا هم ميشه نقاط اشتراكي پيدا كرد .

بعد از دریافت نیازهای اولیه فیزیکی (آب و غذا) مهمترین نیاز بشر كه يك نياز رواني هم هست و از همون ابتدای تولد خودش رو نشون میده و تا آخر عمر همراهشه : "امنیت" و بزرگترین اشتباه ما اینه که به راحتی امنیت بچه هامون رو به خطر میندازیم و وقتی امنیت اونها به خطر بیفته ناهنجاری روانی اتفاق میفته و وقتي اتفاق افتاد نميشه خيلي سريع متوجه شد و ممكنه سال ها گذشته باشه و ما به دليل گذشت زمان نتونيم دوباره ريشه هاي ناهنجاري رواني فرزندمون رو پيدا كنيم و تازه اگر هم پيدا كنيم ديگه كاري از دستمون بر نياد . شاید به دلیل همین اشتباه های کشنده و تعیین کننده است که خیلی ها ترجیح میدن ما بچه هامون رو در چند سال اول زندگیشون تربیت نکنیم ! (اونها عقيده دارند ضررهاي تربيت ناصحيح و پر اشتباه ميتونه بيشتر از آسيب هاي تربيت نكردن باشه)

بحثمون تا سر امنیت ! به نظرم زيادي طولاني شد . بهتره ادامه اون رو در پست هاي بعدي پيگيري كنيم ! 

من نفهميدم و ... !

به عنوان يك انسان كه وظيفه تربيت يك انسان ديگر بر عهده اش قرار داده شده در اين هفت سال ، در زمينه تربيت و نحوه برخورد مناسب با فرزندانمون سوال هاي زيادي برام پيش اومده و دوستان هم تا حالا سوال هاي زيادي پرسيدند كه درست و حسابي جواب نگرفتند . براي پاسخ به تعدادي از اين سوال ها قراره بخشي رو به وبلاگ اضافه كنم كه در اون ، خلاصه كتاب هاي مفيد روانشناسي كودك رو قرار خواهم داد و با بحث و تبادل نظر با دوستان در پست هاي بعدي نيز اميدوارم به اتفاق هم ، به يك جمع بندي مناسبي در اين زمينه برسيم . پس اين جريان رو با شعر زيباي  خانم "نسرين صاحب" آغاز مي كنيم كه بي ربط هم به موضوع نيست :
 
 
طي شد اين عمر تو داني به چه سان؟
پوچ و بس تند.... چونان باد دمان
همه تقصير من است... خود ميدانم...
که نکردم فکري..
وتامل ننمودم روزي.
ساعتي.
يا آني.
که چه سان ميگذرد عمر گران.
کودکي رفت به بازي به فراغت به نشاط..
فارغ از نيک و بد و مرگ و حيات.
همه گفتند کنون تا بچه است.بگذاريد بخندد شادان.
که پس از اين دگرش فرصت خنديدن نيست!!!

بايدش ناليدن.

من نپرسيدم هيچ...
که پس از اين ز چه رو نتوان خنديدن؟
من نپرسيدم هيچ..
که پس از اين ز چه رو...
بايدم ناليدن.

هيچ کس نيز نگفت.
زندگي چيست؟
چرا مي آييم؟
بعد از اين چند صباح به کجا بايد رفت؟
با کدامين توشه به سفر بايد رفت؟

من نپرسيدم و کس نيز مرا هيچ نگفت؟؟؟
نوجواني سپري گشت به بازي... به فراغت به نشاط.

فارغ از نيک و بد و مرگ و حيات.
بعد از آن باز نفهميدم من...
که چه سان عمر گذشت؟
ليک گفتند همه که جوان است هنوز.
بگذاريد جواني بکند.بهره از عمر برد .کامروايي بکند.

بگذاريد که خوش باشد و مست.
بعد از اين باز ورا عمري هست.

يک نفر بانگ براورد که او. از هم اکنون بايد فکر فردا بکند.
ديگري آوا داد که چو فردا بشود،فکر فردا بکند.
سومي گفت همانگونه که ديروزش رفت...
بگذرد امروزش،همچنين فردايش...

با همه اين احوال . من نپرسيدم هيچ که چه سان دي بگذشت...
آن همه قدرت و نيروي عظيم به چه رو مصرف گشت؟
نه تفکر. نه تعمق و نه انديشه دمي
عمر بگذشت به بي حاصلي و مسخرگي...
چه تواني که ز کف دادم مفت...
من نفهميدم و کس نيز مرا هيچ نگفت.
قدرت عهد شباب
مي توانست مرا تا به خدا پيش برد
ليک بيهوده تلف گشت جواني ، هيهات
آن کساني که نمي دانستند"زندگي يعني چه؟"رهنمايم بودند

عمرشان طي ميگشت بي خود و بيهوده.

و مرا مي گفتند که چو آنان باشم
که چو آنان دايم ،فکر خوردن باشم
فکر تامين معاش، فکر گشتن باشم.
کس مرا هيچ مگفت . زندگاني کردن.
فکر خود بودن و غافل ز جهان بودن نيست.
من نفهميدم و کس نيز مرا هيچ نگفت
حال مي پندارم، هدف از زيستن اين است رفيق:

من شدم خلق که با عزمي جزم
پاي از بند هواها گسلم.
پاي در راه حقايق بنهم.
با دلي آسوده،
فارغ از شهوت و آز و حسد و کينه و بخل
مملو از عشق و جوانمردي و زهد...
در ره کشف حقايق کوشم
شربت جرات و اميد و شهامت نوشم.
زره جنگ براي بد و ناحق پوشم.
ره حق پويم و حق جويم و بس حق گويم

شمع راه دگران گردم و با شعله ي خويش
ره نمايم به همه گر چه سراپا سوزم
من شدم خلق که مثمر باشم
نه چنين زايد و بي جوش و خروش
عمر بر باد و به حسرت خاموش

اي صد افسوس که چون عمر گذشت ،
معني اش فهميدم...

کاربرد فراواقع گرایی در دیکته !

برای پدر و مادرهایی که بچه دبستانی دارند دیکته گفتن جزو فعالیت های روزانه به حساب میاد و ممکنه اونها بعضی وقت ها مشکلاتی هم در این زمینه داشته باشند . یکی از این مشکلات ممکنه عدم تمایل ما بچه ها به دیکته روزانه باشه . در هر صورت ما هر روز ، هم در مدرسه و هم در منزل این کار رو انجام میدیم و طبیعیه که کار تکراری انگیزه ما رو کم کنه . دیروز اما اتفاقی افتاد که در نوع خودش جالب بود . جریان از این قرار بود که بر خلاف همیشه که مامان شیدا دیکته های منو می گفت قرار شد باباعلی این کار رو انجام بده . بعد از یکی دو خطی که دیکته معمولی گفت و من هم داشت کم کم حوصله ام سر می رفت ، از یه سری جمله استفاده کرد که برام تازگی داشت و ضمن نوشتن اونها اینقدر خندیدیم که دوست نداشتم دیکته نوشتن رو قطع کنم و شاید اگه قرار نبود بریم مهمونی اجازه نمی دادم دیکته تموم بشه ... لابد می پرسید جمله ها چی بودند ؟! یکی دو نمونه اش رو بهتون میگم :

- ما در اسفند ماه در باغچه منزلمان کلاغ و طوطی می کاریم تا در بهار سبز شوند !

- دایی آرادِ من بال دارد ! او هر روز بال زنان به سر کارش در جاده مخصوص کرج می رود !

- آن خانم سبیل های پرپشتی داشت ! او داشت سبیل هایش را با قیچی کوتاه می کرد !

خلاصه اینکه من دیروز با مکتب فراواقع گرایی (Surrealism) آشنا شدم و قراره امروز دیکته فراواقع گرایانه ام رو برای معلمم ببرم . خدا رو چه دیدی شاید سر کلاس هم کلی خندیدیم


پ.ن:پیشرفت بشر همواره زمانی حاصل شده که از قالب ها و قوانین روزمره و محدود کننده ذهنی خارج شده . بد نیست به جای تکرار روزانه جمله هایی که سال ها است داره برای بچه ها تکرار میشه ، گاهی هم اونها رو از این قالب ها خارج کنیم و ذهن اونها رو برای "فراواقع گرایی سازنده" تقویت کنیم تا هم به کارهای خسته کننده روزانه شون بیشتر علاقمند بشند و هم ذهنی پویا و نا محدود داشته باشند . بسیاری از آثار موفق ادبی و بیشتر انیمیشن های موفقی که ساخته می شند از این سبک استفاده می کنند .

ترازو !

مدت ها است مطلبی در مورد تجربه های تربیتی خودم به روز نکردم . به این دلیله که این روزها حس می کنم اینگونه مطلب ها و رهنمون های تربیتی زیاد تکرار میشه و منبع های بسیاری چه بسا بهتر و پربارتر از اینجا برای رجوع وجود داره و به نظرم میاد که آیا تکرارش در این وبلاگ میتونه به درد بخوره یا نه ... اما در اینجا سعی می کنم مطلبی تکراری رو از زاویه ای دیگر عنوان کنم به این امید که شاید به درد بخوره . اشتباهی که گرچه در موردش زیاد گفته شده ولی باز گوش حساس بنده جسته و گریخته اون رو در پارک ها و جاهای مختلف ، با تکرار و اصرار زیاد از زبان پدر و مادرها می شنوه و اون چیزی نیست جز مقایسه منفی و علنی کودکشون با کودکان دیگر . البته فکرش برای خودم هم پیش اومده و گاهی تا مرز گفتن هم پیش رفتم . هر چی بشه ترک کردن عادت های فرهنگی به این سادگی ها هم نیست .

ممکن است این اتفاق در زندگی هر کس رخ داده باشد : آیا تاکنون به عنوان یک زن خانه دار و یا شاغل با زنی دیگر مقایسه شده اید ؟ آیا به شما گفته شده که رفتار ، آشپزی ، خانه داری و سایر مشخصه های زنی دیگر از شما برتر است ؟ آیا به عنوان یک مرد مورد مقایسه قرار گرفته اید ؟ این که زرنگی ، نحوه برخورد و اقتدار ، شوخ طبعی ، عقل معاش و سایر مشخصه های یک مرد دیگر از شما بهتر است ؟ به خاطراتتان رجوع کنید و ببینید چه احساسی از شنیدن چنین قیاسی داشته اید ؟  خوشحال شدید ؟ شنیدن چنین قیاسی موجب تقویت انگیزه تان شد ؟ بدون شک در بیشتر موارد و به صورت معمول نباید از شنیدن چنین مقایسه هایی خوشحال شده باشید . شما به عنوان انسانی که چندین سال زندگی کرده اید ، به بلوغ جسمی و فکری رسیده اید و احتمالن زندگی مشترک تشکیل داده اید ، با وجود همه تجربه هایی که در این مسیر اندوختید باز از شنیدن چنین قیاسی ناراحت خواهید شد . حال به کودک خود فکر کنید . با آن سن کم و قدرت تحلیل اندکی که در نتیجه تجربه بسیار کم زندگی و عدم اشراف به مسایل دارد ، از شما می شنود که فلان کودک در مورد یا مواردی از او بهتر است . فکر می کنید چه اتفاقی در مغز کوچک او خواهد افتاد ؟ به نظر نگارنده نتیجه ، مشابه جمله های زیر خواهد بود :

- حالا که پدر و مادر من فهمیدند اون بچه از من بهتره دیگه منو دوست ندارند !

- نکنه اونها من رو دیگه نخوان و اون کودک رو بیارن جای من !

- من خیلی ناتوان و بدم که نتونستم اون کارو مثل اون بچه انجام بدم !

- تقصیر منه که پدر و مادر من خوشحال نیستند ! (تمام ناراحتی های اونها در تمام زمینه ها به خاطر اینه که نتونستم موفق بشم)

- اون بچه خیلی بده که تونسته از من بهتر باشه . ازش بدم میاد !!!

و بسیاری افکار دیگر که شاید برای شما خنده دار بوده ولی دنیای بسیار جدی کودکتان را تشکیل می دهد . تمام این افکار به منزله گرفتن یکی از مهمترین نیازهای اولیه یک کودک یعنی "امنیت" از وی و خراب کردن زندگی کوچکی که برای خود در کنار شما ساخته است خواهد بود . شاید به همین دلیل است که تقریبن هیچ روانشناسی را نخواهید یافت که ادعا کند مقایسه کودک با دیگر همسالانش می تواند نتایج مثبتی به همراه داشته باشد . پس پیشنهاد می شود به عنوان یک پدر و مادر سعی کنید مقایسه منفی را به کلی فراموش نموده و از ایفای نقش ترازو دوری نمایید . چون کودک شما از لحظه ای که خود و اطرافیانش را بشناسد شروع به مقایسه خود با هم سن و سال ها و همچنین در بسیاری موارد با افراد بزرگسال دیگر از جمله خود شما نیز خواهد نمود و کمبودها و کاستی های اجتناب ناپذیر خود را به راحتی در خواهد یافت . پس شما نه تنها از چنین قیاسی دوری خواهید نمود بلکه توضیح و توجیه مناسبی هم در پاسخ مقایسه های کودکتان با دیگران خواهید داشت ... امیدوارم .

در این زمینه مطلبی که به آن کمتر اشاره شده تاثیر منفی "مقایسه مثبت" است . یعنی اینکه شما در برتری دادن کودکتان به کودکان دیگر نیز به طور کامل مجاز نیستید . ضررهای این رفتار اگر بیشتر از رفتار قبل نباشد کمتر هم نیست . او همواره باید نسبت به خودش سنجیده شود . ارسال پالس های مثبت به کودک در راه موفقیت وی بسیار مهم و حیاتی است اما این پالس ها باید بر مبنای عملکرد خود کودک ارسال شود نه در قیاس با سایر کودکان . شما با برتر فرض کردن کودکتان و القای این تفکر به وی راه را برای تلاش بیشتر و بهتر شدن وی خواهید بست . به طوری که ممکن است او فکر کند به انتهای مسیر موفقیت رسیده است . تصور کنید چنین کودکی در آینده چگونه خواهد بود ؟ آیا دلیلی برای تلاش بیشتر باقی خواهد ماند ؟

بهبود مستمر

تفکری سیستمی به نام بهبود مستمر بر زندگی ژاپنی ها حاکم بوده که در سال های پس از جنگ در صنایع و مدیریت به شدت مورد استفاده قرار گرفته که در میان خودشان به "کایزن" معروف است . آنها اعتقاد دارند شرایط هر چقدر هم که خوب باشد باز جا برای بهبود بیشتر وجود داشته و مسیر بهبود هیچوقت انتها ندارد و دستیابی به بهترین حالت ممکن همواره از طریق بهبود تدریجی و قدم به قدم میسر و ممکن می باشد . آنها در سال های بعد با این تفکر بود که با وجود منابع اندک ، توانستند به غول اقتصادی دنیا تبدیل شوند . شما هم می توانید برداشتی از این تفکر را در مورد کودک خود به کار برده و این پالس های مثبت و مفید را با خیال راحت و با هدف جهت بخشیدن به فرمان های مغزش به سوی او ارسال کنید : کودک شما (صرفنظر از میزان توانایی واقعیش در انجام امور) موجودی مفید ، دوست داشتنی و فعالی است که شما اطمینان دارید اعمالش را در حد توان خود به خوبی انجام داده و در عین حال این اعمال همیشه جا برای بهتر شدن نیز دارند و شما یقین دارید که او همواره تمام تلاش خود را برای بهتر شدن آنها به کار خواهد بست . بدون اینکه وقت ، فکر و روان خود و کودکتان را درگیر چیز های بی اهمیتی مثل موفقیت و یا عدم موفقیت سایر کودکان کنید .

یادآوری :

توجه داشته باشید که در مواردی که کودک شما در موردی ضعیف عمل می کند حتا نگاه برازنده و تحسین برانگیز شما به یک کودک دیگر-که در آن مورد خاص عملکرد بهتری دارد-نزد کودکتان نیز مانند گفتارتان به عنوان یک مقایسه مورد توجه وی قرار گرفته و به صورت ناخودآگاه نتیجه های منفی به همراه خواهد داشت .      

برف از ارتفاع !

کمبود وقت باعث میشه یه سری از خاطراتمون که ممکنه توش نکاتی هم پیدا بشه از دستمون در بره . بنابراین تصمیم گرفتیم به جای اینکه بشینیم و چند تا پست بنویسیم ، اونها رو توی یکی دو پست گردآوری کنیم پس میریم سروقتشون البته از آخر به اول :

برف بازی

بارش اولین برف پاییزی باعث شد کلی ذوق کنم و از همون سر صبح که هنوز برف چندانی نباریده بود و داشتم می رفتم مدرسه دنبال فرصتی باشم برای برف بازی . این فرصت در طول روز دست نداد و موکول شد به بعد از ظهر و کشید به شب که برای کلاس جبرانی رفتیم آموزشگاه . دیگه طاقتم تموم شده بود . خوشبختانه زودتر از زمان کلاس رسیدیم و زودی رفتیم پارک بغل آموزشگاه . همونجور که تو عکس پیدا است به جز من و عکاس ، جنبنده دیگری تو پارک نبود . با اصرار من هم قبل و هم بعد از کلاس ، برف بازی کردیم و من با پیگیری و سماجت هر چه تمام تر حدود دویست بار باباعلی رو مورد حمله قرار دادم . با این حال موقع برگشتن با بغض بهش میگفتم : "زود داریم میریم ! تو حتا نذاشتی یه گوله برف هم بهت بزنم !!!!!!!!!!"

قرار بود در این عکس من صاف بایستم ولی حمله به عکاس رو ترجیح دادم !

با ترس های خود چه کنیم ؟!

ممکنه راهکارهای زیادی برای مقابله با ترس به نظر آدم بیاد از قبیل مواجهه با ترس ، فراموش کردن ترس ، کتمان ترس ، مقایسه با بچه هایی که نمی ترسند و ... البته به نظر نمیاد اینها راهکارهای درستی باشند . ما راه حل مواجهه غیرمستقیم با ترس رو ترجیح میدیم . یعنی وقتی من از ارتفاع می ترسم کسی منو به زور نمیبره بالای تپه تا از اون بالا در حالی که تمام وجودم از ترس میلرزه بهم ثابت کنه که ارتفاع ترس نداره و یا کسی بهم نمیگه "ترس نداره" و یا کسی بهم نمیگه که به بچه های دیگه نگاه کنم و ازشون یاد بگیرم که چطور نمی ترسند و ... بلکه اون "کسی" بدون اینکه زیاد حرف بزنه خودش میره بالا و بهم میگه اگه دوست داشتم حاضره منت بذاره و کمکم کنه که من هم برم اون بالا و راهش رو می گیره و میره و من میمونم با این تصمیم که آیا دوست دارم بر ترسم غلبه کنم یا نه و من دوست داشتم ! حالا دیگه از ارتفاع نمی ترسم . بعد از مستجاب شدن دعاهای مردمی و نزول بارانی که "وارونگی هوا" رو موقتن از بین برد رفتیم سروقت ترسمون :

ارتفاع : نیم متر !!!! شوخی کردم یه دو متری می شد .

 

بعد از تصمیم و غلبه بر ترس فریاد میزدم :"من دیگه ترس از ارتفاع ندارم !"

راستی چند وقت پیش سر کوچه مون یه چیزی نظر باباعلی رو جلب کرد و اون هم تبلیغ رفتار با کودکه که در نوع خودش جالبه . از این نظر که واقعن کی ممکنه این روزها مقوله کودک براش مهم بوده باشه که وقت و هزینه ای در این راه صرف کرده ؟!!

یعنی ممکنه ؟!!!!!!!!

یه راستی دیگه : تا چند وقت باید توی این شهر بمونیم و وارونگی همه چی رو تحمل کنیم ؟! واقعن موندن در جایی که عوض اکسیژن سرب و هزار تا کوفت دیگه تنفس می کنیم ارزش مزایاش رو داره ؟

مشوق های بی انگیزگی

فکر نمی کنم کسی باشه که از اهمیت اولین سال تحصیل بچه ها بی خبر باشه . سالی که اونها مجبورند یکی از مهمترین کارهای زندگیشون یعنی سواد خوندن و نوشتن رو به صورت جدی یاد بگیرند . در این راه اما خیلی از پدر و مادرها (و به خصوص مادرها که بیشتر درگیر کارهای مدرسه بچه هاشون هستند) ممکنه اشتباه عمل کنند و به جای ایجاد انگیزه در فرزندانشون اونها رو نسبت به این امور بی علاقه کنند . اشتباه های نوشتاری بچه ها ، دستخط بدشون و تکرار اشتباهات یادگیری ممکنه این شک رو در شما ایجاد و تقویت کنه که : این چه وضعشه ؟! مگه این کار چقدر سخته ؟! مگه توی مدرسه بهشون یاد نمیدن که س سه تا دندونه داره ؟! معلومه مدرسه بچه ام جالب نیست . اصلن نکنه بچه عمدن اشتباه می کنه و بی توجهی می کنه ؟!  شاید با داد زدن و تشر زدن یاد بگیره که نباید اشتباه کنه !! و ... تمام اینها اینقدر میره رو اعصابشون که بنای داد و فریاد رو میگذارن و تا میتونن با گوشه و کنایه زدن سعی می کنند مشکل رو به صورت ریشه ای ! حل کنند . حتا بعضی ها از روی عصبانیت مشق بچه هاشون رو به دلیل بد خطی و یا اشتباه تکراری پاره کردند . غافل از اینکه نه تنها این نوع برخورد هیچ کمکی به بچه ها نخواهد کرد بلکه ممکنه باعث تنفر اونها از هر چی درس و مدرسه هم بشه .

