در گستره دریاها و اقیانوس ها جزیره های کوچک بسیاری واقع شده اند که گرچه بعضی هاشون بسیار زیبا ، سرسبز و دارای آب و هوای عالی هستند ولی به دلیل کوچکی و گستره کم جغرافیایی امکان بهره برداری آنچنانی ندارند و تنها می تونند تعداد افراد کمی رو در خودشون جای بدند . موفقیت های فردی رو هم میشه به همین جزیره ها تشبیه کرد . جزیره هایی که اگر چند تا شون به هم پیوند بخورند تبدیل به زیباترین و کارآمدترین مکان های کره زمین خواهند شد . (به نظر شما میشه جزیره بالا رو از نظر کارآمدی با مجمع الجزایر ژاپن و یا حتا این یکی که مصنوعی هم هست مقایسه کرد ؟!)

                              عکس هوایی از مجمع الجزایر جهان (دوبی)

در کنار توجه به مسیر موفقیت افراد موفق و استفاده از تجربه های اونها ، اتفاق ها و رویه هایی که دولت های موفق در راه پیشرفت به کار می گیرند هم بسیار مهم بوده و شاید درجه اهمیتی فراتر از موفقیت های فردی داشته باشند . همیشه دنبال فرصتی می گشتم تا بتونم از اتفاق هایی که در درون این کشورهای جهان اولی برای بچه ها و بزرگترها به صورت نظام مند میفته ، به شیوه ای خبردار شده و اونها رو تجزیه و تحلیل کنم . البته شاید بشه در کتاب هایی که از سرنوشت شرکت ها و موسسه های موفق تهیه شده چیزهایی پیدا کرد ولی هیچ چیز جای تجربه شخصی و بدون واسطه رو نمی گیره . خوشبختانه مثل اینکه بخت با من یاره و دوست و فامیل عزیزم سعید که معرف حضور هست هم مثل من به این مقوله علاقمنده . طبق آخرین گفتگوی تلفنی که با هم داشتیم قرار بر این شد تا در کنار مسیر موفقیت خودش ، مسیر موفقیت دولت هایی که در اونها در حال تحصیل هست و نکات مهم و مثبتی که در جامعه و فرهنگ آمریکای شمالی و کانادا می بینه رو هم در حد توان ، پایش و برای ما ارسال کنه . از سعید عزیز برای صرف وقت با ارزشش در این راه و فرصتی که در اختیار ما قرار میده بسیار سپاسگزارم و نظرتون رو به اولین قسمت این مبحث که همین چند ساعت پیش به دستم رسیده جلب می کنم :

این بار قصد نوشتن از خاطرات شخصی‌ ندارم، همونطور که با علی‌ آقا هماهنگ شده بود. قصد دارم در چند بخش (اگه امکان و فرصت نگارش پیدا کنم!) از آموزه‌ها و روشهای تربیتی یا اعتقادی یا مواردی که در فرهنگ اجتماعی اینجا نفوذ کرده بنویسم. مواردی که یه جورایی حیفم میاد مطرح نشه، شاید خیلی‌ هاش برای شما آشنا باشه ولی‌ ممکنه بعضی هاش هم جالب به‌‌ نظر برسه.

شاید این جمله رو زیاد شنیده باشیم که "ایرانی ها ضریب هوشی خیلی‌ بالایی دارن، ایرانی ها باهوشترین آدم های دنیا هستند ، و ..." یا خبرهایی مثل این : "مدال طلای دانش آموزهای ایرانی‌ در المپیاد ریاضی‌، فیزیک یا شیمی‌، یا دانشمند ایرانی‌ در ناسا، و ..." و با شنیدنِ این خبرها غرور خاصی‌ هم بهمون دست داده باشه. اما تا حالا چند بار خبرهای موفقیت‌ اساسی و بنیادی به صورت معمول به گوشمون رسیده؟منظورم این جرقه‌های مقطعی مثل مواردی که مثال زدم نیست. خبرهایی مثل این : "بنیان گزاری گوگل، و رسیدن به اوجِ قلّه‌های پیشرفت در کمتر از ۵ سال"، "بازگشت دوبارهٔ جنرال موتورز بعد از بحران جهانی‌ به صدر خودرو سازی جهان، و ... " بگیم این ها متعلق به پیشرفته‌ترین کشور دنیاست (که البته دلیل این پیشرفت ، مغز همین یادداشت هم هست) چقدر از این دست اخبار شنیدیم ؟ " جوان اتریشی‌ به همراه دوستانش با ثبت برندِ عینکِ آفتابی ۱۰۰‌ها هزار دلار درآمد کسب کرد"، "سامسونگ کره در تقابل با غول های فناوری غرب"، "تویوتا به فکر ورود به دنیای خودروهای آینده"، "مرکزی در انگلیس که برای شرکتهای نوپای دانشگاهی راه اندازی شده در چهارمین سال فعالیتش به ۴.۵ میلیون پوند سود دهی‌ رسید". هدف این  نوشته نه خودزنی حاصل از غربزدگی و نه بدبینی به باورهأی عمومی‌ِ جامعه ایرانی‌ خودمونه. این یادداشت تنها جهت انتقالِ تجربه و تا حدودی آموزه‌های مثبتیه که به صورت شخصی در مدت حضور و تحصیلم در این کشور مشاهده کردم. این حرف رو همین جا داشته باشید تا دوباره بهش برگردیم . 

