Like him for who he is
خب ... همونطور که گفتم یکشنبه امتحان پایان ترم زبان داشتم و بعد از کمی صرف وقت و تمرین ، این ترم رو هم مثل دو ترم گذشته Excellent شدم و با حداکثر امتیاز به پایان بردم . این رو ثبت می کنم تا در آینده یادم باشه کسب بهترین رتبه ها هیچوقت بدون زحمت به دست نمیاد . و اما بعد از اینکه کارنامه رو به باباعلی دادم اون کلی خوشحال شد . منو بغل کرد و با رفتار و جملات مثبتش من رو برای ادامه مسیر تشویق کرد . وقتی با ماشین تو راه خونه مامان بزرگ بودیم مکالمه زیر بینمون برقرار شد :
باباعلی : من خیلی تو رو دوست دارم !
من : به خاطر اینکه Excellent شدم دوستم داری ؟
باباعلی : نه ! من همیشه تو رو دوست دارم . چه امتیازهات بالا باشه و چه پایین . ولی وقتی بهترین میشی یا امتیاز بالایی کسب می کنی ، من خیلی خیلی خوشحال میشم . هیچوقت فکر نکن دوست داشتن من با امتیازهای تو کم و زیاد میشه ... OK ؟
من(با خیالی راحت تر از قبل) : باشه !
------------------------------------------
نکته : اینکه شما بچه تون رو دوست دارید یا نه یکی از مهمترین موضوعاتیه که اون همیشه بهش فکر می کنه . این قضیه اینقدر مهمه که تردید در اون میتونه حتی تمرکز کودک رو در کارهاش به هم بزنه و با استرسی که بهش میده ترمزی باشه برای دستیابی به موفقیت در کارهاش . پس هر جور که میتونید این اطمینان رو بهش بدید که :
- شما اون رو تحت هر شرایطی دوست دارید .
- کارهای مثبت اون شما رو خوشحال و کارهای منفی اون شما رو ناراحت می کنه (و حتمن خوشحالی و ناراحتیتون رو بهش نشون بدید) ولی بین خوشحالی و یا ناراحتی شما و میزان دوست داشتنتون رابطه مستقیمی وجود نداره . به این ترتیب اون با اطمینان از دوستی شما بیشتر سعی خواهد کرد شما رو خوشحال کنه تا ناراحت .


روزی تو چهارسالگیم ، نوشتن خاطراتم با نام "یادداشت های یک پسر چهارساله" آغاز شد.ولی دیگه چهار سالم نیست...چیز زیادی نمونده تا خودم نوشتن رو شروع کنم . پس تا اون موقع این باباعلیه که با کمک من فکر میکنه و مینویسه . نوشته هایی که حالا دیگه فقط بخشی از اونها خاطرات من هستند .