برای اینکه دید درستی در مورد میزان توانایی بچه تون و تلاشش داشته باشید باید به خاطراتتون رجوع کنید و اگه جواب نداد برید پیش پدر و مادر خودتون و ازشون یکی دو سوال بپرسید :

1-     آیا خودتون وقتی کلاس اولی بودید عاشق یادگیری بودید و دو ماه اول تحصیل رو بدون اشتباه سپری کردید و هر چی معلمتون یاد داد رو دربست گرفتید ؟

2-     آیا خودتون توی کلاس اول نابغه یا شاگرد ممتاز و یا نفر برتر کلاس و مدرسه تون بودید ؟

اگه جواب سوال اول مثبت بود ولی کودک کلاس اولی شما مثل خودتون علاقمند نیست باید گفت پدر و مادرتون از خودتون موفق تر بوده اند پس ایراد کار رو در خودتون و نحوه برخوردتون پیدا کنید نه در کودکتون . راهکار هم اینه که کمی خونسرد باشید و هنگام کار با کودکتون در منزل سعی کنید-جدی ولی با رویی خوش-روی نقاط مثبت خروجی و کارهای اون تاکید و اونها رو برجسته کنید و ترغیبشون کنید مواردی که در اون اشکال دارند رو هم مثل همین نقاط قوتشون انجام بدند و یادتون باشه که مهارت با تکرار بدست میاد نه با فریاد . در ضمن بهتره سعی کنید در کار آموزش به صورت مستقیم وارد نشید (روش های جدید با روش های عهد تیرکمون سنگی که ما و شما طبق اون کلاس اول رو گذروندیم زمین تا آسمون فرق کرده) و بگذارید معلم کارش رو انجام بده در عوض هر از چندگاهی جلسه ای با معلمش بگذارید و ابتدا از اون در مورد فرزندتون و سطح کیفیت کارش در کلاس پرس و جو کنید و بعد مشکلات رو مطرح کنید . هر چقدر که دخالت مستقیم شما در کار آموزش کلاس اولی ها نهی شده برگزاری جلسه با معلم مفید خواهد بود . در واقع شما عهده دار آموزش بچه تون نیستید و اگر چنین بود اسم اون رو نباید مدرسه می نوشتید . شما تنها کمکی هستید برای اون و در کنارش تا اولین سال تحصیل رو با آرامش بیشتر شروع کنه و پایه ای محکم و انگیزه بخش برای یک دوره طولانی مدت و سخت بنا کنه .

اگر جواب سوال دوم مثبت بود بدونید که دلیلی نداره بچه شما هم مثل خودتون نابغه باشه چون نبوغ ژنتیک نیست (کسی پدر اینشتاین و یا مادر ادیسون رو در دنیای علم می شناسه ؟!) پس به جای کار و تلاش برای وادار کردن اون به نبوغ ! میتونید روی چیزهای دیگه ای همچون پشتکار و پیگیری اون کار کنید تا بدون نیاز به نبوغ هم بتونه به قله های موفقیت صعود کنه . اگر نبوغی در کار باشه خود به خود و زمانی که انتظارش رو ندارید خودش رو نشون خواهد داد .  

نخواستم شورش رو در بیارم و از جمله های منفی تر استفاده کنم ولی برید جلوی آیینه و اخم کنید و چند بار این جملات رو با خودتون تکرار کنید ببینید چه حسی از شنیدن و گفتنش بهتون دست میده :

این چه جور "ک" نوشتنه ؟! هنوز یاد نگرفتی ؟! چند بار باید یه اشتباه رو تکرار کنی ؟! همه چی رو به مسخره گرفتی ها ! یه بار دیگه ببینم "س" رو درست ننویسی همه مشقت رو پاک می کنم از اول بنویسی هااااااا ! چرا خرچنگ قورباغه مینویسی ؟! مثلن کلاس اولی هستی هااااا . تو به این میگی دستخط ؟! افتضاحه !!! اینجوری میخواهی تکلیف انجام بدی بهتره دیگه مدرسه نری .......

حیوانات : منابع آموزشی

اینکه آدمی مثل باباعلی که قبل از من بچه دیگه ای نداشته و مطالعات قبلیش هم مرتبط با تعلیم و تربیت بچه نبوده چطور می تونه اطلاعاتی در این زمینه داشته باشه و مسیر کودکیاریش ! به مسیر درست نزدیک باشه بخشیش بر می گرده به عکسی که میبینین .

جریان از این قراره که ۱۶ سال پیش روزی از روزها که با پدرش یعنی بابابزرگ من میرن به مغازه یکی از دوستاشون ، اون دوست عزیز توله سگ تازه متولد شده ای رو نشونشون میده . حیوونی بسیار زیبا و کوچولو (تقریبن به اندازه یک وجب) که متاسفانه در بدو تولد از مادرش جدا شده و قرار بود به عنوان هدیه به باباعلی اهدا بشه . توله سگ کوچولو که نژادش به سگ های گرگی سیبری و آلاسکا شبیه بود (از همونها که می بندند به سورتمه) پیش اون موندگار شد و بعدها اسمش شد "راکی" . موجود نیمه گرگ ما اینقدر کوچولو بود که حتا نمی تونست چشم هاش رو باز کنه و یا روی پاهای خودش بایسته ، باباعلی هم که تجربه ای در خصوص بزرگ کردن سگ نداشت بهترین راه رو در مراجعه به یه دامپزشک میبینه بنابراین راهی دانشکده دامپزشکی که نزدیک خونه شون بود میشه . و باقی ماجرا :

دکتر بهرامی

راستشو بخواین اولین باری که باباعلی با آقای دکتر مواجه شد حرف هاش کمی براش عجیب و دور از ذهن اومد ! آخه اون همچین راجع به توله سگ حرف می زد که انگار داره راجع به بچه آدم حرف می زنه :

"ببین عزیز من ! کوچولوی شما کاملن سالمه و هیچ اشکالی نداره . یه واکسن هست که خودم بهش میزنم . غذاش فعلن شیر با مولتی ویتامین باشه کم کم که بزرگ تر شد میتونین از باقیمانده غذای خودتون بهش بدین . یادتون باشه که اون خیلی زود رشد می کنه و بزرگ میشه . در طول مراحل رشدش تا میتونین باهاش حرف بزنین . اون از صدای شما و حالت های صورت و چشم هاتون میفهمه که شما خوشحال ، ناراحت و یا عصبانی هستید ! هیچوقت تنبیهش نکنید . وقتی کار بدی انجام میده فقط باهاش حرف بزنید و بهش توضیح بدید که کاری که کرده کار بدی بوده . برای تربیتش هیچوقت از زدن استفاده نکنید و یا با چوب اون رو نترسونید چون ترسو بار میاد و هر کی دستش رو بلند کنه و یا چوب دستش باشه ازش می ترسه و ..."

همینطور که اون داشت ادامه میداد باباعلی احساس می کرد شاید این مرد کمی خل هم باشه !!

ولی بعدها که در جریان پرورش و تعلیم راکی قرار گرفت و به حالات مختلفش توجه کرد دید که تمام حرف های دکتر بهرامی درست و از روی عقل و مطالعه بوده . اون تجربه باعث شد سال های سال این فکر تو ذهنش باشه : "حالا که ما با حیوون ها باید اینقدر دست به عصا و با احتیاط رفتار کنیم چرا خیلی از ماها رفتارمون با بچه های خودمون بدتر و زننده تر از رفتار حیواناته؟! چرا از این مقوله و یا حتا رفتار حیوون ها نسبت به بچه هاشون یاد نمی گیریم ؟"

حالا چی شد که یاد این قضیه افتاد ؟! یکی دو هفته پیش داشت فیلم سخنرانی یه روانشناس معروف رو میدید که جمله های زیر اون رو یاد تجربه خودش انداخت :

"بهترین رابطه ای که میتوان دید رابطه حیوانات با فرزندانشان و بدترین رابطه نیز رابطه والدین انسان با فرزندش است . هیچ پستانداری به فرزندش برای غذا خوردن اصرار و غذا را در حلق او فرو نمی کند . هر یک از بچه ها که گرسنه شان شد به نوبت از شیر مادر تغذیه می کند . حیوانات با کودکشان بسیار مهربانند و برخلاف آزار و اذیتی که کودکانشان دارند به هیچ وجه عکس العمل منفی نشان نمی دهد"  

به نظر باباعلی شخصی که صاحب فرزند میشه از چند طریق میتونه راه برخورد صحیح با اون رو یاد بگیره :

-         یادآوری خاطرات خوب و بد دوران کودکی خودش : چه رفتارهایی مانع تلاش اون میشده و چه رفتارهایی انگیزه اون رو چند برابر می کرده .

-         توجه به زندگی دیگران (به خصوص دیگرانی که اطلاعاتی در خصوص نحوه رشد و شکل گیری شخصیتشون دارید) که در هر دو بعد مثبت و منفی می تونه آموزنده باشه .

-         توجه به زندگی حیوانات و نحوه برخورد اونها با فرزندانشون که درس های زیادی به همراه داره .

-         توجه به گیاهان و نحوه رشد اونها (اونها در ابتدای مراحل رشد موجودات ظریفی هستند که باید به دقت بهشون رسیدگی بشه تا تبدیل به گیاه محکم و پرباری بشند و هر گونه رسیدگی کم و یا زیاد می تونه نتایج منفی در خود گیاه و یا میوه حاصل از اون داشته باشه)

-         مطالعه و رجوع به اهل فن برای تکمیل اطلاعاتشون .

به عنوان تکمیل پستمون متن زیر رو از یکی از وب سایت های دامپزشکی کپی کردم . به نظرم حاوی نکات جالبیه که لازمه بهشون توجه بشه (تا حدود زیادی مشابه اصولیه که باید برای نوزاد انسان رعایت بشه . یکی دو تا منبع هم یادم اومد که در جای خودش با رنگ سبز مشخص کردم):

"اصولا تربيت سگها، كار وقت‌گيري بوده و نياز به حوصله زيادي دارد. شخصي كه مي‌خواهد سگ را تعليم دهد بايد با خصوصيات رفتاري آن آشنايي كافي داشته، حيوان را درك كرده و بتوا ند با وي ارتباط نزديكي برقرار كند. بايد اين نكته را در نظر داشته باشيد كه برنامه و سيستمي كه براي پرورش سگ انتخاب مي‌كنيد بايد در راستايي باشد كه حيوان را شاداب و سرحال كند و هيچ موقع اين تربيت و تعليم نبايد موجب آزار و اذيت حيوان شود. اگر بتوانید سگ را درست و صحيح تربيت كنيد، جذابيت حيوان چند برابر شده و رابطه عاطفي شما با او بسيار عميق‌تر خواهد گشت. سگ زیر شش ماه تربیت پذیری مناسبی نخواهد داشت و بهترين موقع براي شروع تربيت، از سن شش ماهگي تا 2 سالگي است.


قبل از شروع به تعليم و تربيت سگ، بايد با او كاملا اخت شويد. اينكه بخواهيد يك سگ جديد را بدون اينكه با وي آشنايي داشته باشيد و بدون اينكه با وي ارتباط نزديك برقرار كنيد، تعليم دهيد، يك كار بيهوده و پردردسر است. زيرا چنين سگي از دستورات و تعاليم شما پيروي نخواهد كرد.

اختصار در واژه ها : سگ در هنگام تعلیم ،  واژه های ساده یک بخشی مثل بنشين را خيلي راحتتر از عبارت هایی مثل «زود باش بشين» ياد خواهد گرفت(طریقه صحیح و اثربخش صحبت کردن با کودکمون یکی از مواردیه که اکثریت ما در اون ضعف شدید داریم و باید اون رو حسابی یاد بگیریم.این موارد تا حدود زیادی در کتاب "حرف اضافه ممنوع" توضیح داده شده)


حيوان معمولا در جلسات اول آموزش، زود حوصله‌اش را از دست داده و خسته مي‌شود، بنابراين بهتر است جلسات اول كوتاه بوده و خسته‌كننده نباشد.

هيچگاه در حين تربيت سگ بي‌جهت او را سرزنش نكنيد زيرا چنين برخوردي از سوي شما، او را گيج خواهد كرد. اگر سگتان در حين آموزش تعاليم شما را درست انجام داد او را تشويق كنيد. منظور از تشويق، اين است كه شما بايد يك رابطه نشاط‌بخش را با سگتان برقرار كنيد. براي مثال نوازش كردن يا گفتن كلماتي مانند آفرين، سگ خوب من و...

موقع تنبيه هم سعي نكنيد كه با عصبانيت و خشم بر سگتان فرياد بزنيد، زيرا اين كار باعث دستپاچگي و سراسيمي او گشته و از توانايي او براي يادگيري تعاليمتان خواهد كاست. (در کتاب "تربیت بدون فریاد" تا حدود زیادی توضیح داده شده که چرا برای تربیت کودکتون از فریاد استفاده می کنید و چطور میتونید با تربیت خودتون پبش از تربیت کودکتون این عادت بد رو ترک کنید)

هيچ موقع سگتان را كتك نزنيد (مگر در مواقع بسيار استثنايي، مثلا در مواقعي كه سگ تمايل به گاز گرفتن دارد) زيرا اين كار باعث خواهد شد، سگ شما ترسو بار بيايد و با بالا رفتن هر دستي پا به فرار بگذارد، همواره بايد سعي كنيد به جاي كتك زدن و حتي يك تنبيه ساده، رفتار وي را اصلاح كنيد و به محض اينكه رفتارش اصلاح شد و كارش را درست انجام داد، او را مورد تشويق قرار دهيد". 

تمرین برنامه ریزی

هر سال تابستون که میاد ، بچه ها خوشحال میشن و خانواده ها فکور که چطور باید وقت های آزاد این بچه های خوشحال رو پر کنند . اولین چیزی هم که به ذهن بیشتر اونها می رسه انتخاب یه سری کلاس و دوره است تا بتونند به واسطه اونها این مشکل یعنی خالی موندن اوقات فراغت بچه هاشون رو حل کنند . ما ولی امسال برعکس عمل کردیم . یعنی به جای اضافه کردن کلاس های من سعی کردیم اونها رو در همون حد نگه داریم و حتا کمشون هم کردیم تا بتونیم روی موضوع مهمتری تمرکز کنیم . موضوع مورد نظر ما "برنامه ریزی" بود . در واقع برنامه ریزی و چگونگی عمل به برنامه ها معضلیه که خیلی از بزرگترها در قبال بچه هاشون و حتا خودشون باهاش مواجه هستند و این مشکلیه که به نظر باباعلی باید از همین سنی که من توش هستم حل بشه . اون تمام کارهایی که من ازش میخوام رو در قالب برنامه انجام میده و از من هم میخواد کارهای مربوط به خودم رو برنامه کنم و در زمان خودش انجامشون بدم . میگه اینها به هم ربط دارند و اگه کاری که من تعیین کردم به تعویق بیفته کاری که قراره اون برای من انجام بده هم همون قدر به تعویق میفته ... این ترفند تا حدود ۱۲۰درصد ! جواب داده و من برنامه ریزی رو به خوبی یاد گرفتم جوری که حالا دیگه تمام برنامه ها توسط خودم تعیین و در زمان خودش هم اجرا میشه البته یه تبصره هم داریم (من می تونم اولویت بندی برنامه ای که تعیین کردم رو در طول یک روز جابجا کنم ولی انجام هیچ برنامه ای نباید به روز بعد کشیده بشه و باباعلی هم می تونه در مورد کارهایی که باید برای من تو برنامه ام انجام بده با توجه به زمان های خالیش وقت تعیین کنه ولی سعی می کنه خیلی به تعویق نیفته) ... داستان البته اوایل تابستون با یه جدول مقوایی بزرگ شروع شد ولی بعدش دیدیم خیلی افه آلوده ! و کار رو میشه با یکی از همین مدادهای ته جویده ! و یه دفترچه فسقلی هم انجام داد و مهم اجرای این برنامه ها است . برنامه های من از تمرین سازها ، زبان ، استراحت ، کارتون دیدن ، بازی با کامپیوتر ، رفتن به کلاس های روتین مثل موسیقی و استخر و ... ، سر و کله زدن با کتاب ها و اسباب بازی های فکری و ... تشکیل میشه و در خصوص برنامه های باباعلی هم یه سری از اونها که طی دو هفته گذشته انجام دادیم رو تو پست بعدی بهتون میگم تا بدونین یاد دادن برنامه به بچه هاتون همچین آسون هم نیست ! عکس بالا سیستم Organizer من رو نشون میده !!!

سندروم "تیزهوش پنداری" ... !

بیشتر ما مریخی ها با به دنیا اومدن فرزندمون تبدیل به آدم هایی "تیزهوش پرور" میشیم . می دونید چطوری ؟! با کوچکترین عکس العمل نرمالی از طرف کودکمون فکر می کنیم "این کار تنها از اون بر میاد" . ما دوست داریم خیلی سریع کودکمون رو از همون سال های ابتدایی تولدش فارغ از سطح توانایی هاش بچسبونیم به اقلیت تیزهوش جامعه و از این سندروم "کودکِ خود،تیزهوش پنداری" ! لذت هم می بریم و مخرب ! اینکه نزد خودش هم دایم در حال تعریف کردن از توانایی های -از نظر خودمون-خارق العاده اون (مثل عطسه زدن ، زل زدن به کسی یا چیزی ! مامان و بابا گفتن ، خندیدن ، گریه کردن و ... در سال های بعدی شناخت رنگ ها ، تشخیص اشکال هندسی و ...) هستیم ، غافل از اینکه در بیشتر موارد ، اینها توانایی های نرمال یک کودک معمولی هستند و ممکنه این تعریف ها و القای بی مورد تیزهوشی به کودک ، جلوی پیشرفت اون رو بگیره و ترمزی برای تلاش بیشتر اون محسوب بشه و کودکمون رو در زمینه شناخت از خود به اشتباه بندازه . اما سوالی که تا همین چند سال پیش برای من مطرح بود این بود که صرفنظر از اینکه چه تعداد از این همه کودک تیزهوش فرضی-که تقریبن نود و نه درصد کودکان جامعه مریخ رو تشکیل میدن-واقعن تیزهوش هستند ، بر سر تیزهوش های واقعی چی میاد ... مواردی رو می دیدم که فردی در سنین کودکی با یک توانایی خارق العاده مثل محاسبات و یا حفظ کردن شاهنامه و ... به عنوان تیزهوش معرفی میشد ولی در سال های بعد دیگه ازش کوچکترین خبری منتشر نشده و یا پیشرفت قابل ملاحظه ای نمی کرد و یا بدتر از اون در مواردی به یکباره در مقاطع بالاتر درجا میزد و حتا ممکن بود کار به ترک تحصیل هم بکشه . تا اینکه سال گذشته مقاله ای رو توی روزنامه همشهری دیدم که جواب سوال من رو با ترجمه یک تحقیق جامع داده بود :

تیزهوشان ناموفق

ترجمه زهرا خباز‌بهشتی:
آیا باید شرایط پرورش استعداد کودکان تیزهوش را فراهم کرد؟ متخصصین در بحث و گفت‌وگوهای متفاوت در مورد کودکان تیزهوش اختلاف نظر دارند؛ عده‌ای معتقدند که این کودکان باید در مدارس معمولی ادامه تحصیل دهند، ولی گروهی دیگر مخالف این نظریه هستند.

خانم «جوآن فریمن» استاد روانشناسی از انگلستان در یک تحقیق دراز مدت در مورد کودکان تیزهوش به نتایج تعجب‌آوری رسیده است. این سؤال همیشه مطرح بوده که آیا باید کودکان استثنایی از شرایط خاصی برای پرورش استعدادهایشان برخوردار باشند؟ در این مورد حتی متخصصین اقتصاد و بازرگانی هم اظهار نظر می‌کنند و از کمبود استعداد‌های استثنایی در زمینه اقتصاد و بازرگانی شکایت دارند.

