
سلام ...این علامت یه رمزه بین من و اون ... جریان از این قراره که من یه سری مشکلات ریز داشتم . مثلا اگه یادتون باشه گفته بودم باباعلی شب ها میاد تو اتاقم میخوابه که به تنها خوابیدن توی اتاقم عادت کنم . یا اینکه مثلا موقع غذا خوردن خیلی پشت میز بند نمی شدم و یه لقمه می خوردم میرفتم یه دوری میزدم و دوباره برمیگشتم و از این قبیل ایرادات ریز تو رفتارم بود ... اما چهارشنبه یهویی همه اش با هم حل شد !!!انگار از یه مرحله رشد یهویی بری تو یه مرحله کاملا متفاوت دیگه ...
فلش بک : دو سه هفته پیش که اون اومد تو اتاقم تا برام کتاب های قبل از خوابم رو بخونه مکالمه زیر برقرار بود :
من : باباعلی ! برام کتاب که خوندی تو اتاقم میخوابی ؟
اون : بله . اصلا واسه همین کار اومدم اینجا .
من : یعنی وقتی خوابم برد هم نمیری تو اتاقت ؟
اون : نه
من : تا کی شب ها تو اتاقم میمونی ؟!
اون : تا وقتی که به تنهایی خوابیدن توی اتاقت عادت کنی
من (خیالم راحت شد و در حالی که داشتم یواش یواش میخوابیدم) بهش گفتم : هر وقت این علامت رو بهت نشون دادم یعنی دیگه نمی خواد شب ها تو اتاقم بمونی .
اون(خیلی هم جدی نگرفت ولی) گفت : باشه . فقط یادت باشه زیاد طول نکشه ها...!
من(در حالیکه داشتم به دنیای شیرین خواب وارد میشدم) : باشه... ولی توهم یادت باشه وقتی من شب ها خوابم برد نری تو اتاق خودت ها...!
خلاصه اینکه یه هفت هشت روزی بدون اینکه دیگه چیزی در این مورد به هم بگیم هر شب تو اتاقم رو زمین میخوابید. توی این مدت هم سیستم صوتی اتاقم رو راه انداخت و هر چی موسیقی کلاسیک آروم داشت ریخت رو فلش جوری که از وقتی میام خونه تا موقع خواب یه ریز بتهوون میره موتزارت میاد ! تا روز چهارشنبه :
من : (با این علامت بدون اینکه چیزی بگم رفتم سمتش)
اون (با تعجب) : یعنی چی ؟!
من : رمزمونه دیگه ! یعنی اینکه دیگه لازم نیست شب ها تو اتاق من بمونی !
اون (در حالی که خیلی هم باور نکرده بود) : چرا ؟!
من : آخه میخوام هر شب خودم تو اتاقم تنها بخوابم ...
و همون شد ! از اون روز تا حالا دیگه نخواستم که شب ها تو اتاقم بمونه . کتاب خونی که تموم میشه بهش میگم بره سر جاش بخوابه ...

البته من همون روز علامت قبلی رو به دلایل نامعلومی به اینی که توی عکس میبینین تغییر دادم و چند بار دیگه هم با علامت جدید و با منظورهای زیررفتم پیشش :
- من دیگه میخوام تا تموم شدن غذام رو صندلیم بمونم
- من دیگه میخوام خودم برم حموم
- من دیگه میخوام خودم موهام رو سشوار بکشم
- من دیگه میخوام ...
خلاصه اینکه اون ها نمی دونند که چطور شد من یک شبه کلی اصلاحات داشتم . راستش اصلا هم ازم نپرسیدند . در عوض بابا علی بهم قول داده بریم سر کمدش و من یک چیز به انتخاب خودم از اونجا بردارم تا مال خودم بشه . آخه شبیه کمد آقای ووپی همه چی تو کمدش پیدا میشه و برای من هم خیلی جذابه ...
راستی این علامته دیگه حسابی رمز شده بین من و اون ، جوری که اگه لازم باشه جایی حرفش رو گوش کنم دیگه حرف نمی زنه و جوری که بقیه نبینند فقط علامت میده ...منم بیشتر وقتها سریع به خواسته اش عمل میکنم . آخه بچه ها عاشق رمز و راز هستند . می دونستید ؟!