کودک نابغه یا کودک مفید؟ 

حتمن تجربه کردین که اغلب اوقات،  وقتی‌ به فرد و یا کودک استثنایی با توانایی های خاص بر می خوریم چقدر ذوق زده میشیم: کسی‌ که میتونه اعداد ۵ رقمی‌ رو در یه لحظه ضرب کنه، کسی‌ که میتونه جذر هر عدد ۱۰ رقمی‌ رو در ۵ ثانیه بگه، کسی‌ که در ۵ سالگی میتونه ۳ معادله ۳ مجهول رو به راحتی‌ حل کنه و ... . اینها شاید برای پدر و مادرهایی که آرزو می کنند کاش فرزند اونها هم همینطور بود موارد جذابی باشن. با احترامِ کامل به همهٔ نابغه‌های تاریخ قصد داریم فرهنگ ها و اعتقاداتی که در سطح کلان و مدیریتی اینجا (کشورهای آمریکای شمالی‌) ریشه دوانده و مطابق اونها عمل میشه رو برسی‌ کنیم. 

روزی از روزها که بنا بر عادت همیشگی‌ راهی دورهٔ آموزشی "مهارت های حرفه ای" بودم، زودتر از بقیهٔ روزها رسیدم و در حال انتظار برای شروع کلاس ، شانس همنشینی با مدیر منابع انسانی یکی‌ از شرکتهای بزرگ رو پیدا کردم، از حرف های ایشون استفاده می بردم که به صورت اتفاقی در میان برگه‌های ایشون به نکتهٔ جالبی‌ پی‌ بردم . فردی با رزومه خیلی‌ عالی‌ برای پستِ مهندسی‌ رد شده بود در حالی‌ که در همون شرکت و برای همون پست یه فرد پایین تر از اون پذیرفته شده بود و کار رو گرفته بود. دلیل اینکار رو پرسیدم و ازش خواستم بگه که آیا اون یکی‌ معرّف داشته که قبول شده؟با توجه به نوع فرهنگِ جاری در اینجا قطعن این فکر من درست نبود، پس مشتاق بودم جوابشون رو بشنوم، ایشون  در جدیدی رو به روی من گشود که انگیزهٔ اصلی‌ من برای نگارشِ این یادداشت هم هست، ایشون گفتند، در رزومه‌ها کسانی که تنها در یک بعد خیلی‌ خوب و حتا عالی بودند مثل متقاضی هایی که معدل‌های کامل دارند، مقاله‌های متعدد دارند و ... مدّ نظر شرکت ما نیست، ما ترجیح میدیم  فرد مورد نظرمون بالاتر از متوسط باشه ولی‌ بعضی‌ مهارت‌های لازمِ ما رو داشته باشه. پرسیدم منظورشون از مهارت‌های مورد نیاز چیه؟ گفتند اصلی‌ترین فاکتورِ موفقیت در شرکت‌ها قابلیتِ کار گروهیه، یعنی‌ باید فرد قابلیت انطباق با فضای جدید رو داشته باشه ، تحمل رای مخالف رو داشته باشه و بتونه در راستای تیم فداکاری کنه، بتونه بدون در نظر گرفتن اینکه کار به اسم کی‌ در میاد به فکر خروجی کار و کیفیت اون باشه. کسانی که معمولا احساس می‌کنند نسبت به متوسط جمعی‌ ، هوش بالاتر یا لیاقت بیشتری دارند به طور معمول در اون جمع به مشکل میخورند ، با این برداشت غلط که بقیه نمی‌فهمند چی‌ به نفعشونه ولی اون می فهمه ! 

این پاسخ من رو به فکر فرو برد . آیا در واقع همینطور نیست؟ چند تا کار گروهی موفق در سطح مدرسه یادمونه؟ چند بار از بچه ها خواستیم تیمِ خوبی‌ باشند به جای اینکه فرد شمارهٔ یک باشند ؟ چند بار بچه ها رو تشویق به فعالیت‌های گروهی کردیم به جای اینکه اونها رو به پیشرفت و افتخارات فردی ترغیب کنیم؟ اینجا حالا چراغی روشن می‌شه .  

آیا اصولن پرورش یک نابغه (در واقع بروز نبوغ کسی‌ که پتانسیلش رو داره) به صورت نبوغ فردی کار درستیه؟ جوابِ این سوال در جوامع غربی منفیه. استفاده از استعداد اما به صورت هدایت شده در قابلیت انطباق پذیری با گروه یک راه دومِ که در اینجا بهش رسیدن اما ما به نظرم به راه اول پرداختیم . شاید دلیلش پر زرق و برق به نظر رسیدن راه اول باشه، در واقع اگر برگردیم به پاراگرافِ دوم این یادداشت ، شما کمتر اسم فرد شنیدین از غرب و بیشتر اسم گروه شنیدین، اسم برندها ، شرکت‌ها ، دانشگاه‌ها مجموعه‌ها و ... . دلیل پیشروی پر شتابِ این قسمت زمین هم شاید همین باشه حداقل می تونه از فاکتور‌های تاثیر گذار اون به شمار بیاد . 

دوست دارم در این زمینه بیشتر صحبت کنم از بعضی‌ حرکت هایی که از کودکی در سیستم‌های آموزشی یا نظام خانواد‌گی اینجا انجام میشه بنویسم و سعی‌ می‌کنم این کار با کیفیت مناسبی هم انجام بشه . با ابرازِ شرمندگی بابت تاخیرِ طولانی مدت، بدون اغراق در این چند وقت اخیر هیچ فرصتی نداشتم، عذر من رو پذیرا باشید .