پروفسور فریمن تمام زندگی شغلی خودش- یعنی 35‌سال- را به تحقیق در زمینه کودکان تیز هوش اختصاص داده که آیا این کودکان باید از امکانات خاصی برای پرورش استعداد خود برخوردار شوند؟ این پروفسور روانشناسی طی این تحقیقات طولانی مدت به نتایج تعجب‌آوری دست یافته. او معتقد است که اغلب کودکان تیزهوش انسان‌های ناموفقی هستند.

طی این تحقیقات پروفسور فریمن از سال‌1974 یک گروه‌210 نفری از کودکان تیزهوش را طی 30‌سال همراهی کرده که در بین آنها نه‌تنها ریاضیدانان استثنایی بلکه نوابغ هنری هم وجود داشتند و نیز کودکانی که از نیرو‌های ماورائی برخوردار بوده‌اند. علاقه و توجه پروفسور فریمن مشاهده و بررسی تجربی چگونگی استفاده این کودکان از استعداد فوق‌العاده خودشان بود.

نتیجه تعجب آور این بود که از تمام 210 کودک استثنایی فقط 6 نفر موفق شدند از استعداد خاص خودشان استفاده کرده و به شغل فوق‌العاده‌ای دست یابند که این فقط 3‌درصد می‌شود. سرنوشت 204‌نفر بقیه چه شده است‌؟ چرا آنها نتوانستند از استعداد استثنایی خودشان استفاده کنند؟ به‌نظر پروفسور فریمن فاکتور‌های متفاوتی دلیل این عدم‌موفقیت بوده است که این فاکتور‌ها عبارتنداز: 1- جاه طلبی زیاد 2- توجه بیش از حد والدین 3- فشار زیاد والدین 4- ضعف شخصیتی (یعنی عدم‌پشتکاروصبر‌) و آخرین فاکتور که همان سرنوشت است.

کودکان استثنایی معمولا تحت مراقبت‌های عاطفی شدیدی هستند. انتظار بیش از حد معلمین، کمبود وقت آزاد و عدم‌امکان بازی‌های کودکانه، خسته‌کنندگی ساعات درس و اینکه کودکان تیزهوش همواره به وسیله همکلاسی‌های نرمال خودشان مورد تمسخر قرار می‌گیرند، ضمنا تصمیم‌گیری دیگران در مورد کودک باعث ناراحتی و عدم‌رضایت او می‌شود. توقع و فشار بیش از حد والدین موجب می‌شود آنچه یادگیری آن برای این کودکان شبیه بازی است تبدیل به زجرکشیدن شود. تحقیقات نشان داده که حتی دو کلاس یکی کردن هم یکی از فاکتور‌های منفی است، زیرا این پرش موجب می‌شود که کودک دوستان و همکلاسی‌های خودش را ترک کند و در کلاس جدید به‌علت اینکه کوچک‌تر از سایرین است به ندرت دوستی پیدا می‌کند. این مسئله به حدی جدی است که این کودکان هنگام بزرگسالی دائم در غم کودکی از دست رفته خود هستند. کودکان تیزهوش استثنایی معمولا در اثر فشار والدین و معلمین نتایج امتحانی خوبی به‌دست می‌آورند، ولی سؤال این است که آنها بعداً در دانشگاه و در محل کار خود چه شرایط روحی‌ای خواهند داشت؟

پروفسور فریمن در پاسخ به این سؤال، سؤال دیگری را مطرح می‌کند: آیا استعداد فوق‌العاده کمک می‌کند وقتی شخص از افسردگی شدید رنج می‌برد؟ او می‌گوید: تحت فشار قرار‌دادن کودکان تیزهوش باعث می‌شود که این افراد به‌علت کمال‌گرایی ذاتی فلج شوند، ضمنا تنها معرفی یک کودک به‌عنوان تیزهوش به دیگران توقع بالایی ایجاد می‌کند.

پروفسور فریمن تجربیات تحقیقی خود را در کتابی با عنوان «Gifted Lives» آورده و در آن سرنوشت تعداد زیادی از کودکان استثنایی را نوشته است که تمامی، نشان‌دهنده این است که تیزهوش بودن یک کودک حتما منجر به موفقیت او در بزرگسالی نمی‌شود؛ برای مثال یک دختربچه تیزهوش استثنایی که در 13‌سالگی تحصیل در رشته ریاضی در دانشگاه آکسفورد را شروع می‌کند، چند سالی بعد مفقود می‌شود. بعد‌ها پلیس او را بین خلافکاران شهر می‌یابد. در حقیقت جدایی این نوجوان استثنایی از محیط مانوس مدرسه و دوستانش او را چنان دچار سردرگمی می‌کند که سر از جایی در‌می‌آورد که فقط بی‌استعداد‌ترین افراد کارشان به آنجا ختم می‌شود.

مثال بعدی: نابغه ریاضی دیگر، پسربچه‌ای است که در 8‌سالگی شروع به تحصیلات دانشگاهی خود می‌کند. او هم بعد از مدتی دانشگاه را ترک می‌کند و مخارج زندگی خودش را از طریق کار در فست‌فوت تأمین می‌کند. او تازه در 23‌سالگی تصمیم می‌گیرد دوباره به دانشگاه باز گردد و تحصیلش را ادامه دهد. در اینجا این سؤال پیش می‌آید که واقعا یک بچه 8‌ساله هر چقدر هم نابغه باشد در دانشگاه و بین بزرگسالان چه می‌کند؟ او هنوز روحا یک بچه 8‌ساله است که خارج از محیط علمی یک کودک است و نیاز به بازی و شیطنت‌های کودکانه دارد.

پروفسور فریمن در مصاحبه‌ای که با مجله روانشناسی امروز داشته، در مورد نتیجه تحقیق طولانی خودش تأکید فراوان به این نکته می‌کند که کودکان تیزهوش همانند سایر افراد، انسان‌هایی کاملا معمولی با احساسات و عواطف انسانی هستند ولی متأسفانه آنها تحت فشار زیاد و توقع و انتظار بیش از حد اطرافیان قرار می‌گیرند و معمولا دیگران آنان را انسان‌هایی عجیب و غیرعادی و غمگین تصور می‌کنند، در حالی‌که آنچه آنها بیش از همه به آن نیاز دارند، پذیرش این است که آنها هم انسان‌هایی کاملا معمولی هستند و باید به آنها شانس و اجازه داده شود که آزادانه استعداد‌های خودشان را پرورش دهند. البته والدین کودکان تیزهوش باید به موقع امکانات مناسب برای پرورش نبوغ فرزندانشان را فراهم کرده و از آنها حمایت و پشتیبانی کنند اما نباید رفتار متفاوتی داشته باشند. بدون حمایت و پشتیبانی والدین، کودکان استثنایی توانایی‌های خودشان را نادیده می‌گیرند تا جلب توجه نکنند.
در اینجا این سؤال پیش می‌آید که چگونه می‌توان نبوغ کودکان را تشخیص داد؟ در این مورد پروفسور فریمن می‌گوید: بهره هوشی بالا به تنهایی نشانه نبوغ نیست بلکه باید کیفیت نبوغ را شناخت که متأسفانه این کیفیت قابل اندازه‌گیری نیست اما مشخصات آن عبارتند از: کنجکاوی، نیاز فراوان به نوآوری، تغییر یا بهبود قوانین؛ برای مثال تغییر یا بهبود روش بازی.

خــلاصه: روش‌هـای مــوجود استعداد‌پروری در اکثر نقاط دنیا متأسفانه همراه با دست‌درازی و دخالت مستقیم در زندگی خصوصی کودک همراه است و به همین دلیل پیشرفت و تکامل طبیعی کودک دچار اختلال می‌شود که ممکن است موجب ایجاد مشکلات روانی او در بزرگسالی شود.

پدر نامریی ...

دیگه شکی توش نیست که زود می گذره ... تا بیایی چشم به هم بزنی می بینی بزرگ شده و تو همه اش سر کارت بودی . تمام لحظاتی که قرار بود شخصیتش شکل بگیره رو برای کسب درآمد بیشتر سر کار بودی . جالب اینجا است که همین چند سال دیگه از همه طلبکارتر هم خودتی . روی سخنم با شمای پدره . انتظار داری از بچه های دیگه هیچی کم نداشته باشه . لابد چون شما میری سر کار و زحمت می کشی باید هم نتیجه اش این باشه دیگه . تربیت بچه هم که در کل به مادر ربط داره نیست ؟! یعنی تفکر کلی اینه که شما همون "عابربانک" باشی کفایت می کنه . به همین دلیل هم هر وقت هر کار نون و آب داری پیش بیاد میری دنبالش و هر جا هر پست و مقامی بهت دادند سفت می چسبی بهش ، حتا اگه کار تا یازده شب هم طول بکشه و شب ها وقتی می رسی خونه اون خواب باشه . خب معلومه که یه جای کار می لنگه . وقتی نیستی نصف اون چیزی رو که باید یاد بگیره یاد می گیره . اون هم نصف کمترش رو . در واقع نصف زنانه اش رو . می دونی چرا ؟! چون یک زن نمی تونه هم کارهای مربوط به پسرش رو انجام بده ، هم جای یک مرد فکر ، احساس و درک کنه و انتظارهای یک پسر و بهترین شیوه برآورده کردن و یا نکردن اونها رو بدونه . اون پسره و نیاز داره در کنار مادرش یکی از جنس خودش اون رو درک کنه . یکی که یه روز مثل خودش بوده . درست مثل خودش . تصور بزرگ کردن یک پسر توسط مادرش مثل پرورش یک دختر ، تنها توسط پدرش می مونه ... در هر دو مورد یه جای کار می لنگه . پس اگه دور و برش نبودی و یه روزی احساس کردی اونی نیست که میخواستی ، خیلی ازت فاصله داره و خوب درکش نمی کنی و درکت نمی کنه ، یه نگاه هم به لیست ساعت کار و اضافه کار سال های گذشته ات بنداز .

پ . ن : از پند و موعظه دیگران اصلن خوشم نمیاد ولی برای ادامه بحثمون یه جایی باید اینها رو می گفتم . توضیح اینکه توی شش سال گذشته دو بار از گرفتن سمت های اداری فرار کردم به این امید که سال های حساسی که باید در کنارش باشم رو در کنارش باشم و چیزی رو بسازم که بعدها طلب خواهم کرد ... این اواخر که فاصله پست هام زیاد شده کم کم دارم میفتم تو دام کار . ولی اشکالی نداره . حالا دیگه بیشتر اون چیزهایی که باید درش شکل می گرفتند گرفتند . کمتر درآمد کسب کردیم ولی ارزشش رو داشت .

پ . ن ۲ : می دونم شما پدرهای زمینی جزو اون دسته از پدرهایی که گفتم نیستید . داستان بالا رو برای اونهایی گفتم که هستند (یعنی پدرهای مریخی)

پیش نیاز یک تهاجم سازنده !

حالا این عروسک چوبی ممکنه هی فرت و فرت دروغ بگه ولی من بچه دروغگویی نیستم ! ... به هیچ وجه ! یعنی شاید در سال دو سه تا دروغ هم نگم ولی وقتی هم میگم خیلی واقعیه ... یک بار همین ماه گذشته چنان پرده ای از تواناییم در سر کار گذاشتن دو تا آدم بزرگ از خودم نشون دادم که باز یکی از حرف های باباعلی به خودش ثابت شد : همونطور که در پست پیش نیاز یک تعامل سازنده گفته بود : "در سال های بعد بدون شک کودک شما در مواقعی به شما دروغ خواهد گفت"...(چه پیش گویی هم کردند ایشون) البته دروغ ما به سال نکشید !

موقعیت : من خونه بابا بزرگم هستم و باباعلی سر کار ... بهم زنگ میزنه :

- سلام گل پسر ! خوبی ؟

- بله !

- چه خبر ؟ چه کارها کردی امروز ؟ تمرین هات رو انجام دادی ؟

- بله ! امروز یک ساعت ویلن تمرین کردم !

توضیح : (اون روز ویلنم رو نبرده بودم خونه مادربزرگم در نتیجه : یا اون روز رو با روز قبلش قاطی کرده بودم و یا داشتم دروغ می گفتم !)

نتیجه اخلاقی : من برای خوشحال کردن باباعلی یه وقت هایی ممکنه دروغ هم بگم ...

نتیجه محیطی : کلی با هم حرف زدیم و بهش گفتم برای اینکه ناراحت نشه اون دروغ رو بهش گفتم و قرار شد دیگه این کار رو تکرار نکنم .

موقعیت بعدی : یک روز بعد از اون ماجرا توی ماشین در مسیر کلاس موسیقی (دف)

- آقا پارسا اون چیه که از من قایمش کردی ؟!

- چیزی نیست ! یه رازه ! مگه شما همه چی زندگیت رو به من می گی ؟!

- باشه ! تو هم می تونی رازهای خودت رو داشته باشی ! ولی اگه خودم بفهمم و رازت خورده شیشه داشته باشه ممکنه از عکس العملم خیلی خوشت نیاد !

وقتی کلاس تموم شد باباعلی جلوی در آموزشگاه منتظرم بود و من و آراد رو دید که در حال بازی با یه موبایل از پله ها داریم می آییم پایین !!!ازم پرسید این گوشی رو کی بهت داده ؟! گفتم بابابزرگ ! تو راه برگشت بودیم که به بابابزرگ زنگ زد :

- سلام ! این گوشی رو شما بهش دادید ؟!

- نه !... مگه گوشی اونجا است ؟!

- بله !

- به من گفت یه جایی تو خونه قایمش کرده و بهم نمی گه کجاست تا موقعی که از کلاس برگرده خونه !!!از اون موقع تمام سوراخ سنبه های خونه رو گشتم ولی پیداش نکردم !!!

- باشه ممنونم ... گوشی اینجاست !

نتیجه اخلاقی : من برای خوشحال کردن خودم هم ممکنه یه وقت دروغ بگم .

نتیجه محیطی : گوشی رو گذاشت و برای اینکه به من بفهمونه از شنیدن دو تا دروغ (اون هم به فاصله دو روز از هم) چقدر ناراحت میشه چنان طوفانی به پا کرد که تا حالا ازش ندیده بودم (یعنی کل مطالب کتاب "تربیت بدون فریاد" رو فراموش کرد!)... بعد از اون روز من دیگه فهمیدم شنیدن دروغ از من بیشتر از شنیدن انجام کار بد توسط من ناراحتش می کنه .

محکومیت : مدت محکومیت من برای پاک شدن این خاطره از ذهن باباعلی ده روز بود ... و توی این ده روز باید خودم رو در تمام زمینه ها به بهترین وجهی نشون می دادم تا همه چی برگرده سر جای اولش ......

روز سوم دوران محکومیت : اینقدر همه ازم پیشش تعریف کردند که کم کم داره به عفو و تخفیف در محکومیت فکر می کنه ... شاید یکی دو روز دیگه همه چی درست بشه . (و یکی دو روز بعد همه چی درست شد!)

پ . ن : تا حالا نشده بابت هیچ اشتباه و کار بدی ازش داد بشنوم ... اون دادش رو بیخودی حروم نمی کنه (شاید دو بار در شش سال). ولی دروغ قضیه اش فرق می کرد ... البته کمی هم ترسیده بود و بهش بر هم خورده بود ! از اینکه یه موجود یه متر و بیست سانتی شش ساله دو تا آدم بزرگ رو به تمیزترین وجهی سر کار گذاشته بود همچین کمی جا خورده بود !

هوش VS محیط

یافتن زمان کافی برای پرداختن به مباحث مورد علاقه می تونه آدم رو به اندازه خوردن بستنی نارگیلی...

یا گردویی...

 

... خوشحال کنه .

پیش از این ، بخش تربیت کودک رو تا "یک پیش نیاز مهم" پیش بردیم . سعی می کنم بحثمون رو به صورت ساخت یافته و مرحله به مرحله پیش ببرم تا بشه ازش نتیجه گیری مناسبی داشت . 

در ادامه راه سوال های مهمی که باید جوابی براشون پیدا کنیم اینه که اولن چه می خواهیم و دومن چه کارهایی میتوانیم (و باید سعی کنیم) در راه رسیدن به خواسته مان انجام دهیم .

قبل از تولد یک کودک تنها آرزوی پدر و مادر سالم بودن او است و بعد از اینکه اونها کودکشون رو سالم تحویل گرفتند این آرزوها طیف وسیعی از خواسته ها رو در بر می گیره :

تیزهوشی ، اعتماد به نفس ،استقلال ، خلاقیت ،کنجکاوی،خودباوری،بازیگوشی ، حرف شنوی،عشق به مطالعه،شجاعت،دوری فطری از کارهای بد،دارا بودن منش منطقی،توانایی بروز احساسات درونی، اجتماعی بودن و توانایی برقراری ارتباط با کودک های دیگر، توانایی شوت کردن مستقیم و حرفه ای توپ ، توانایی ذاتی کلی ورزش مثل دوچرخه سواری ، صخره نوردی ، اسکیت و ... علاقمندی به تمام کلاس ها و دوره هایی که بر سر راه آنها قرار می دهیم و تمرین پیگیر و مستمر همه آنها و ... در یک کلام دوست داریم کودک ما تمام این مشخصه ها را به صورت یک پکیج در خودش داشته باشد .

اما آیا ما میتوانیم کودکمان را به کودک آرمانی مورد نظرمان نزدیک کنیم یا اینکه همه خصوصیات رفتاری و میزان هوش کودک رو ژن ها تعیین کردند و نمیشه تغییر و بهبودی در آنها ایجاد کرد؟ محیط و خانواده تا چه میزان در این راه موثر هستند ؟ از دست ما به عنوان خانواده یک کودک چه کارهایی در راه رشد و موفقیت وی ساخته است ؟ آیا باید تسلیم ژن ها شد ؟ آیا باید قبول کنیم که کودک ما در نهایت و در بهترین حالت ممکنش به سقف موفقیت خود ما دست پیدا خواهد کرد ؟سعی خواهیم کرد از نتایج تحقیق های انجام شده استفاده کنیم و برای هر کدام از سوال های بالا پاسخ مناسبی پیدا کنیم :

میزان هوش از جمله عوامل مهم موفقیت افراد به شمار میرود . تحقیقاتی که تا به امروز انجام شده نشان داده که میزان IQ هر نوزاد را ژن ها تعیین می کنند . بسیاری از مردم از این امر اطلاع دارند و همین آنها را به اشتباه انداخته و باعث میشود فکر کنند : "کودک ما هم در نهایت تبدیل به انسانی خواهد شد در حد و اندازه های خودمان" اما امری که خیلی از خانواده ها ممکن است از آن اطلاع نداشته باشند این است : درست است که هر کودک هنگام به دنیا آمدن میزان مشخصی از هوش را به همراه دارد ولی اولن هوش به تنهایی عامل موفقیت افراد نیست و دومن خود هوش تحت تاثیر محیط ، قابل افزایش می باشد . ریچارد نیسبت در کتاب خود شرح داده که محیط چطور می تواند بر روی میزان هوش افراد تاثیر بگذارد . این کتاب نتیجه تحقیقاتی است که در سال 2009 در زمینه بررسی نقش "ژنتیک در برابر محیط" انجام شد .

شرایط محیطی بسیار موثرتر از تاثیر ژنتیک بر روی هوش افراد است . این نتیجه تحقیقات روانشناس اجتماعی Richard Nisbett در دانشگاه میشیگان است .

نیسبت می گوید : تحقیقات اخیر در زمینه روانشناسی ، ژنتیک و عصب شناسی و همچنین مطالعات جدید در زمینه اثربخشی آموزش نشان داده که هوش به شدت تحت تاثیر عوامل محیطی که ارتباطی با ژن ها ندارند قرار دارد . در تحقیق جدید وی که نتیجه تحلیل تعداد زیادی از مطالعات در این زمینه است نشان می دهد که چگونه محیط نه تنها بر روی میزان IQ -که با تست های استاندارد شده اندازه گیری شده است- تاثیر داشته بلکه بر روی موفقیت های واقعی به دست آمده توسط افراد نیز نقشی اساسی دارد .

اعتقاد به اینکه هوش تحت کنترل شما است- و البته داشتن والدینی که خواهان موفقیت هستند-می تواند شگفتی ساز باشد . برای مثال دستیابی به مدارج علمی و شغلی آسیایی ها و یهودیان به خاطر ضریب هوشی بالاتر نیست بلکه به علت ارزش های خانوادگی است که بر دستیابی به موفقیت های مادی و معنوی تاکید دارد و همچنین فرهنگی که بر پایه کار سخت و پشتکار بنا نهاده شده است .

به همین ترتیب ژن ها هیچ نقشی در تفاوت های هوش نژادهای مختلف سیاه و سفید ندارند . تفاوت طبقه و نژاد در سنین شیرخوارگی در ترکیب با تفاوت در محل زندگی ، محیط فرهنگی و آموزشی است که موجب این شکاف می شود .

ما به آموزش های زیادی برای اوایل دوران کودکی در خانواده های فقیر و برنامه هایی برای ویزیت در منزل نیاز داریم تا به خانواده ها یاد بدهیم چگونه مشوقی برای توسعه فکری کودکانشان باشند . چنین تلاش هایی می تواند دستاوردهایی فوری در زمینه IQ به ارمغان آورده و منافع بلند مدت بسیاری در زمینه موفقیت های تحصیلی و حرفه ای به همراه داشته باشد . برنامه های جاه طلبانه دوران ابتدایی ، راهنمایی و دبیرستان همچنین می تواند دست آوردهای عظیمی در زمینه موفقیت های علمی به همراه داشته باشد . و طیفی از مشاوره های ساده و بی هزینه می تواند به سادگی دانش آموزان را متقاعد کند که هوش آنها به میزان قابل ملاحظه ای تحت کنترل خودشان است . انجام این موارد می تواند تفاوت بزرگی در میزان دستیابی آنها به مدارج علمی ایجاد کند .

ایالات متحده در زمینه موفقیت های آموزشی از بیشتر کشورهای توسعه یافته عقب مانده است و این نقصان مربوط به افزایش شکاف طبقات اجتماعی و اقتصادی در این کشور است .

فقر، عوامل محیطی و زیستی بسیاری را تحت الشعاع خود قرار می دهد که نتیجه آن دستیابی به IQ و سطوح علمی پایین تر است .این عوامل عبارتند از سوء تغذیه ، کمبود مراقبت های پزشکی ، نرخ پایین تغذیه نوزادان با شیر مادر و شیوه های رفتار والدین که از صمیمیت و حمایت کمتری نسبت به والدین با سطح اقتصادی-اجتماعی بالاتر برخوردار می باشند . نه تنها بسیاری از سیاهپوستان آمریکا با این مشکلات مواجهند آنها در محیط نیز همچنین با پیش داوری های کلیشه ای وتعصبات نادرست جامعه که به طور فزاینده ای عملکردشان را تحت الشعاع قرار می دهد در نبرد هستند .

شدیدترین تنبیه

من : یه سورپریز برات دارم ...

باباعلی : چه سورپریزی ؟!

من : این گل رو بهت تقدیم می کنم !(و گل کوچولویی که تو عکس بالا به مانیتورش چسبیده رو بهش دادم)

باباعلی : وای چقدر قشنگه ! ... پس بوسش چی میشه ؟

رفتم بغلش کردم و محکم بوسیدمش . بعد گل رو ازش گرفتم . کیفش رو پیدا کردم و :

من : این چه جوری باز میشه ؟

باباعلی : اینجوری !

من : آهان ! کجاهاش بیشتر کار داری ؟

باباعلی : همه جاش !

من : پس میزارمش اینجا پیش این وسایلت ! ببرش شرکت و به رییست نشونش بده و بهش بگو این گل رو پسرم بهم داده !

باباعلی : باشه حتمن ! بهش نشون میدم . تو هم دیگه ناراحت نباش و خیالت راحت باشه . مشکلمون حل شد .  

... و تا لحظه خواب یا سوار کولش بودم یا تو بغلش . اصلن نذاشتم فینال باشگاه های اروپا رو هم ببینه !

پاورقی : دیشب رفتیم بیرون که من دوچرخه سواری کنم و چون وقتمون کم بود مجبور بودیم برای شام و خواب به موقع ، زود برگردیم خونه . من هم عصبانی شدم و توی راه برگشت حرفش رو گوش نکردم و با سرعت بیشتری دوچرخه ام رو روندم و کمی هم نق زدم و عصبانیتم رو بروز دادم . اون هم طبق معمول بدون اینکه چیزی بگه و در حالی که معلوم بود از دستم ناراحته من رو برد خونه و ده دقیقه بعدش هم جریان بالا اتفاق افتاد چون بدترین تنبیه برای من اینه که از دستم ناراحت باشه . حاضرم هر کاری بکنم تا نظرش عوض بشه .

پ.ن:این پست در واقع مقدمه ای است بر مقوله تنبیه که در آینده ای نزدیک در حد توان به آن خواهیم پرداخت .

او یک آدم آهنی نیست !

بدون شک رشد و پیشرفت تکنولوژی موجب تغییر شیوه زندگی انسان ها شده و در این میان روابط انسانی نیز دستخوش دگرگونی هایی در شکل و تعریف واژه ها شده است . مادرهای ما با مادرهای فرزندهای ما وجوه تشابه زیادی دارند : هر دوی آنها اداره منزل که از تعداد زیادی وظایف کلی تشکیل می شود (تهیه وعده های غذایی ، پذیرایی و سرو غذا ، جمع آوری ظروف و شستن آنها ، شستن به موقع لباس ها و آویختن آنها برای خشک شدن و جمع آوری و احیانن اتو کردن و در کمد قرار دادن آنها ، نظافت منزل ، حسابداری یخچال و آشپزخانه و ارائه لیست هایی که باید به موقع اعلام بشوند تا چیزی در یخچال کم و کسر نیاید ، برنامه ریزی دعوت ها ، مهمانی رفتن ها ، مهمانی دادن ها و کارهای مربوطه) و همچنین دیگر وظیفه های ریز و درشت مربوط به منزل را بر عهده دارند و افزون بر آن تعداد بیشتری هم از وظیفه های مرتبط با فرزند (انجام تمام کارهای وی از صفر تا N سالگی از جمله غذا دادن ، حمام بردن ، دستشویی بردن ، مسواک زدن ، انتخاب مهد و احتمالن کلاس های فوق برنامه مناسب ، نقل و انتقال کودک به/از مدرسه و کلاس های فوق برنامه و وظیفه های ریز و درشت دیگر مرتبط با کودک) نیز بر عهده آنها است . تا اینجای کار تمام وظیفه هایی که برشمردیم فیزیکی بوده و این در حالی است که ما انتظار داریم آنها از نظر رفتاری و روانی نیز همسرهایی گوش به فرمان و در عین حال با احساس ، مادرهایی صبور ، با مطالعه و با رفتاری حساب شده و دقیق و بدون اشتباه در زمینه تربیت کودک باقی بمانند که در عین حال که خورده فرمایش ها و ناز و اداهای کودکانه فرزندمان-که به دلیل خردسال بودنش هیچ برداشتی از خستگی او ندارد-را انجام میدهند ، خود ما هم (به عنوان مرد خانه که شق القمر می کند و از صبح به سر کار می رود و شب خسته به خانه باز می گردد)در همان فرصت کوتاهی که در منزل هستیم خورده فرمایش هایی داریم که باید در اسرع وقت و به بهترین وجهی اجابت بشوند ... کاری که بعید میدانم هیچ آدم آهنی بتواند به درستی از عهده انجام آن برآید .

تا اینجای کار اما فرض می کنیم برداشت ما صحیح است . مشکلی وجود ندارد و همه این کارها جزو وظیفه های او است و باید انجام شود . مشکل اما از جایی آغاز می گردد که بسیاری از همین مادرهای امروزی ، شاغل هم هستند و این مهمترین وجه تمایز مادرهای قدیمی با مادرهای جدید به شمار میرود !!! اینجا است که توان مادر امروزی کفایت نمی کند و برای ما جای تعجب دارد که چطور مادرهای قدیمی می توانستند وظیفه منزل با پنج شش بچه قد و نیم قد را انجام دهند ولی مادرهای جدید "توی یکیش هم موندند؟!" .(گو اینکه اکثر همان مادرهای قدیمی هم تنها می توانستند به بخش فیزیکی وظایف خود بپردازند و روحیه و آرامش لازم برای بخش روانی برایشان باقی نمی ماند) تمایزی که موجب شده مادر امروزی نیز همانند نسخه دیروزی آن موجودی خسته ، رنجور و نا آرام به چشم آید . دوست های من ! یافتن پاسخ این سوال به راحتی امکان پذیر است : تنها برای دو هفته جایتان را با همسرتان عوض کنید و تمام وظیفه هایی که نام بردیم را در منزل برعهده گیرید !!!

حال که مادر فرزند دلبندتان وظیفه مشارکت در تامین مخارج منزل را هم بر عهده دارند بد نیست شما هم مشارکتی در هر بخش از فعالیت هایی که نام بردیم و میتوانید (حداقل بخش مربوط به فرزندتان) در منزل داشته باشید . همانطور که او با کار در خارج از منزل به یک مرد تبدیل نشده اطمینان داشته باشید که شما هم با این کار به یک زن تبدیل نخواهید شد . او یک آدم آهنی نیست . او مادر است . یقین داشته باشید که فرزندتان نیز یک موجود ناشناخته همچون "E.T" نیست که از کره ای دیگر آمده باشد . در صورت تنها ماندن با او و انجام کارهایش به احتمال زیاد توسط وی خورده نخواهید شد ! 

روز مادر به همه مادرهای دیروز و امروز مبارک     

پیش نیاز یک تعامل سازنده

پیش از این در سرفصل "تربیت کودک" به عنوان پیش درآمد ، یکی دو جزوه مختصر و مفید ارائه شد . در ادامه این بخش تجربه هایی هست که قصد دارم اونها رو به صورت مدون و یک به یک منتقل کنم که به نظرم پست های زیادی رو هم به خودش اختصاص خواهد داد . برای شروع و به عنوان یکی از پیش نیازهای حیاتی مقوله تربیت کودک مطلبی رو یادآوری می کنم که اهمیت خیلی زیادی  داره  و باید پیش از هر چیز بهش پرداخته بشه . البته با این پیش فرض که هدف ما تربیت یک انسان با حداکثر خصوصیت های های مثبتی که میشناسیم باشه نه پرورش یک موجود ناشناخته انسان نما با بیشترین میزان خباثت که به عنوان مثال در یک چشم بر هم زدن سه هزار میلیارد از اموال یک ملت رو به غارت میبره و ککش هم نمی گزه !

توضیح لازم : حرف شنوی پارسا از پدرش همیشه در خانواده مورد بحث قرار می گیره و خیلی ها ازش به "حساب بردن" و گروهی به عنوان "حرف شنوی" ازش یاد می کنند . اما این خصوصیت زمانی به اوج خودش می رسه که اون در سه سالگی و بدون حضور پدرش در منزل کنترل رو برمیداره و تلویزیون رو که روی کانال mbc بوده و داشته کارتون مورد علاقه اش(که مربوط به گروه سنی خودش نبوده) رو نشون میداده خاموش میکنه و در پاسخ مادر که ازش می پرسه "چرا تلویزیون رو خاموش کردی ؟!" میگه : "چون باباعلی دوست نداره من کارتون های خشن نگاه کنم !" احترام به خواسته پدر برخلاف میل و رغبت شدید ، اون هم در شرایطی که پدر حضور نداره . حرف شنوی که از جنس ترس و حساب بردن نیست . خیلی ها ممکنه با خودشون فکر کنند چطور ممکنه یه بچه سه ساله که بنا بر اقتضای سنی ، بخش تصمیم گیری مغزش (Frontal Lobe) نباید هنوز تکامل پیدا کرده باشه ، حتا در زمان عدم حضور پدرش اینقدر عمل به خواست اون براش مهم باشه . از این رو برای جا انداحتن چگونگی پایه ریزی و ایجاد همچین رابطه ای و به نوعی چگونگی کمک به رشد سریع تر این ناحیه مغز که بسیار مهم هم هست بهتر میدونم از خشت اول شروع کنم .

دروغ

همه ما خیرخواه فرزندانمان هستیم و دوست داریم آنها ضمن برخورداری از استقلال رای و قدرت تصمیم گیری مناسب ، نظرها و خواسته های ما را هم پذیرفته و منطق و خیرخواهی موجود در آنها را درک کنند . بسیاری از ما کودکانی را دیده ایم که از همان سنین کودکی بنای نافرمانی می گذارند و حرف هیچ یک از والدین را نمی پذیرند و اگر هم در ظاهر بپذیرند در اولین فرصت ممکن مخالف خواسته آنها عمل می کنند . اما چه چیز باعث میشود یک کودک که همین چندی پیش پا به عرصه وجود گذاشته است حرف های ما (به عنوان اولین راهنمایش در زندگی) را قبول نداشته باشد و از همان ابتدای کار ساز مخالف بزند ؟ از نظر نگارنده اگرچه علت تمام نافرمانی های کودک همین یک علت نیست اما زیر بنا و مبنای این رفتار را میتوان در دروغ یافت . دروغ هایی به ظاهر ساده و بی اهمیت که کودک از همان سالهای اولیه زندگی از ما شنیده است .

چنانچه مطالعه هدفمندی در کتاب های روانشناسی کودک داشته باشید خواهید دید که در بیشتر این کتاب ها کمتر اشاره ای به مقوله دروغگویی به کودک شده است . دلیل این امر مشخص است . این کتاب ها متعلق به جوامعی هستند که مقوله دروغ در آنها مدت ها است که حل شده و به حداقل ممکن رسیده (گرچه هنوز عبارتی به نام Parenting by lying در آن ممالک نیز وجود دارد) حال آنکه متاسفانه دروغ در میان ما ایرانی ها نهادینه شده و به عنوان امری کلی و حیاتی در زندگی روزمره به شمار می رود . ما به راحتی آب خوردن و در موضوع های مختلف زندگی حتا در مواقعی که لزوم چندانی هم ندارد از این حربه ناپسند استفاده می کنیم . ما از همان اولین سال های زندگی کودکمان انواع دروغ های سفید و سیاه را به او میگوییم و جالب اینکه انتظار داریم حرفمان برای فرزند دلبندمان حجت بوده و به ما اعتماد کامل هم داشته باشد . کودک نوپا به یک راهنمای شش دانگ راستگو نیاز دارد . کسی که مصلحت اندیشی موجب ارائه اطلاعات غیرواقعی و نادرست از سوی او نگردد . کودک تازه وارد هیچ برداشتی از دروغ مصلحتی ندارد و هر دروغ شما به هر علتی که به وی گفته شود برای او یک "دروغ" محسوب می گردد . سرعت رشد عقلی و منطق پذیری کودک شما در صورتی افزایش خواهد یافت که از همان ابتدای کار اطلاعاتی درست و بی کم و کاست از شما دریافت کند و به عبارتی خشت اول را صاف و درست در سر جایش قرار داده باشید .

عملکرد ما

ما اعتقاد داریم میشود به راحتی و هر جا صلاح بدانیم به کودک دروغ بگوییم چون او فقط یک کودک است . ما اعتقاد داریم چون او کودک است و از بسیاری از واقعیت های زندگی اطلاعی ندارد پس میتوان بدون عذاب وجدان به او دروغ گفت . ما به عنوان یک والد برای پیشبرد اهدافمان در انجام وظایف مختلفی که داریم از دروغ استفاده می کنیم . برای تشویق وی به غذاخوردن ، برای خواباندن به موقع ، برای ترغیب وی به گوش کردن حرفمان ، برای قطع کردن گریه اش ، برای به تعویق انداختن خواسته اش و حتا برای خوشحال کردن او از دروغ کمک می گیریم . 

مثالی همگانی : به راحتی به بچه ها میگوییم که پرنده ای به نام کلاغ هر روز به ما از همه جیک و پوک زندگی آنها و کارهایی که انجام می دهند خبر می آورد ! (این کودک وقتی بزرگتر میشود و میفهمد کلاغ ها در طول تاریخ هیچگاه حرف نزده و نمیزنند مدت ها به دروغ شما و علت های آن فکر خواهد کرد و گرچه به رویتان نمی آورد ولی برای تمام حرف های بعدیتان یک احتمال دروغ بودن در نظر خواهد گرفت) . به راحتی به وی می گوییم که اگر غذایت را بخوری مثل پدر قوی میشوی ... زود زود ! و وقتی صبح روز بعد بیدار شد و دید که هنوز همان کودک نقلی دیروز است قیافه اش دیدنی است !  به راحتی به او میگوییم آمپول درد ندارد ! و وقتی درد سوزن بر بدنش نشست اولین بذر بی اعتمادی را در او کاشته ایم . برای منع تماشای تلویزیون کابل آن را برمیداریم و می گوییم تلویزیون خراب شده است ! و صدها مورد آشنای دیگر . برای کودکی که با این دروغ های به ظاهر ساده و کار راه انداز رشد کرده و با تکامل تدریجی عقلش امکان تمایز واقعیت از دروغ های ما را پیدا کرده سخت خواهد بود که در سال های بعد ما را به عنوان یک راهنمای صادق بپذیرد . و این زمانی ایجاد مشکل می کند که با قرارگیری وی در سنین نوجوانی و با جدی تر شدن خواسته ها و موضوع ها شما بیش از گذشته نیاز دارید که خیرخواهی شما را درک کند . پس برای پایه ریزی و ایجاد یک رابطه تعاملی مناسب و مطلوب :

1-  بهتر است از همان سال های اول عمر کودک کمک گرفتن از هر نوع دروغ (مصلحتی ، با نمک ، بی نمک ، محض خنده ، سر کاری و ...) و با هر هدفی را در این رابطه دو طرفه فراموش کنید .

2-  به جز پدر و مادر که وظیفه اصلی پرورش کودک را بر عهده دارند مراقب سایر پایگاه های تربیتی کودک (سایر اقوامی که کودک با آنها در ارتباط مستقیم بوده و از آنها اطلاعات دریافت می کند) هم باشید و سعی کنید آنها هم از روش صادقانه شما پیروی کنند . در صورتی که نپذیرفتند هیچ اشکالی ندارد که در هنگام شنیدن دروغ از شخص مورد نظر ، حقیقت را برای کودکتان آشکار سازید . آشنای مورد نظر ضمن رنجش از شما یاد خواهد گرفت که از روش سنتی خود حداقل در خصوص کودک شما استفاده ننماید .

3-  بد قولی هم در ذهن کودک دروغ فرض میشود پس سعی کنید هیچوقت قولی ندهید که نتوانید و یا خیال ندارید به آن عمل کنید .  

در سال های بعد بدون شک کودک شما در مواقعی به شما دروغ خواهد گفت . دروغگویی کودکان البته ریشه های مختلفی دارد که در پست های بعدی و به فراخور موقعیت  به آنها خواهیم پرداخت ولی صداقت شما خود میتواند در آن زمان برای اصلاح این رفتار در کودک به کمکتان آمده و او را به در پیش گرفتن رفتار صادقانه تشویق نماید.  

توضیح لازم

دوستی بعد از مطالعه این پست از من پرسید که "آیا معنی نوشته های بالا این است که کودک نباید به هیچ وجه دروغ بشنود ؟!"

ضمن تشکر از این دوست عزیز باید عرض کنم تشریح فعل دروغ و علت های دروغگویی انسان ها برای کودک وظیفه شمای والد است . او بدون آشنایی کامل و عملی با این فعل نخواهد توانست معنای "اعتماد" و "شخص مورد اطمینان" را درک کند و تشخیص دروغ نیز برای او سخت خواهد بود . بدون شک در روابط ما با کودکمان فرصت های زیادی برای تشریح دروغ اتفاق خواهد افتاد . او باید بداند هر حرفی که از دیگران می شنود لزومن درست و عین حقیقت نیست . به این طریق داشتن یک والد راستگو برای وی بسیار ارزشمند خواهد بود . ارزشی که در برقراری ارتباط موثر با وی به کمکتان خواهد آمد . 

"یادم میاد یه روز به باباعلی گفتم که همکلاسیم بهم گفته رفته پارک آبی و اونجا کوسه دیده ! هر چی بهم می گفت حرف دوستم درست نیست و دوستم یا بهم دروغ گفته یا با من شوخی کرده حرفش رو کامل قبول نمی کردم تا اینکه منو برد پارک آبی و حرف دوستم رو بهم یادآوری کرد و ازم خواست تمام پارک رو بگردم . تمام پارک رو گشتم و خبری از کوسه نبود . اونوقت بود که فهمیدم همه حرف هایی که می شنوم درست و راست نیست و باید اول اونها رو صحه گذاری کنم و با یه مرجعی در میون بزارم و بعد اگه درست بود قبول کنم . به توصیه باباعلی وقتی با دوست عزیزم مواجه شدم بهش گفتم که من توی پارک آبی نهنگ هم دیدم !!! البته چون ما نباید دروغ بگیم زودی بهش گفتم که داشتم باهاش شوخی می کردم"

Like him for who he is

خب ... همونطور که گفتم یکشنبه امتحان پایان ترم زبان داشتم و بعد از کمی صرف وقت و تمرین ، این ترم رو هم مثل دو ترم گذشته Excellent شدم و با حداکثر امتیاز به پایان بردم . این رو ثبت می کنم تا در آینده یادم باشه کسب بهترین رتبه ها هیچوقت بدون زحمت به دست نمیاد . و اما بعد از اینکه کارنامه رو به باباعلی دادم اون کلی خوشحال شد . منو بغل کرد و با رفتار و جملات مثبتش من رو برای ادامه مسیر تشویق کرد . وقتی با ماشین تو راه خونه مامان بزرگ بودیم مکالمه زیر بینمون برقرار شد :

باباعلی : من خیلی تو رو دوست دارم !

من : به خاطر اینکه Excellent شدم دوستم داری ؟

باباعلی : نه ! من همیشه تو رو دوست دارم . چه امتیازهات بالا باشه و چه پایین . ولی وقتی بهترین میشی یا امتیاز بالایی کسب می کنی ، من خیلی خیلی خوشحال میشم . هیچوقت فکر نکن دوست داشتن من با امتیازهای تو کم و زیاد میشه ... OK ؟

من(با خیالی راحت تر از قبل) : باشه !

------------------------------------------

نکته : اینکه شما بچه تون رو دوست دارید یا نه یکی از مهمترین موضوعاتیه که اون همیشه بهش فکر می کنه . این قضیه اینقدر مهمه که تردید در اون میتونه حتی تمرکز کودک رو در کارهاش به هم بزنه و با استرسی که بهش میده ترمزی باشه برای دستیابی به موفقیت در کارهاش . پس هر جور که میتونید این اطمینان رو بهش بدید که :

- شما اون رو تحت هر شرایطی دوست دارید .

- کارهای مثبت اون شما رو خوشحال و کارهای منفی اون شما رو ناراحت می کنه (و حتمن خوشحالی و ناراحتیتون رو بهش نشون بدید) ولی بین خوشحالی و یا ناراحتی شما و میزان دوست داشتنتون رابطه مستقیمی وجود نداره . به این ترتیب اون با اطمینان از دوستی شما بیشتر سعی خواهد کرد شما رو خوشحال کنه تا ناراحت .

هوش اقتصادی

دیروز بعد از ظهر طبق معمول دوشنبه ها ، من و مامان شیدا برای شرکت در کلاس باله راهی آموزشگاه شدیم (حدود یک ماه دیگه یه نمایش خواهیم داشت و نفراتی که برای تیم نهایی انتخاب شدند مشخص میشن و من در صورت انتخاب شدن برای ادامه این راه تصمیم خواهم گرفت). از طرف مدرسه هم سمیناری در خصوص "هوش اقتصادی" برگزار شده بود که یکی باید می رفت . از اونجاییکه سخنران جلسه ، دکتر اسلامی از "موسسه شخصیت پردازی کودک" بود و باباعلی هم خیلی دوست داشت که پای صحبت های ایشون بشینه و از نظراتشون مطلع بشه فرصت رو غنیمت دونست و برای شرکت در سمینار اعلام آمادگی کرد .  پس سر راهمون ایشون رو رسوندیم به محل برگزاری سمینار و خودمون رفتیم دنبال کلاسمون...و باقی ماجرا از زبان باباعلی :

قرار بود سمینار در خصوص راهکارهای آموزش و افزایش هوش اقتصادی کودکان باشه ولی از دوساعت زمان سمینار ، یک ساعت و نیمش صرف مقدمات تربیت کودک و ذکر اشتباهات خانواده ها در این زمینه شد و تنها 15 دقیقه به مقوله هوش اقتصادی پرداخته شد ! می دونین چرا ؟ چون ما اینقدر در زمینه تربیت کودک حتی در همون مراحل مقدماتیش مشکل داریم که همین رفع اشتباهات تربیتیمون خودش باعث افزایش انواع هوش در بچه ها میشه ! سمینار با حضور اکثریت مادرها برگزار شد و تعداد انگشت شماری از پدرها هم همراه مادرها اومده بودند و تعداد انگشت شمارتری هم پدر تنها (دو یا سه نفر) که از طرف سخنران محترم و حضار مورد تشویق هم قرار گرفتند . از مطالب بالا که بگذریم با توجه به اینکه خودم هم طی سلسله مقاله هایی ، در حال انتقال تجربیاتم هستم و برای اینکه تداخل مبحث پیش نیاد کل سمینار رو که حاوی مطالب بسیار مفیدی هم هست به صورت یک متن چند صفحه ای آماده کردم که میتونین از لینک زیر دانلودش کنین و در زمان های بعدی مطالب خودمون رو پی خواهیم گرفت . البته این رو هم بگم که اطلاعاتی که دیروز توسط دکتر اسلامی ارائه شد با روش های خودم همسو بوده و این اتفاق نظر موجب خوشحالی بنده هم شد (از این جهت که تا به امروز اطلاعات درست بهتون دادم و این متن میتونه به تعدادی از سرفصل هایی که در نظر داشتم در آینده عنوان کنم هم اشاره ای داشته باشه)

سمینار هوش اقتصادی

فرصتی برای دوباره زیستن

وقتی در خصوص موضوعی در اینترنت جستجو می کنید اینقدر صفحه ، مقاله ، کتاب و حتی فیلم در اون خصوص پیدا می کنید که اگر تمام عمرتون رو صرف مطالعه و بررسی اونها کنید باز وقت کم خواهید آورد . این امر باعث میشه آدم وقتی میخواد مطلبی رو آماده بهره برداری کنه پیش خودش فکر کنه مطالب بهتر و مفیدتر فراوون و در دسترسه پس نیازی به ارائه مطلب از طرف اون نیست . از این رو سعی من بر این خواهد بود تا در حد توان مباحث رو به صورت خلاصه و مفید در اینجا قرار بدم . امیدوارم مورد توجه دوستانی که به این قبیل مطالعات علاقمندند قرار بگیره :

در مباحث قبلی تربیت کودک به اونجایی رسیدیم که شما تمام شرایط لازم برای تولد کودکتون رو آماده کردید و منتظر تولد نوزادی هستید که قراره نسل بعدی شما باشه . وقتی اون رو برای اولین بار در آغوش می گیرید ممکنه این احساس رو داشته باشید که "خداوند عمری دوباره به شما داده" چنانچه این اتفاق افتاد بدونید که بیراه نرفتید . این حس احساسی درست و به جا است . نوزادی که پوست و خونش از وجود شما تشکیل شده و مثل یک سی دی خام آماده است تا شما اون رو اونطوری که دلتون میخواد پر کنید . پس اشتباه نکنید . اون رو اونطور که دلتون میخواد پر نکنید بلکه اونطوری که درسته پر کنید . جوری که اگر سال ها بعد به عملکردتون نگاه کردید نتونید بگید : کاش طور دیگری عمل می کردم . برای این کار دو تا باید وجود داره :

۱- باید مطالعه کنید .

۲- باید به دانسته هاتون عمل کنید . 

در بین تمام مقاله ها و کتاب هایی که در خصوص کودک تا به امروز خوندم جزوه ای که مربوط به دولت انتاریوی کانادا است بیشتر از همه نظرم رو جلب کرد . به نظر میاد چکیده و خلاصه چندین کتاب و مقاله رو با دقت در کنار هم قرار دادند . به نظرم به عنوان یک پیش نیاز و برای شروع می تونه بسیار مفید باشه . مطالب این جزوه طوری تنظیم شده که خلاصه ای از ۰ تا ۶ سال یک کودک رو برای شما بازگو می کنه و حاوی توصیه های کلیدی و مهم هم برای نوزاد و هم برای والدین اون هست . در بخش هایی هم از زبان نوزاد انتظارهای اون رو به شما گوشزد می کنه . برای مطالعه و دانلود ترجمه فارسی جزوه روی لینک زیر کلیک کنید . امیدوارم مورد استفاده قرار بگیره :

جزوه صفر تا شش سال

اتاق انتظار

با رفتن بچه ها به مدرسه اتفاقات زيادي در خلق و خو و رفتارشون ميفته و مدتي طول ميكشه كه اونها خودشون رو با شرايط جديد و تغييرات نسبي روش زندگيشون تطبيق بدهند . البته اين امر براي بچه هايي كه پيش از مدرسه به مهد مي رفتند راحت تر بوده و تطبيق با شرايط جديد براي اين دسته از كودكان در مدت زمان كمتري انجام میشه . ممکنه بچه ای تا پیش از رفتن به مدرسه خیلی بازیگوش باشه و رفتن به محیط کنترل شده مدرسه بتونه کمی اون رو آروم تر از گذشته کنه و یا برعکس . اما يكي از موارد مهمي كه بايد بهش توجه بشه تاثیر قرارگیری کودک در جامعه کوچک مدرسه است . تغييرات رفتاري بچه ها در اثر قرارگيري در محيط مدرسه و معاشرت با بچه هايي كه هر كدومشون از خانواده اي متفاوت اومدند و به روشي خاص تحت آموزش و تعليم و تربيت قرار گرفته اند . به نحوي كه در يك كلاس شما مي تونيد انواع و اقسام شخصیت ها رو در كودكان ببينيد ... از كودك شاد و سرزنده ، فعال و بيش فعال تا كودك خجل ، زودرنج ، گوشه گير و ... . هر كدوم از اين بچه ها سال هاي اوليه زندگي خودشون رو تحت يك نوع تعليم و تربيت بودند و نميشه انتظار داشت كه رشد اخلاقي و اجتماعي همه اونها مطابق يك استاندارد باشه و در واقع همین تفاوت ها است كه مدرسه رو به ماکتی کوچک از جامعه تبدیل می کنه و باعث ميشه در انتهاي كار يعني آخرين سال هاي تحصيل بچه ها سرنوشت هاي متفاوتي داشته باشند . تعدادي از اونها به اونچه كه ميخواهند مي رسند و تعدادي ديگه با موفقيت كمتري پا به اجتماع مي گذارند .

نوع برخورد بچه ها با رفتارهای مختلفی که با اون مواجه میشند یکی از مواردیه که ذهن خانواده ها رو به خودش مشغول می کنه . آیا کودک اونها تاثیر پذیر خواهد بود ؟ از کنار رفتارها بی تفاوت خواهد گذشت و یا خود سعی بر تاثیرگذاری بر همشاگردیها خواهد داشت ؟ از نظر بنده تلاش در شکل گیری نوع واکنش کودک از همین سنین پایین ، میتونه در سال های آینده کمک خوبی برای تعامل مثبت رفتاری کودک با بمباران های رفتاری اجتماع در مقیاس های بزرگتر باشه .البته اگر از همین حالا هم به صورت روزانه کدهای لازم رو در ذهن بچه ها جایگذاری کنیم و اونها رو براي انواع و اقسام رفتارها آماده كرده و اطمينان بالايي هم از اونها داشته باشیم باز مواردي پيش خواهد آمد كه كودك تاثير منفي رو از همكلاسي هاش بگيره ... چيزي كه اين وسط مهمه راه مواجهه و عكس العمل ما در برابر اين موارده . در همين راستا اين قضيه رو ضمن يك داستان واقعي بررسي مي كنيم :

صرفنظر از نظم و ترتيب مثال زدني كه پارسا در انجام کارها و تکالیفش داره و نميشه بهش در اين خصوص هیچ رقم ايراد گرفت ، در زمينه تاثيرپذيري از همشاگردي ها موردي پيش اومد كه بد نيست بهش اشاره بشه . البته اون در اکثر موارد بیشتر تاثیر گذاره تا تاثیر پذیر اما در اکثر موارد : حدود اواسط آبان ، دو سه روز بود كه رفتارهاي پارسا كمي خشن و اندكي هم گستاخانه شده بود و تمايل زيادي به حرف گوش كردن نداشت . لحن كلامي اون هم تغيير كرده و عباراتي همچون "برو بينيم بابا !!! "، "حالتو ميگيرم" و ... به ادبياتش وارد شده بود . البته ما خودمون هم خانواده اديبي نيستيم ولي در ادبيات روزانه و به خصوص در حضور پارسا سعيمون رو مي كنيم كه حواسمون جمع جمع باشه ... به هر حال ...يكي دو روز بود كه اين تغييرات رو حس مي كرديم ولي چون ريشه اش رو نمي دونستيم نميشد كه واكنش مناسبي نشون بديم تا اينكه بنا به دلايلي بنده در يكي از روزهاي سرد پاييزي رفتم مدرسه كه آقا رو تحويل بگيرم (پارسا بيشتر با مامان شيدا ميره مدرسه و برمي گرده) . در مدرسه اونها بچه هايي كه مادرانشون شاغل هستند و ديرتر ميان دنبالشون ، در نمازخانه منتظر مي مونند تا مادر بياد دنبالشون . به عبارتی نمازخونه اتاق انتظار هم هست . در مدت كوتاهي كه دم در اتاق انتظار منتظر پارسا بودم نگاهی هم به داخل اتاق انداختم که ببینم چه خبره . يكي از بچه ها نظرم رو جلب کرد . چنان حركات و رفتاري از خودش نشون داد كه حسابي برام جالب بود . يه لحظه هم آرام و قرار نداشت و در حالت عادي هم بالا و پايين مي پريد . تا چشم معلم رو دور ديد كفش همكلاسيش رو برداشت و برد پايين پله ها گذاشت و همكلاسي مظلومش هم به شدت از دستش عصباني و ناراحت بود ولی عصبانیتش رو تو خودش مي ريخت و حسابي اشكش در اومده بود . پارساي ما هم اين ميون با لبخند نظاره گر بود و عكس العمل خاصي از خودش نشون نمي داد (البته شيطنت هاي اين پسر كوچولو اينقدر سريع اتفاق ميفتاد كه جاي عكس العمل هم باقي نمي گذاشت) وقتي اون صحنه ها رو در كنار تغيير رفتار پارسا گذاشتم از نتيجه كار چنان آشفته و عصباني شدم كه وقتي سوار ماشين شديم با اولين شیطنت رفتاری پارسا با عصبانيت هر چه تمامتر سرش داد زدم :
- يعني تو نمي دوني كه نبايد حركات بد رو از بچه ها ياد بگيري ؟ بعد از دوماه كه مدرسه رفتي فقط اين طرز حرف زدن رو براي من ياد گرفتي ؟! يعني تو نمي توني بفهمي چه كاري بده چه كاري خوب ؟ و .....
در اين هنگام پارسا فقط داشت نگاهم مي كرد . در نگاهش مي شد تعجب ، پشيموني ، تفكر و انتظار رو تشخيص داد .... نگاه كسي كه تازه فهميده كار بدي كرده ، از عمل خودش پشيمونه و منتظره تا ببينه جريمه اش چيه .
وقتي با اين نگاه پارسا مواجه شدم يه لحظه ساكت شدم و از خودم پرسيدم :
آيا تو تمامي موارد بد و خوب رو به اون گفتي ؟
آيا يه بچه پنج ساله بايد خودش بتونه همه چيز رو تشخيص بده ؟ حتي مواردي رو كه اولين باره باهاشون مواجه ميشه ؟
آيا اين رفتار اون هدفمند بوده ؟ احتمال نداره كه از روي نا آگاهي كپي برداري رفتاري كرده باشه ؟!
آيا بعد از دوماه اين تنها چيزي بوده كه از پارسا ديدي ؟ اينهمه ستاره و برچسب و امتياز و تعريف و تمجيد معلم و كارنامه هاي هفتگي و ... هيچي ؟! فقط همين يك رفتار باعث ميشه همه نكات مثبت اون رو ناديده بگيري ؟
اينهمه در خصوص رفتار صحيح و تربيت كودك و ... مطالعه مي كني وقتی عصبانی میشی همه چي يادت ميره و سعي مي كني با بالا بردن صدات اون رو تربيت كني ؟
طولي نكشيد كه رسيديم خونه ... سكوت بين ما سنگين بود و پارسا همه اش سعي مي كرد جوري رفتار كنه كه وضعيت رو درست كنه ... وقتي رسيديم خونه رفتارم رو سریع تغییر دادم و با آرامش به صحبت دعوتش كردم  . جالبه که صحبت بعديمون بسيار مختصر ، مفيد و اثربخش بود جوري كه تا امروز دیگه اون رفتارها رو از پارسا نديدم :
- من چه كاري بكنم تو ناراحت ميشي ؟
- بزني در گوشم . كارتون هام رو بريزي دور ! و ...
- تا حالا شده اين كارها رو انجام بدم و ناراحتت كنم ؟
- نه !
- پس تو هم هميشه سعي كن كاري نكني كه من ناراحت بشم .
- چشم .
- كارها و حرف هايي كه از بچه هاي ديگه ميبيني و ميشنوي همه خوب نيستند و شايد يه جاهايي لازم باشه به جاي اينكه ازشون تقليد كني از اونها بخواي كه اونها هم كارها و اعمال بد رو انجام ندند . درسته ؟
بله . قول ميدم ديگه ناراحتت نكنم .
خب حالا بساط شطرنج رو بچين ببينم چي ياد گرفتي ...

 

نتیجه : شما نخواهيد توانست تمام مصاديق اعمال بد و ناشايست رو به بچه ها گوشزد کنید و انتظار داشته باشيد كه اونها مطابق اون عمل كنند ... به عنوان مثال اگر 70درصد از کدهای رفتاری  رو هم بگيد باز 30 درصد اونها رو كودك از اجتماع و همشاگرديها خواهد آموخت . پس در هنگام مواجهه با اون 30درصد از كوره درنريد . اين امر طبيعيه و اصلاح اون تنها به تعامل مثبت و صحبت جدي نياز داره ... به هیچ وجه نيازي به نشون دادن عصبانيت و خشونت نيست ... كودك شما خواهد فهميد .

درسی از شکست

تمام زندگی ما شده درس گرفتن ! مثال : اگه سالی یک بار بزنم یه اسباب بازیم رو هم بشکنم برای عذرخواهی میرم پیشش(اون به هیچ وجه اصراری به عذرخواهی نداره ولی خودم فکر می کنم لازمه) ! باباعلی هم یه نگاه عاقل اندر عاقل میکنه و میگه : "مهم نیست که شکسته ... مهم اینه که از این شکستن چیزی هم یاد گرفتی یا نه ؟" اونوقت من باید بگم : بله ! یاد گرفتم که جاباطری ماشین کنترلی رو باید یواش باز کنم و اگه دیدم سفته و باز نمی شه بیخودی فشار نیارم بهش شاید یه جور دیگه باز میشه و ... ! اما درس دیشب یه کم فرق می کرد . همچین بدجوری بهم برخورد . اصلا انگاری برای سن و سال من زیادی بود :

دیشب که از کلاس زبان بر می گشتیم و من حسابی هم خسته بودم شاممون رو خوردیم و مهره ها رو چیدیم که یه دست شطرنج بازی کنیم . بازیمون یه ده دقیقه ای طول کشید و از دو طرف کلی کشته جمع شد ولی باباعلی کوتاه نمی اومد ، جوری باهام بازی کرد که انگار جدی جدی هم سن و سالشم . آخه من هنوز یه ترم هم کلاس نرفتم . با اینکه حرکات رو بلدم و خوب هم میتونم از مهره هام استفاده کنم ولی هنوز طراحی یه حمله کوبنده رو یاد نگرفتم اما باباعلی خواست یه آزمایش خطرناک بکنه . اون هم بردن من در اوج خستگی بود ! عادت به گریه ندارم ولی دیشب برای اولین بار بعد از بازی چنان گریه کردم که نگو . هر چی بغلم کرد و دلداریم داد فایده نداشت  و من با اعصاب خراب خوابیدم (جالب بود برای اولین بار بهشون گفتم از دوتاتون بدم میاد . حالا نمی دونم مامان شیدا این وسط چه گناهی داشت !). فقط وقتی باباعلی بغلم کرد از لابلای دلداری هاش یه جمله خوب یادم موند : "اگه دوست داری همیشه برنده باشی باید خودت رو حسابی قوی کنی" امروز که از خواب پاشدم کل جریان دیشب رو فراموش کردم و از اونجاییکه بعد از مدرسه ، کلاس شطرنج داشتم غروب با مامان شیدا رفتیم کلاس و من مثل خوره از استادم چیز یاد گرفتم . چنان انگیزه ای گرفته بودم که توی زنگ تفریح ، تمام چیزی که یاد گرفته بودم رو برای مامان شیدا تعریف کردم . یه طرح حمله جالب و جدید که قبلا بلد نبودم "کیش و مات چهارتایی" البته نمی دونم این تو شطرنج هست یا استادمون برای اینکه ما یاد بگیریم این رو بهمون گفته ولی وقتی رسیدیم خونه مامان بزرگ ، سریع مامان شیدای بیچاره رو وادار کردم مهره ها رو بچینه تا من دو دست ببرمش یه کم نفسم بالا بیاد !!! جالب اینجا بود که حق نداشت به مهره هاش دست بزنه . از اونجایی که طراحی حمله رو بر اساس نقشه مشخص طرف مقابل یاد گرفته بودم اون فقط حق داشت مات شدن خودش رو نگاه کنه !!! در هر صورت اگه از من می شنوید این روش آموزش رو روی بچه تون امتحان نکنید چون ریسکش بالا است !

دوپامین C8H11NO2

البته می دونم که در تخصص من نیست ولی با توجه به اینکه ممکنه در ادامه مباحثمون در خصوص تربیت کودک به اطلاعات این پست نیاز داشته باشیم عرض کنم که ... :

در طول زمانی که مطالعاتی پراکنده در خصوص ساختارهای عصبی و زیست شناختی بدن انسان داشتم (یعنی زمان تولد پارسا تا حالا) یک نام رو از همه پررنگ تر ، مهم تر و موثرتر دیدم . به نحوی که طیف وسیعی از روحیات ، خلقیات ، رفتارها و توانایی های بشر رو تحت تاثیر خودش قرار داده و تقریبا بیشتر فعالیت های اساسی انسان با اون مرتبط هست . بنابراین حیف بود که راجع بهش پستی نداشته باشم . اسم این ماده عجیب و کارآمد دوپامین هست : دوپامین در واقع نوعی هورمون و ناقل عصبی است که وظیفه انتقال اطلاعات از یک عصب مغز به عصب دیگر رو به عهده داره ... در واقع بیشترین ترابری بین عصبی مغز توسط این هورمون انجام میشه . در زیر مواردی رو که ارتباط مستقیمی با دوپامین دارند عنوان می کنم :

توجه ، تمرکز ، حل مساله ، رشد ادراکی و شناختی ، قدرت تصمیم گیری ، بازدارندگی و ... در (Frontal Lobe)

اجتماعی بودن

احساس خوشی و شادی

حافظه و یادگیری

انگیزش و پاداش 

کنترل حرکات ارادی و فیزیکی انسان

ایجاد آرزو

از بین بردن ترس و هراس

افزایش اشتها

و ...

کنترل بخش لذت مغز توسط دوپامین و اشتیاق پاداش :

در هنگام لذت بردن ، دوپامین ترشح شده و از طریق ارتباطی که مابین سلول های عصبی بخش لذت مغز برقرار می سازند احساس خوشحالی و سرخوشی در شخص به وجود می آید . این حالت ممکن است در اثر خوردن غذا یا شیرینی مورد علاقه ، برنده شدن در یک رقابت ، پذیرفته شدن در یک آزمون ، مورد ستایش قرار گرفتن و یا هرگونه تجربه مثبت و خوشایند دیگر به وجود بیاید . در این حالت شخص تمایل زیادی به تکرار تجربه موفق پیدا نموده به نوعی برای دریافت پاداش بیشتر (ترشح بیشتر دوپامین و در نتیجه لذت بیشتر) میل به تکرار عمل مثبت خود دارد .

چند ماه ق.م (قبل از میلاد) !

گام اول رو که سری قبل گذاشتم و به اطلاعتون رسید . چاره نیست ! مجبورم همه گام ها رو یکی یکی بگم . خب اون گام رو به سلامتی برداشتیم  و پدر و مادر اطلاعات نسبی در خصوص ساختار جسمی و شاید روحی فرزند آینده پیدا کردند ... فرض می کنیم که دکتر هم رفتند و متوجه شدند که نوزادشون تو راهه حالا باید با اون چطوری رفتار کنند ؟!

خب شاید بعضی ها فکر کنند برای این سوال کمی زوده ولی اگر به دنبال بهترین ها هستید باید در همین مراحل دست به کار بشید و رفتار درستی با جنین دو ماهه داشته باشید !!! کودکی آرام ، آگاه ، کنجکاو و کامل میخواهید که ضمن اینکه از سلامت کامل برخورداره آرامش نسبی هم داشته باشه و خیلی اذیتتون نکنه ؟ شب تا صبح یه ریز نق نزنه و بگذاره شما هم کمی استراحت کنید ؟! دوست دارید کودکتون این آرامش نسبی رو در تمام مراحل رشد همراه خودش داشته باشه ؟ باید تا جاییکه می تونید و ازتون بر میاد آرامش رو در همین مراحل رشد جنینی براش فراهم کنید چون : اون با یک اتصال فوق پیشرفته (بند ناف) به مادر وصله و همه چیزش رو از اون می گیره . غذاش رو ، اکسیژن مورد نیازش رو و احتمالا احساسات و عواطف و آرامش رو ... حالا اگر به عنوان یک زن در طول دوران زندگیتون آدم آرومی نبودید و همه اش پی کارهای هیجان انگیز ، پراسترس و ... بودید یا به عنوان یک مرد همسر مهربونی نبودید باید در این 9 ماه 180 درجه تغییر روش بدید چون : اگر شرایط رو آماده نکنید دودش اول از همه به چشم خودتون میره ... من فکر می کنم دور بودن مادر از استرس و کامل بودن شرایط روحی و تغذیه ای اون نقش مستقیم و مهمی در خلق و خوی نوزادی که بعدا به دنیا میاد خواهد داشت . این تجربه منه و اگر در این زمینه میخواهید اطلاعات علمی هم به دست بیارید باید بیشتر تحقیق کنید . فقط همین قدر بگم که هر گونه فعالیت استرس آوری (حتی رانندگی) برای مادر ممنوعه و باید بهترین شرایط روحی و تغذیه ای عمرش رو در این دوران داشته باشه . و در مورد پدرها هم بگم اگر به شدت و از ته دل از بیخوابی های شبانه و نق زدن های ممتد نوزاد در نیمه شب می ترسید سعی کنید هیچ جای کارتون لنگ نزنه که بعدا پشیمونی فایده نداره چون در غیر این صورت به احتمال زیاد مجبور خواهید شد هر روز سر کار چورت بزنید ! ... در یک کلام : صرفه تو اینه که تبدیل به یک Family Man به تمام معنا بشید !

البته نترسید ! همزمان با پدر شدن تغییرات ژنتیکی هم در شما رخ خواهد داد جوری که از قبل صبورتر شده و دامنه تحملتون نسبت به قبل بسیار گسترده تر میشه ...

در هر صورت با وجود اینکه پزشکتون خیلی چیزها رو به شما خواهد گفت ، لیست کاملی از کارهایی که یک مادر می تونه انجام بده و یا مجاز به انجام اونها نیست هم وجود داره که پیشنهاد می کنم همه حتما اینها رو بدونند تا همه چیز رو به قضا و قدر و اتفاقات نسپرند و برای این دوران از برنامه مشخصی پیروی کنند که خودشون و بچه شون در نهایت سلامت به روز تولد برسند . پزشک ها ممکنه فکر کنند خیلی از این چیزها رو می دونید و نیازی به گفتن مجددش نبینند :

http://www.bygpub.com/natural/pregnancy.htm

تلویزیون یا "دستگاه اتلاف"

خیلی وقته که میخوام یه مطلب راجع به تلویزیون بنویسم . مطلب زیر صرفنظر از آنتن (داخلی و یا خارجی و ماهواره) آماده شده و وقتی میگیم برنامه های تلویزیون منظور کل چیزی هست که از جعبه جادویی ویرانگر پخش میشه .

ما انسان ها وسواس زیادی برای انتخاب مایحتاج زندگیمون داریم ... وقتی میخواهیم لباس بخریم سعی می کنیم جنس ، رنگ و دوخت لباس مناسب باشه و کیفیت خوبی داشته باشه . از میوه فروشی هایی خرید می کنیم که بهمون اجازه بده خودمون میوه ها رو سوا کنیم و بهترین میوه هایی رو که رسیده اند و لک ندارند انتخاب و در سبد قرار میدیم . موقع طبخ غذا سعی می کنیم از بهترین مواد استفاده کنیم و دستورالعمل طبخ رو هم رعایت کنیم تا مواد غذایی بد و خراب وارد بدنمون نشه ولی به تلویزیون این رسانه فرهنگی و مهم که می رسیم هیچ حق انتخابی رو برای خودمون قایل نیستیم . فقط دکمه روشنش رو می زنیم و بهش خیره میشیم . سریال هایی که نمی دونیم موضوع داستانش چی هست رو به راحتی نگاه می کنیم و براشون وقت صرف می کنیم . کنترل رو می گیریم دستمون و تا میتونیم کانال عوض می کنیم تا مثلا یه برنامه خوب پیدا کنیم ... جالب اینجا است که از محتوای داستان و انتهای خیلی از این سریال ها و برنامه ها هم راضی نیستیم و بیشتر وقت ها میگیم آخر فلان سریال چقدر بد و نا مناسب تموم میشه و ... ولی باز روز از نو روزی از نو .

از نظر اینجانب تلویزیون (در کنار سرخ کن و ماکروفر) یکی از بی فایده ترین و مضرترین وسایل منزل هست . و من این رو بعد از کلی بررسی و تحقیق در خصوص حال و روز خودم و علاقمندان به تلویزیون و همچنین مطالعه تحقیقات انجام شده در این زمینه میگم . این در حالیه که در منزل ما 3 تلویزیون فعال (از 7 اینچ تا 40 اینچ) با تمام متعلقات و ... وجود داره و قبل از اینکه حدود یک سال پیش همه این تلویزیون ها رو برای همیشه خاموش کنیم تمام جهت های ماهواره رو هم داشتیم ... پس اشکال کار کجا بود ؟!

1-مجهول بودن محتوا

بر خلاف رسانه های دیگه که شما اطلاعات مربوط به محتوا رو می تونید پیش از در معرض قرار گرفتن مطالعه کنید ، تلویزیون اون چیزی رو بهتون ارائه می کنه که ازش کوچکترین اطلاعی ندارید . به عبارتی هر چی دلش بخواد بهتون میده نه هر چی که شما دوست دارید . به عنوان مثال اگر شما بخواهید فیلمی رو ببینید می تونید به رسانه های مختلف مراجعه کنید و یا از وب سایت IMDB تمام اطلاعات مربوط به اون ، هنرپیشه ها و رتبه ای که فیلم از رای مردم کسب کرده رو ببینید و تصمیم بگیرید که آیا وقتتون رو برای دیدنش صرف کنید یا خیر ... ولی این قضیه برای تلویزیون صدق نمی کنه . به عبارتی برنامه های تلویزیون درهم هستش . حالا اگر شما به خرید میوه درهم علاقه ندارید فکر می کنید تلویزیون اهمیتش کمتر از میوه است ؟!

2-عامل بی تحرکی

یکی از بدترین مضرات تلویزیون اینه که شما رو منفعل و بی حرکت نگه می داره . باید مدت زیادی از وقتتون رو روبروی اون صرف کنید ولی در آخر کار چیزی عایدتون نمیشه جز بیماری . بدتر اینکه به هر کسی بگید مقداری از وقتش رو صرف ورزش کنه به شما خواهد گفت وقت نداره ولی همون آدم تماشای تلویزیون رو جزو برنامه های اصلی و روزانه زندگی خودش قرار میده ... نتیجه : شیوع پوکی استخوان و هزار جور بیماری دیگه در جامعه به خاطر فقر تحرک و ورزش ... حالا حساب کنید ضرری رو که متوجه بچه ها میشه . بچه هایی که تنها از طریق تحرک و فعالیت های روزانه است که می تونند رشد طبیعی و نرمال عضلاتشون رو داشته باشند .  

3-فقر فرهنگی در جامعه

مردمی که سرانه مطالعه شون در دنیا در پایین ترین حدود خودش قرار داره همه با هم مینشینند پای سریال هایی مثل "ستایش" و ... تا داستانی مثلا اجتماعی ببینند که جز نمایش فلاکت و بدبختی و القای غم و اندوه بیخودی چیزی عایدشون نمی کنه انگار که این افراد از جامعه خودشون بی خبر هستند و تنها از طریق تماشای این سریال ها می تونند بفهمند چی می گذره . افرادی که آخرین کتاب تاریخی که خوندند مربوط میشه به کتاب تاریخ دوران مدرسه شون ! و جالب اینکه به قول خیلی از همین افراد ، این سریال ها آخرش هم خیلی مسخره تموم میشه !!!

نتیجه : وجود هزار جور مشکل فرهنگی به دلیل پایین بودن سرانه مطالعه افراد جامعه و کم اطلاعی و بی اطلاعی عمومی حتی نسبت به تاریخ مملکت خودشون .

4-سردی روابط خانوادگی

پدر و مادر و احتمالا فرزند زمان زیادی رو پای تلویزیون صرف می کنند و هر سه بی حرکت و بدون رد و بدل کردن صحبتی به صفحه تلویزیون زل می زنند تا خسته بشند و خوابشون ببره در صورتیکه این زمان رو باید صرف صحبت با همدیگه و تعامل با فرزندشون کنند تا کانون خانوادشون گرم تر بشه ... مگر پدر و مادری که شاغل هستند چقدر وقت دارند که همه اش پای تلویزیون سپری بشه ؟ پدر که معمولا زودتر از ساعت 19 خونه نیست  و مادر هم یا شاغله و کمی زودتر میاد خونه و یا خونه است و تا آقاش بیاد منزل و حتی بعد از اون مشغول کارهای مربوطه است  آیا زمانی برای صحبت با همدیگه در نظر گرفتند و آیا می دونند کسانی که با همدیگه کم حرف می زنند فقط در کنار هم زندگی می کنند و هیچ نسبتی با هم ندارند ؟!

1-4-یه توضیحی هم این وسط لازم بود و اون تاکید بر این نکته که وقتی کودک خردسالی درمنزل دارید هیچ چیز نمی تونه جای تعامل و صحبت های شما و انتقال تجربیاتتون رو برای اون پر کنه . اگر تمام مدت حضورتون در منزل رو هم به تعامل با اون بگذرونید باز هم وقت کمی خواهد بود .

5-عدم اعلام طبقه بندی سنی محتوا

امسال شاهد حوادثی دلخراش برای چند نوجوان بودیم که از برنامه های تلویزیونی تقلید کرده بودن . یادمه یکی از اونها خودش رو دار زده بود که مثل "امیرحسین" توی سریال "پنج کیلومتر تا بهشت" روح بشه و بتونه همه جا سرک بکشه . خب وقتی ما این صفحه جادویی مخرب که معلوم نیست چی از توش پخش میشه و مناسب چه گروه سنی هست رو به راحتی روشن کنیم و در معرض دید بچه هامون قرار بدیم اونها مطابق سن و سال و برداشت های ذهنی خودشون عمل خواهند کرد و این شاید اصلا به نفعمون نباشه . حالا بماند که چه القاب و الفاظ زشتی هم از همین شبکه داخلی خودمون در طول روز و شب پخش میشه که برای بچه هایی که گوششون به هر حرفی حساسه و سریع به همه چیز واکنش نشون می دهند مثل یک آموزشگاه مخرب عمل میکنه .

در مضرات تلویزیون میشه ساعت ها حرف و مطلب گفت و در اینترنت و جاهای دیگه مقاله پیدا کرد ولی چیزی که اهمیت داره اینه که ما تا چه حد حاضریم برای اصلاح رفتارهای نادرستمون تلاش کنیم و عملمون رو مطابق با نظر و حرفمون تغییر بدیم . در انتها یکی دو جمله از افراد معروف در خصوص تلویزیون هست و چند لینک مفید در این زمینه :

You watch television to turn your brain off and you work on your computer when you want to turn your brain on--                                                                             Steve Jobs, co-founder of Apple Computer and Pixar, in Macworld Magazine, February 2004

"They put an off button on the TV for a reason. Turn it off . . . I really don't watch much TV."
-- President George W. Bush, C-SPAN interview, January 2005
 

TURN OFF YOUR TV

تلویزیونتان را خاموش کنید کودکانتان را روشن

تماشای تلویزیون طول عمر را کوتاه می کند

تماشای زیاد تلویزیون افسردگی می آورد

تاثیر کتابخوانی ، بازی و تماشای تلویزیون بر رابطه مادر و فرزند

هر ساعت تماشای تلویزیون می تواند 22 دقیقه از عمرتان کم کند

سرانجام تماشای تلویزیون خوب است یا بد ؟

گام اول !

قرار بود هر از گاهی در این وبلاگ که جایگاه درج خاطرات پارسا است مطالب آموزنده ای که حاصل تجربه های همین چند ساله ام در تعلیم و تربیت هست رو قرار بدم . ولی تا وقتی نتیجه کارت رو ندیدی نمی تونی بگی کارت خوب بوده یا نه و نمی تونی تجربه ای منتقل کنی تازه به فرض اینکه کارت خوب باشه باز فقط توی یک مورد موفق بودی و یک مورد معیار خوبی در نتیجه گیری های آماری نیست . با این اوصاف با گذشتن از تولد پنج سالگی پارسا فکر میکنم کم کم زمان مناسب برای انتقال بخشی از این تجارب فرا رسیده و به نوعی وقتشه که شروع کنم زیرا حس میکنم آشی که پختیم بد نشده و مزه اش قابل تحمله . البته فقط به عنوان یک بچه پنج ساله و نه بیشتر . از این به بعد رو آینده مشخص می کنه و به عبارتی باید جوجه رو آخر پاییز شمرد . در هر صورت مطالبی که در ادامه عنوان میشه مربوط به تجاربیه که از موفقیت ها و البته شکست هام در این راه کسب کردم ... شکست از این جنبه که خیلی از اوقات هم راهی رو رفتم که بعدها فهمیدم اشتباه بوده و اصلاحش کردم و اینجوری نبوده که از اولش همه راه ها رو درست و به جا رفته باشم . امیدوارم با انتقال این تجارب گره ای هر چند کوچک از روابط پدر و مادرها و فرزند دلبندشون باز بشه .  

خب ... از کجا باید شروع کنم ؟! برای اینکه به هیچکس برنخوره من قسمت های منفی و مشکلات رو به زمان های گذشته و یا سیارات دیگه نسبت میدم یعنی اینکه الان تو کره زمین دیگه اینطوری نیست !

سال ها پیش پدران و مادران مریخی برای بچه دار شدن تنها یک کار انجام میدادند : "بچه دار می شدند" ! پدر نقش چندانی در تربیت بچه ها نداشت و به نقش اصلی خودش که "بانک" یا "ماشین چاپ پول بود" می پرداخت (این نقش در زمان حاضر تبدیل شده به عابر بانک) . حضور پدر هم کمتر در کنار فرزندان حس می شد و درصد بیشتری از پدرها شغل هایی دور از منزل داشتند .  وقتی هم که قرار بود آقای پدر مریخی در تربیت بچه سهیم بشه معمولا اینقدر ناشیگری به خرج میداد که یا به عنوان پناهگاه بچه محسوب می شد و در زمان حضورش خونه میشد کویت ! و بچه میتونست هر کاری دلش میخواد بکنه و مامان هم جرات نداشت بهش بگه بالای چشمت ابرو و یا اینکه اینقدر خشونت به خرج میداد که خیلی سریع فاصله عمیقی بین اون و بچه اش به وجود میومد ، جوری که بعد از اینکه بچه دست چپ و راستش رو می فهمید و کمی بزرگ تر می شد هیچکدوم چشم دیدن هم رو نداشتند و یا حداقل همدیگر رو قبول نداشتند و خودشون رو متعلق به دو نسل مجزا می دونستند . البته این قضیه تا حدودی برای مادران قدیمی مریخ هم صدق میکنه ولی هر چی بشه اونها یه جورایی توی این کار (تربیت فرزند) استاد تر بودند و به عبارتی کار دستشون بود . چند نسل گذشت و کم کم شغل پدرها بیشتر به نزدیک خونه هاشون منتقل شد و جوری شد که حضور اکثریت پدرها در کنار خانوادشون پررنگ تر شده و امروز دیگه حتی میشه خیلی وقت ها اونها رو به همراه فرزندانشون در پارک های مریخ هم دید ! این عضو جدید منزل که قبلا حضور کمرنگ تری داشت حالا در بعضی مواقع خیلی هم مفید نبود چون از قدیم گفتند آشپز که دو تا شد آش یا شور میشه یا بی نمک !حتی این ضرب المثل رو میتونید تو اقوام دیگه هم پیدا کنید .

 ! Too many cook , soil the soup

حالا چیکار کنیم ؟! پدر مریخی هم وارد مقوله تربیت شده و هر کدومشون در تربیت بچه یه نظر دارند و هر دوشون هم فکر میکنند نظر خودشون درسته ... 

البته به اون دسته از پدران مریخی که فکر میکنند کار تربیت بچه ها همچنان به عهده مادر بچه است و تنها میل دارند به همون نقش عابربانکی خودشون بپردازند هم گوشزد کنم ... تا دیر نشده بجنبید و یادتون باشه اگر امروز مقدار قابل توجهی از وقتتون رو صرف بچه ها نکنید فردا نمیتونید و نباید ادعا و انتظاری از بچه هاتون داشته باشید . بچه تون پنجاه درصد توجهی رو که باید داشته باشه داره (توجه مادرش رو) پس یا به اندازه پنجاه درصد از بچه ها توقع و انتظار داشته باشید یا حضورتون رو پر رنگ تر کنید ... لزومی به یادآوری این نکته نیست که پول نمی تونه جای همه چیز رو پر کنه . همینقدر بگم که پدرهای مریخی میتونند از کتاب های متعددی که در این زمینه وجود داره به اهمیت نقش خودشون در تربیت فرزندشون پی ببرند . چون در اینجا قراره به بیان تجارب خودم بپردازم نه به نصایح روانشناسی ، که این یکی فقط از متخصص فن برمیاد .  با این مقدمه سلسله مباحثی رو شروع خواهم کرد که مربوط میشه به تجربیات پنج ساله ام ...

Owners Mannual

ترجیح من اینه که قضیه بچه دار شدن و راه اصولی اون رو به چندین هفته قبل از بارداری و همچنین طول این دوران ببرم ... جایی که عموم مردم فکر نمی کنند تاثیری بر آینده فرزندشون داشته باشه ...

ما مریخی ها برای فعالیت های معمولی مثل تهیه یک وعده غذا یکی دو جلد کتاب آشپزی قطور تو خونه داریم ، برای نگهداری یک گلدان گل ، مطالعه و پرس و جو میکنیم تا یه وقت گیاهمون خراب نشه ، برای خرید و طریقه استفاده و نگهداری از هر چیز تازه ای بسیار تحقیق میکنیم . از خرید یک دوربین 200 هزار تومنی گرفته تا خودروی 15 میلیونی و ... از مدت ها قبل مشخصات فنی دستگاهی رو که میخواهیم بخریم بررسی میکنیم و نقاط قوت و ضعفش رو می سنجیم ... دنبال دستورالعمل های فارسی و انگلیسیش میگردیم و اونها رو به دقت میخونیم تا خدای نکرده چیزی از قلم نیفته اما در برابر به وجود آوردن یک انسان ، امری که بسیار مهم تر و پیچیده تر از آشپزی ، خرید و نگهداری یک خودرو ، لوازم منزل و یا گیاه هست معمولا هیچگونه اطلاعاتی کسب نمی کنیم و یا اطلاعاتمون بسیار مختصر هست . اکثریت ما هیچگونه اطلاعاتی از اندام های نوزاد و طریقه تکامل و رشد اونها و ... نداریم و با وجود اينكه به وجودآوردن و تربیت یک انسان كه به جز اندام های فیزیکی و زنده ، با روح و روان آدم ها سر و كار داره و از پيچيده ترين كارها به حساب مياد و فرآیندها و اتفاقات بسیار پیچیده ای پشت عملکرد اینهمه سیستم هست ، نيازي نمي بينيم كه اطلاعاتمون رو در این زمینه ها افزايش بديم . خیلی راحت بچه دار میشیم و فقط از طريق سعي و خطا نظام تربیتی منحصربفرد خودمون رو برقرار مي كنيم و فكر هم ميكنيم كه روش ما بهترین نظام تربيتي دنيا است ... جالب اینکه هر جا هم شکست می خوریم جاخالی میدیم و پای وراثت رو پیش میکشیم و جملاتی از این قبیل رو به کار می بریم : این بچه به عمه اش رفته که جوش میزنه !، اصولا بدخلقه !، از بچگی همینجوری بوده !، عادتشه !، بچه ام ژنتیک نق نقو بوده !... غافل از اینکه این ما هستیم که عادات خوب و بد بچه ها رو با نوع رفتارمون ایجاد می کنیم . پس اصل اولی رو که میخوام بهش اشاره کنم اینه :

برای بچه دار شدن ، این امر حیاتی و مهم تا میتونید اطلاعات جمع کنید . امروزه تا دلتون بخواد منابع مختلف برای افزایش اطلاعاتتون در این خصوص هست از سی دی های آموزشی تا کتاب ها و مقاله های مختلف . از نظر من برای بچه دار شدن نیاز هست که از دوجنبه اطلاعات خودتون رو تکمیل کنید :

1- جنبه فیزیکی و زیستی انسان ، شناخت اندام ها ، نحوه شکل گیری و رشد این اندام ها و عوامل موثر در تکامل اونها ، شناخت انواع هورمون ها و نقش اون ها در مراحل مختلف رشد بچه ها ... .

یه مثال کوچیک : افراد بالغ در هنگام قرار گیری در هوای سرد سیستم بدنشون دارای مکانیزمی هست که فعالیت سلول ها رو بیشتر میکنه و به این ترتیب حرارت بیشتری به وجود میاره تا سرما به بدن نفوذ نکنه ولی در بدن نوزاد هنوز این مکانیزم شکل نگرفته و شاید تعجب کنیم از اینکه نوزادها در فصول گرم سال هم ممکنه با یک نسیم سرما بخورند ... و به این ترتیب نوزاد هشت ماهه یکی از همکاران بنده باید چند نوبت پنیسیلین تزریق کنه ! و جالب اینکه پدر میگه : بچه من زیاد مریض میشه مادرزادی ضعیفه ... از وقتی به دنیا اومد همینجوری بوده .....

2- جنبه روانشناختی و اصولی که باید در رفتار با نوزاد اونها رو بدونید و بهشون عمل کنید .

مثال : دوستی در چهار سالگی بچه اش (که کار از کار گذشته) تازه میغهمه که : پدر و مادر باید در تربیت بچه همراه هم بوده و یکنواخت و یکسان عمل کنند نه اینکه مادر توبیخ کنه و پدر پناه دهنده باشه و یا برعکس ...  

پیشنهاد منابعی جهت کسب اطلاعات بیشتر :

منبع برای کسب اطلاعات خوشبختانه زیاد هست . من به عنوان یک پیش نیاز مفید و برای شروع کار مستند Inside The Living Body محصول موسسه نشنال جئوگرافی در خصوص نحوه به وجود آمدن و رشد يك انسان از پيش از تولد تا مرگ (ترجمه و زیرنویس شده به فارسی توسط خودم) رو پیشنهاد می کنم ... وقتی این مستند رسید دستم و یک بار دیدمش تازه فهمیدم چقدر اطلاعاتم کم بوده و چه اشتباه بزرگی کردم که در خصوص کاری که شروع کردم هیچی نمی دونم ... از لینک زیر هم می تونید فایل انگلیسی و زیرنویس فارسیش رو دانلود کنید هم نسخه دوبله شده رو که اخیرا شبکه من و تو دوبله و پخشش کرده . فقط برای دانلود نیاز هست که در اون سایت عضو بشید (با تشکر از وحیده مامان پارسا که لینک رو جستجو و اطلاعرسانی کردند) :

http://forum.patoghu.com/thread147394.html

مستندهای BBC : The Human Mind و The Human Sense و ...

این مستندها و بسیاری از فیلمهاي ديگه  آدم رو با واقعيت هايي در مورد انسانها و نحوه به وجود آمدن ، تكامل و کارکرد اندام ها آشنا ميكنند . خوبی مستندها اینه که چکیده صدها صفحه کتاب و تحقیق هستند و می تونند سرعت کسب اطلاعاتتون رو تا حدود زیادی بالا ببرند .

تا پست جدی بعدی خدانگهدار و امیدوارم مورد توجه قرار بگیره ...

پ ن : مسئله مهمی که باید بهش اشاره کنم اون دسته از پدرانیه که هنوز هم شغلشون دور از منزل هست و عنوان میشه که به دلیل اینکه مثلا در ماه دو هفته از خونه دور هستند نمی تونند ارتباط مناسبی با بچه هاشون برقرار کنند ... باید بگم درسته که این دوری در تعامل پدر و فرزند و روحیه اون بی تاثیر نیست ولی تجربه ثابت کرده میشه این دوری رو در زمان هایی که با بچه هامون هستیم به بهترین وجهی جبران کنیم و آثار اون رو به حداقل برسونیم ... در واقع از نظر اینجانب عرض یک ارتباط همیشه مقدم بر طول اونه . چه بسا کسانی که کمتر بچه هاشون رو می بینند بتونند در زمان حضورشون با ارتباط  مناسب و زمان مفیدی که به بچه ها تخصیص میدن بسیار مفیدتر از کسانی باشند که همیشه در کنار فرزندشون هستند ولی حضورشون اونجور که باید حس نمیشه .  

دوربین مخفی.درسا.باباعلی

یه داستانی رو میخوام براتون تعریف کنم که شاید آموزنده هم باشه . جریان از این قراره که درسا کوچولو (دختر عمو رضا دوست صمیمی باباعلی) یه جورایی باباعلی ما رو دوست داره و روز و ساعتی نیست که اسم اون رو به زبون نیاره و نخواد که اون رو ببینه . دائم در حال برنامه ریزی برای بیرون رفتن با باباعلیه و از اونجایی که هنوز کوچولو است و نمیتونه اسم اون رو کامل و درست ادا کنه بهش میگه "علا واقف"! رابطه این دو تا البته همیشه خوب بوده ولی یه جریانی پیش اومد که محکم تر شد . اون هم این بود که مامان و بابای درسا از ارتباط خوبش با باباعلی استفاده می کردند و هر جا کارشون گیر میکرده از اسم مستعار باباعلی یعنی "علا واقف" استفاده می کردند . مثلا یه چند وقتی درسا خوب صبحونه نمی خورده بهش میگفتند که یه دوربین بالای سرشون رو سقف خونه هست که "علا واقف" از اون دوربین داره درسا رو میبینه ... بچه بیچاره هم به این هوا تا میتونسته غذا میخورده ... تا اینکه یه روز باباعلی میره خونه عمو رضا و اونها این جریان رو براش تعریف می کنند ... باباعلی هم بدون درنگ رو میکنه به درسا و میگه : عمو جون تو سقف خونه تون اصلا دوربین نیست و من هم هیچوقت نمی تونم تو رو از خونه مون ببینما ... بابا مامانت خیلی مهربونند ولی بهت دروغ گفتند ... همیشه بهت دروغ نمی گنا ولی اینبار به این دلیل که شما غذا بخوری بهت دروغ گفتند ... خب ؟! دوست داشتی غذا بخور دوست هم نداشتی نخور ! بعد هم در برابر چشمان متعجب بابا و مامان درسا با خنده بهشون میگه : من نمی تونم به بچه ها دروغ بگم ... ببخشید !

بیچاره مامان درسا ... میگفت عمو علی ! حداقل درسا به هوای شما یه دو لقمه غذا میخورد !... باباعلی هم در جواب بهشون گفت : شما میتونین بهش بگین درسا جون! "علا واقف" خیلی دوست داره تو غذات رو کامل بخوری ، ولی "علا واقف" رو دائم رو سقف خونه تون ناظر کارهاش نکنین ... اصلا براش خوب نیست .

از این جریان به بعد دیگه درسا یک ساعت رو هم بدون "علا واقف" سر نمیکنه ... هر روز و هر ساعت یاد باباعلی میفته و برنامه های مختلفی مثل رفتن به رستوران ، سرزمین عجایب و ... رو با اون تنظیم میکنه و به باباش میگه زودتر اون رو ببره پیش دوست بزرگسالش ... آخرین برنامه ای که خواسته این بوده که چهارتایی برند بیرون گردش و خودش جلو بشینه و باباعلی رانندگی کنه و بابا و مامانش برند عقب بشینند ... فکر کن ! جالبه نه ؟! وقتی شما به بچه ای که بچه خودتون هم نیست صداقت نشون بدید و بهش احترام بگذارید اینهمه اثر داره ... پس اگه با بچه خودتون این رفتار رو داشته باشید به چه نتایجی خواهید رسید ... امتحان کنید ضرر نمی کنید . 

پاورقی (نقل قول از مامان درسا) :

چند روز بعد تو خونه درسا اینا مامان به دخترش : درسا بیا صبحونه ات رو بخور !

درسا : دیده علا واقف که اون بالا نیشت منو نمیبینه ! ... غذا نمی خولم !...

متاسفم

بعد از خوندن خبر زیر بسیار متاسف شدم . یادم افتاد که در این خصوص یکی دو ماه پیش پستی به نام راهنمای انتخاب کارتون داشتم و توش ذکر کردم که چرا سریال های تلویزیونی مناسب بچه ها نیستند . امیدوارم با مطالعه و اشتراک اطلاعاتمون شاهد رخ دادن چنین فجایعی در جامعه نباشیم .

http://www.asriran.com/fa/news/180267/تقليد-مرگبار-از-سريال-5-کیلومتر-تا-بهشت-+-عکس

 

گرگ یا نهنگ ؟!

دوست عزیزم حمید موردهایی رو مطرح کردند که خودم هم دوست داشتم در تکمیل مطلب قبلی (انتخاب کارتون)  اطلاع رسانی کنم . بنابراین با کسب اجازه از آقا پارسا و این قول که دیگه تکرار نمیشه ! سوال ایشون و پاسخ خودم رو به عنوان پست جدید قرار میدم تا شاید سایر دوستان که سوال مشابه دارند هم به جواب هاشون برسند (پیش میاد که پارسا هم از این قول های اخلاقی بده و بزنه زیرش) :

"بابا علی نازنین
مطلب بسیار مفید و خوبی بود و دستتون درد نکنه. بی زحمت به پارسای عزیز بگید اجازه بدهند شما از این دست مطالب در وبلاگش بیشتر بنویسید. خیلی مفید و آموزنده بود.
امــّا دو نکته:
یک: یه سری کارتون و برنامه های کودک معرفی کردید که یادآور خاطرات کودکی خود ماهاست. فقط یک سوال؟ آیا فکر نمیکنید که علاقمندی خودمون و همان کودک درونمون که با دیدن این برنامه ها کودکیهاشو پشت سر گذاشته و خاطرات ساخته، یکی از عوامل مهمی بود که اقدام به نامبردن آنها داشتید.

دو: فرمودید که جامعه اینقده خراب هست و خود کودک وقتی پا به جامعه بگذارد؛ خشونت و غیره را یاد خواهد گرفت و یادم افتاد به جمله ای از یکی از دوستان که مخالف نظر شما بود و معتقد بود چرا اینقدر کودکمان را به دروغ نگفتن و خشونت نداشتن و غیره تشویق میکنیم؟ چرا باید کودک امروز و بزرگ آینده ی جامعه، اینقده دروغ بشنود و کلاه سرش برود و خشونت ببیند تا بفهمد که اگر از همان روز اوّل راست نگفته بود به این روز دچار نمیشد؟

البته این مبحثی است که قابل گفتگوست ولی واقعاً در این جامعه ی پر ازخشونت و بدون احساس، برسر کودکانمان چه خواهد آمد؟ وقتی که کلاهش را برداشتند و حتی احساسات دروغین را خرجش کردند و روحش زخمی شد، چه جوابی به آنها داریم؟ شاید بفرمایید که باید همواره ذهن او را روشن کرد ولی آیا خودمان هفت خط روزگاریم و برهمه ی دسیسه ها و نیرنگها واقفیم؟ من یکی که سردرگمم و گاهی مواقع و با یادآوری بار خطیر مسولیت فرزند بردوشم، جز دعای اینکه عاقبت بخیر بشوند، کاری دیگر نمیتوانم بکنم. ببخشید سخنم طولانی شد.
خداوند آخر و عاقبت بخیری را نصیب خود و خانواده تان بگرداند.
درود و دو صد بدرود ... ارادتمند حمید"
-------------------------------------------------------------------------------


سلام به دوست عزیز و بزرگوارم حمید
قبل از هر چیز باید سپاس خودم رو بابت اندیشه و طرح سوال های مهم در مورد مطلب "انتخاب کارتون" عنوان کنم و به این نکته هم اشاره کنم که این مطلب برداشت شخصی خودم بوده و تاکیدی بر جهان شمول بودن اون ندارم . هرچی باشه من فقط یه پدر با حدود پنج سال سابقه تربیت کودک هستم و با این سابقه نمیشه به تمام زیر و بم تربیت کودک احاطه داشت ... اما موارد مهمی که مطرح کردید :

در مورد اول : با وجود اینکه در سال های کودکی به کارتون هایی که اشاره کردم بسیار علاقمند بودم ولی نام بردن اونها هدفمند بوده و تنها بر اساس علایق و کودک درون خودم نیست ، گو اینکه کودک درون من - که انگار خیال نداره به این زودی ها دست از سر من برداره - به کارتون های جدید خیلی بیش از قدیمی ها علاقه داره !

انیمیشن هایی که نام بردم جوری ساخته شدند که شاید تا دهه های متوالی بشه ازشون استفاده کرد . در پینوکیو : تقابل خیر و شر ، ارزش آفرینی کار درست در قبال اثرات منفی کار بد ، توضیح و تفسیر خشونت و اثرات اون برای کودکان به نحوی ظریف و آموزش بسیاری از ارزش ها و ضد ارزش های دیگه باعث میشه که هر چند سال یک بار یک ویرایش جدید از این کارتون ساخته بشه ... اگر همه اینها کاربردی و به درد بخور نبود هیچگاه کارگردان ها و تهیه کننده ها به خودشون زحمت ساخت دوباره این کارتون ها رو نمی دادند . کودک با پت پستچی یاد میگیره که وظیفه اش رو مسئولانه و درست انجام بده و اینکه میشه در حین انجام وظیفه با دیگران ارتباط مناسبی برقرار کنه و رفتار مهربانانه ای داشته باشه و با پت و مت یاد میگیره دست و پاچلفتی نباشه و دقت کارهاش رو ببره بالا و ... اینها مفاهیمی نیستند که با گذشت زمان کم ارزش بشند . دلیل انتخاب این دسته از کارتونها سن و سال پایین بچه ها است و اینکه این انیمیشن ها برای گروه سنی زیر هشت سال مناسب هستند چون مفاهیم رو به نحوی ساده آموزش میدهند ، تقریبا عاری از نمایش افراطی خشونت و موارد جنسی بوده و سرعت انتقال تصاویر هم در اونها پایینه ، به نحوی که ذهن حساس کودک میتونه با آرامش داستان رو دنبال کنه .

مورد دوم که مطرح کردید جا برای بحث بسیار داره و به دلایل مختلف نمیشه نسخه یکسانی برای تمام بچه ها در موردش نوشت اما یک چیز رو می دونم :
اگر به همین منوال پیش بریم و از ترس اینکه "کودک من ضربه نخوره" اون رو موجودی کلاهبردار ، خشن ، بی نزاکت و بی دیسیپلین و به عبارتی گرگ بار بیاریم نتیجه اش چه خواهد شد ؟ نگاهی به جامعه خودمون و قیاس اون با جوامع مترقی و یا در حال توسعه همه چیز رو روشن میکنه ... ما از این قیاس راضی هستیم ؟ خوشحالیم از اینکه درصد زیادی از انسان های موفق جامعه ما یه سری کلاهبردار هستند که برای رسیدن به اهدافشون از روی همدیگه رد میشن ؟! انسان هایی که به عرب میگن "عرب سوسمارخور" به آسیای جنوب شرقی میگن "چشم بادومی" و "زردپوست" ، همه دنیا و حتی هم میهنان خودشون رو هم مورد تمسخر قرار میدند ، لبخند زدن به همدیگر رو فراموش کردند و پیش فرضشون در مواجهه با همدیگه اینه که طرف مقابلشون میخواد جیبشون رو بزنه ؟ انسان هایی که خیابون ورود ممنوع رو میان تو و عوض معذرت خواهی از راننده مقابل بهش فحش هم میدن ؟! و ...

بله چنین جامعه ای به صورت فردی درست نمیشه ولی اگر هر کس هرچقدر میتونه روشنگری کنه و یار جمع کنه ، درصد انسان های درست جامعه کم کم میره بالا و در طول زمان رفتارهایی که گوشه ایش رو ذکر کردم و حالا ارزش های جامعه ما است  کم کم در نظر همگان نکوهیده و زشت جلوه میکنه ...

درد دل زیاد شد برگردیم به مطلبمون : در مطلب ذکر شده تمام هدف من این بود که بگم کودک خودمون رو بر اساس سن و سالش نسبت به مسایل آگاه کنیم نه اینکه از ترسمون اطلاعاتی رو که باید پنج سال دیگه بهش برسه از همین الان در اختیارش بگذاریم . بله اون باید یاد بگیره که کلک نخوره ، به همه چیز چشم بسته اعتماد نکنه ، به حقوق خودش آگاه باشه و بتونه از این حقوق دفاع کنه ... ولی اون باید همه اینها رو برای دفاع یاد بگیره نه برای کسب موفقیت از طریق کلاهبرداری ، ضایع کردن حق دیگران و اعمال خشونت در برابر دیگران ... من امیدوارم با همفکری و استفاده از تجاربی که از گذشته تا حال خودمون داریم بتونیم نسل بعدی رو جوری بار بیاریم که حرفی برای گفتن داشته باشند و  واقعا به ایرانی بودن خودشون افتخار کنند نه اینکه موجودات نژادپرستی باشند که تمام زشتی ها و رفتار بد اجتماعی خودشون رو نادیده بگیرند ، یه گردنبند فروهر ببندند و تنها به تاریخ سه هزارساله شون و اینکه کوروش کبیر گفت "خداوند ایران را از دشمن ، خشکسالی و دروغ محفوظ دارد" افتخار کنند ولی به هیچکدوم اینها پایبند نباشند . نه برای آموزه های زرتشت در عمل ارزشی قایل باشند نه اسلام رو درست اجرا کنند و نه روش و آیین دیگری رو قبول داشته باشند ، تنها با این توجیه که تو این زمونه باید گرگ بود . بله از نظر من لزومی نداره که تو این زمونه گرگ تربیت کنیم ولی بچه ها گوسفند هم نباید باشند میتونند موجودی قدرتمندتر از گرگ باشند ولی با درایتشون ، انرژیشون رو به جای دریدن بیهوده دیگران صرف بهبود زندگیشون کنند . نهنگ ، فیل و موجودات قدرتمند و هوشمند دیگه ای هم هستند که در ضمن قدرتمند بودن آزارشون کمتر به همنوعانشون میرسه و کمتر هم مورد تعرض دیگران قرار می گیرند و هوشمندانه هزاران سال خودشون رو از خطر انقراض حفظ کردند .... شاید آرمان گرایانه باشه ولی برای ساختن جامعه آرمان و هدف لازمه ... .
بد به دلتون راه ندید ما موفق خواهیم شد ، اگر هم نشدیم افسوس نخواهیم خورد چون تمام سعی خودمون رو به کار بستیم ... باز هم از بذل توجه شما سپاسگزارم

راهنمای انتخاب کارتون

مدت ها است که باباعلی میخواد یه مطلب راجع به انتخاب انیمیشن مناسب برای بچه ها بنویسه ولی وقت نمیکنه ... از اونجاییکه این مطالب رو به صورت پراکنده در جاهای دیگه ای نوشته بنابراین اونها رو تو وبلاگ من گردآوری میکنه تا شاید به درد بقیه هم بخوره ... در ضمن قول میده که دیگه از وبلاگ من برای کارهای خودش استفاده نکنه !!!

قبل از اينكه بخوام سي دي و يا انيميشني رو بهتون پيشنهاد كنم در خصوص اينكه در دنياي سريع و بي رحم جريان اطلاعات به سمت بچه ها وظيفه ما چيه و به عبارتي دريافت چه اطلاعاتي مناسب بچه ها هست يا خير لازم مي دونم قسمتي از كتاب "كليدهاي پرورش رفتار و ارزشهاي اخلاقي در كودكان و نوجوانان" رو براتون بذارم ، توصيه ميكنم اصل كتاب رو حتما مطالعه كنيد :
"هوش اخلاقي چيست ؟
(( هوش اخلاقي )) توان تشخيص درست از نادرست است ؛ يعني داشتن اعتقادات اخلاقي محكم و عمل كردن بر اساس آنها ، به گونه اي كه شخص رفتاري درست و محترمانه داشته باشد . اين قابليت عالي ، ويژگيهاي مهمي را در بر دارد كه مي توان از جمله ، اين موارد را نام برد : توان تشخيص درد و رنج ديگران ؛ توان مهار بي رحمي و وسوسه ها در خود ؛ به تاخير انداختن كامجويي ؛ گوش دادن بي طرفانه و همه جانبه پيش از قضاوت كردن ؛ پذيرش تفاوتها و پي بردن به ارزش گوناگوني ؛ نپذيرفتن گزينه هاي غير اخلاقي ؛ همدل بودن ؛ مبارزه با بي عدالتي ؛ درك ديگران و رفتار محترمانه با آنها .
اين ويژگيها زيربناي شخصيتي باثبات و توانمند است ؛ و هر والدي ،اين گونه براي فرزندش آرزو مي كند .
اگرچه علل سقوط اخلاقي پيچيده است ، اما دو مورد چشمگيرتر است : اول ، فروپاشي عوامل اجتماعي مانند : نظارت بزرگسالان ؛ الگوهاي رفتار اخلاقي ؛ روابط با معنا با بزرگسالان ؛ مدارس مسئوليت پذير ؛ پشتيباني اجتماعي ؛ تربيت با ثبات و با كفايت . دوم ، كودكانمان به طور مداوم مورد هجوم پيامهايي هستندكه با ارزشهايي در تضاد هستند كه ما همواره سعي داريم آنان را تحكيم كنيم و استوار سازيم ؛ مانند پيامهاي سمي تلويزيون ، سينما ، بازيهاي ويدئويي ، ترانه هاي عامه پسند و آگهيهاي تجارتي . اينها بي اعتمادي ، بي احترامي ، مادي گرايي ، هرزگي و خشونت را با اهميت جلوه مي دهند و ترويج مي كنند . حتي اطرافيان كودك هم در اين سم پراكني سهمي دارند .
واقعيت اين است كه عوامل مسموم به اندازه اي در فرهنگ ما ريشه دار شده اند كه دور كردن كودكان از آنها تقريبا ناممكن است . به همين دليل ، بسيار مهم است كه هوش اخلاقي فرزندانتان را به گونه اي پرورش دهيد كه او به طور عميق قدرت تشخيص درست از نادرست را پيدا كند و بتواند در برابر عوامل بيروني مقاومت كند .
خوشبختانه هوش اخلاقي اكتسابي است و مي توانيد از هنگامي كه كودكتان يكي دوساله مي شود ، آن را در او پرورش دهيد . آخرين يافته درباره رشد اخلاقي اين است كه نوزادان شش ماهه به ناراحتي ديگران واكنش نشان مي دهند و همدلي را مي آموزند . اشتباه بيشتر والدين اين است كه به طور معمول صبر مي كنند تا فرزندشان شش هفت ساله شود ؛ يعني به سن استدلال برسد و سپس در جهت پرورش استعدادهاي اخلاقي او مي كوشند . تاخير پدر و مادر، اين زمينه را فراهم مي كند كه احتمالا" باعث مي شود كودك عادات منفي مخربي را بياموزد كه هم رشد اخلاقي اش را كند و هم تغيير را برايش دشوار مي كند" .......... این بود گزیده ای از این کتاب که امیدوارم مورد مطالعه قرار بگیره اما ادامه مطلب خودم :

از نظر نگارنده و با توجه به محتواي رسانه هاي مختلفي كه بچه ها از صبح تا شب باهاشون سر و كار دارند پيشنهاد ميشه :
---سعی کنید بین اون چیزی که خودتون میبینید و چیزی که بچه ها تماشا میکنند تفکیک قایل بشید . به عبارتی اجازه نديد بچه ها همراه شما به تماشاي تلويزيون بنشينند (حتي فيلمها و سريالهاي كانالهاي داخلي هم در بسیاری موارد بدترين اطلاعات رو به بچه ها ميدند) . درسته كه در ايران محدوديتهايي از نظر نمايش روابط زن و مرد در صدا و سيما هست ولي برنامه هاي داخلي مملو از پرخاشگري ، دشنام ، تمسخر ديگران و هزاران سم مخرب ديگه هستند كه گرچه تاثيري روي رفتار افراد بالغ ندارند (البته امیدوارم) ولي در خصوص بچه ها وضعيت كاملا فرق ميكنه و میتونه بسیار مخرب باشه---عادت دادن بچه ها به سر وقت (ساعت نه و نيم) خوابيدن اين مزيت رو داره كه وقت ميكنين تنهايي تلويزيون ببينين(البته مزاياي بيشمار دیگری هم داره كه ميتونين در موردش بيشتر تحقيق كنين)
---مخرب بودن كانال هاي ماهواره رو اصلا دست كم نگيريد ... حتي كانال هاي موزيك مثل PMC هم هر روز هزاران صحنه ناجور (ناجور براي كودك چهار پنج ساله) رو به نمايش ميگذارند. تماشاي معاشقه زن و مرد حتي در مراحل مقدماتيش براي بچه هاي زير 13 14 سال در هيچ جاي دنيا و به هيچ وجه توصيه نشده ولي يك ساعت كه پاي اين كانال بشينيد ده ها مورد خواهيد ديد. تاكيد ميكنم براي خودتون اصلا ضرر نداره (البته امیدوارم) ولي براي بچه ...
---فكر نكنيد وقتي پاتون رو مي گذاريد توي مغازه سي دي فروشي ميتونيد هر كارتوني روبراي بچه تون بخريد . اينجا دقيقا جاييه كه بيشترين اشتباه اتفاق ميفته . همه کارتون های مغازه سی دی فروشی مناسب بچه های شما نیستند .  اين مغازه ها پر از سي دي هاييه كه انواع و اقسام خشونت رو ميتونيد توش پيدا كنيد ...  خیلی از مواقع خانواده ها علت پرخاشگری بچه هاشون رو نمی دونند و از دستش به تنگ اومدند ولی یه نگاه به سی دی های بچه میتونه همه چیز رو روشن کنه .
--- حتما محتواي تمام كارتون هاي بچه تون رو يكبار تنها ببينيد اگر مناسب بود و پيام مشخص و مفيدي براي بچه داشت بگذاريد ببينه . بعضي از انيميشن ها اينقدر خشونت دارند كه پيام مفيدشون گم ميشه و اصلا مورد توجه قرار نمي گيره ... اگر هم از محتواي يك سي دي خبر نداريد حتما اولين بار كنار بچه تون باشيد و كنترل هم دستتون باشه خشونت يا صحنه ناجوري چيزي داشت Stop كنين و به بچه تون توضيح بديد كه اين صحنه مناسبش نيست (به دليل خشونت) و بايد بزنين جلو و یا اصلا دیدنش رو منتفی کنید .
--- جامعه به اندازه كافي خراب هست كه بعدها به بچه تون به مرور زمان همه چيز رو ياد بده شما خودتون در این مورد پیش از موعد اصلا عجله به خرج ندید! با آموزش صحیح اون از همين حالا خودتون و اون رو در برابر خطرات آينده جامعه هم بيمه كنيد .

--- گروه بندی سنی بچه ها و طبقه بندی انیمیشن ها برای این گروه های سنی مدتیه که تو دنیا کمرنگ شده و این دلیلی نمیتونه داشته باشه به جز منفعت طلبی شرکت های تولید انیمیشن ... وقتی گروه سنی رو محدود کنید فروشتون هم محدود خواهد شد و هیچ کمپانی دنبال این نیست . یادم میاد مادری که دختر شش ساله اش رو در یکی از سینماهای آمریکا به دیدن انیمیشن Coraline برده بود برام تعریف میکرد که چه جوری بچه دلبندش در طول نمایش کارتون از ترس مامانش رو فشار میداده و بغل میکرده ... و البته ایشون متعجب بود که چرا یه کارتون باید اینقدر بچه رو بترسونه . دلیلش مشخصه : اون انیمیشن اصلا مناسب بچه پنج ساله نیست ! همینجوریش هم بچه ها شب ها سخت سرجاشون میخوابند چه برسه به اینکه انیمیشن ترسناک هم ببینند .

--- گروه بندی انیمیشن معمولا ۲-۸ ... ۸-۱۴ ... و ۱۴ به بالا رو شامل میشه البته گروه بندی های دیگه ای هم برای این کار پیشنهاد شده که اکثر این گروه بندی ها معمولا بر مبنای میزان رشد فکری بچه ها تعیین میشن و مبنای علمی و روانشناختی دارند .  

خب ...بعد از سخنراني بالا يه چند تا انيميشن خوب بهتون معرفي ميكنم :
--- بسیاری از صاحبنظران عقیده دارند بچه های زیر دو سال بهتره اصلا تلویزیون نبینند . این گروه از بچه ها نیاز به گسترش توانایی های ذهنی به وسیله تعامل مداوم با والدین دارند و تلویزیون میتونه زمان این تعامل سازنده رو کم کنه ...

--- براي بچه هاي چهار پنج ساله بهترين ها همون هایی هستند كه ما باهاشون بزرگ شديم : پينوكيو ، پت پستچي ، بلفي و لي لي بيد ، تنسي تاكسيدو ، گوريل انگوري ، پلنگ صورتي ، لولک و بولک ، پت و مت ، مدرسه موش ها و ... که تقريبا داراي خشونت بسیار پايين و پيام هاي اخلاقي و اجتماعي زيادي براي بچه ها هستند .

--- اگر بخواهيم يه كم به روز باشيم هم انيميشن هاي زيادي پيدا ميكنيم البته نه از نوع صرفا تجاري و بي نام و نشاني كه جايگاهي در جوايز و مراسم اسكار ندارند (مثل بن تن و...) بلكه خيلي از اين انيميشن ها به درد بخور و جذاب هم هستند :
انیمیشن های جذابی همچون Wall-E ، Up ، سری عصر یخبندان ، سری ماداگاسکار ، جیمی نوترون ، باب اسفنجی ، Barn Yard ، پشت پرچین Horton ، Despicable Me ، Rio ، سری Go Diego Go ، سری Bob The Builder ، سری Shawn the sheep ، سری Walas & Gromit و انیمیشن هايي از اين قبيل كه خيلي هم روشون كار شده ، دارای تصاویر زیبا و مضامین آموزشی و اخلاقی بوده و همچنین سرگرم کننده هم هستند .

--- يه سري هم هستند كه خوبند ولي حاوی تصاویر ترسناک هستند مثل عروس مرده ، Coraline،Number 9 ، Christmas Carol و حتی Toy Story 3... ديدن اين سري انیمیشن ها ممكنه يه كم ترس از تاريكي رو تو بچه ها تقويت كنه پس بهتره دو سه سال ديگه اين كارتون ها رو ببينند

--- و اما ! میرسیم به انیمیشن هایی از قبیل بن تن محصول کمپانی Cartoon Network آمریکا ! لاک پشت های نینجا ، انیمیشن های فضایی و بطور کلی انیمیشن های خشن ... این گروه از انیمیشن ها در هنر انیمیشن سازی دنیا جایگاهی ندارند و معمولا در کسب جوایز هنری مثل اسکار و ... ناتوان هستند ، اصلا آموزنده نیستند و جزخشونت و تفکرات پوچ ---مثال از بن تن : پسری ده ساله به نام بن تن با یه چیزی به نام Omnitrix که مثل ساعت به دستش میبنده تبدیل میشه به هیولاهای مختلف و به این وسیله میتونه جلو هیولاهای دیگه رو بگیره !---چیزی برای یاد دادن ندارند (پیام های اخلاقیشون تو خشونت زیادشون گم میشه و مورد توجه بچه ها قرار نمیگیره) . هدف از تهیه این انیمیشن ها سودآوری محض از طریق فروش سی دی ها ، عروسک ها ، لباس ها و سایر اقلام اونها است . من این سی دی ها رو به اغذیه فروشیهای کثیف خیابون انقلاب تشبیه میکنم . مغازه هایی که کیفیت غذا براشون اهمیت نداره و میدونند که غذاشون هر کیفیتی هم که داشته باشه به دلیل تردد زیاد این خیابون همیشه فروششون رو خواهند داشت . همیشه  پیشنهاد من براتون اینه که اگر تو خونه از این سی دی ها دارید سریع معدومش کنید . اینها هیچ چیز جز تخریب اعصاب بچه ها براتون به ارمغان نمیارند .

اسپایدرمن ، سوپرمن و بت من : بچه های زیادی تو دنیا به دلیل عدم تمایز واقعیت از داستان با دیدن این فیلم ها به لب پنجره خونه شون رفتند و مثل شخصیت های داستانشون پریدند پایین و جونشون رو از دست دادند... نگاهی به پرونده مرگ این بچه ها نشون میده که قضیه چقدر حیاتی و مهمه و ما بی تفاوت از کنارشون میگذریم . آخرین موردی که من میدونم پسر یکی از همکارانم بود ، این بچه چهارساله تو جنت آباد با پوشیدن لباس اسپایدرمن از بالکن خونه شون می پره پایین و متاسفانه اتفاقی که نباید بیفته میفته و پدر و مادرش رو برای همیشه داغدار میکنه ... فقط به خاطر یک بی اطلاعی .

در انتها باید عرض کنم که انستیتو بهداشت و سلامت آمریکا هم مجموع زمان مجاز برای تماشای رسانه های دیداری ( سی دی ، بازی ویدیویی و ...) رو برای بچه ها حداکثر یک تا دوساعت در روز اعلام کرده و به نظر میرسه تماشای بیش از حد به قدری ذهن بچه ها رو درگیر میکنه که سایر فعالیت های فکری و مغزیشون مختل میشه ... راستی میدونید طبق تحقیقات ، هر ساعت تماشای تلویزیون 20 ساعت روی روان بچه ها تاثیر داره و ذهنشون رو درگیر میکنه ؟!

در زیر وب سایتی رو معرفی میکنم که میتونه در زمینه شناسایی کیفیت اقلام دیداری و انیمیشن ها بهتون کمک کنه ... در این وب سایت نظرات خانواده ها جمع بندی و بر اساس اون امتیازات و وضعیت محتوایی انیمیشن مشخص میشه . لینک زیر مربوط به انیمیشن بن تن هستش ولی با وارد کردن اسم کارتون مورد نظرتون تو قسمت جستجوی سایت ، اطلاعات مربوط به اون نمایش داده میشه .... امیدوارم به دردتون خورده باشه ... موفق باشید

http://www.commonsensemedia.org/tv-reviews/ben-10

 

 

پیچیده ترین مخلوق خداوند

با خرید هر دستگاه نو معمولا آدم ها به دفترچه راهنمای اون مراجعه میکنند تا بتونند استفاده درستی از اون داشته باشند و کمتر به دستگاهشون آسیب بزنند . وقتی هم خراب میشه معمولا خودشون دست به آچار نمیشند به خصوص اگر اون دستگاه یه کمی پیچیده باشه ، حتما به تعمیرگاه خاص خودش می برند . اما تعداد کسانی که همین کار رو در قبال بچه هاشون -که پیچیده ترین مخلوقات خداوند هستند- انجام میدن بسیار کمه . بله بیشتر پدر مادرها دوست دارند به بچه هاشون که میرسند اون چیزی رو که خودشون فکر میکنند درسته انجام بدند و خیلی ها اصلا حاضر نیستند یه کمی در این مورد مطالعه داشته باشند . یعنی به نظر شما یه بچه پیچیده تر از دستگاه پخش دی وی دی تون هم نیست ؟! چون شما پدر و مادرش هستید باید هر جور خودتون دوست داشتید و فکر میکنید درسته بزرگش کنید ؟! اگر ماشینتون هم وسط راه بمونه و ندونید چرا مونده ، آچار ور میدارید موتورش رو میارید پایین ؟!

مثال : چند وقت پیش یکی از همکارای باباعلی از عدم رابطه مناسب خودش با بچه دو ساله اش می گفت . در اثر رفتار نامناسب خود این مادر ، بچه یاد گرفته بود که مادرش رو بزنه . ایشون هم چون مادر بوده تحمل می کرده دیگه !! (چه جالب) ولی یه جایی تحملشون تموم میشه و خودشون هم بچه نازنینشون رو میزنند تا ادب بشه و یاد بگیره که دیگه این کار رو تکرار نکنه (یعنی اشتباه اندر اشتباه) به نظر خودشون راه حلشون خوب میومده ولی از اونجایی که نتایج جالبی نگرفتن مجبور به مشاوره شدند و دو سه تا کتاب بهشون معرفی شد برای مطالعه . الحمدلله یاد گرفتند که برای بچه بزرگ کردن هم حداقل به اندازه باغبونی باید مطالعه داشته باشند وگرنه ممکنه گلشون پلاسیده بار بیاد ... حالا دیگه مشکل مادر و بچه حل شده ...

آی استاود های بچه داری ! لطفا توی این یک مورد دیگه عقل کل بازی درنیارید و سعی کنید حتما مطالعه داشته باشید .هر جا هم حس کردید بلد نیستید به متخصصش مراجعه کنید . آخه اگه ما درست بار نیاییم دودش به چشم خودتون میره ها ! دستگاه پخش دی وی دی هم نیستیم که بتونین بندازین بیرون یکی دیگه بخرین ها ... باشه ؟!!! آفرین !