دف کلاسی : دی 92
دو سه هفته پیش کنسرت کلاسی دف رو داشتیم که جریانشو ثبت نکردیم . سالن رودکی حسابی شلوغ شده بود و با توجه به افزایش تعداد بچه ها به نظر میرسید علاقه بچه ها برای فراگیری این ساز بیشتر از قبل شده باشه . این عکس نصف بچه های کنسرت رو نشون میده :
برنامه طبق معمول با اجرای دو قطعه توسط هر یک از هنرجوها شروع شد . استاد توضیحاتی رو در خصوص قطعات دادند و برای تماشاچی ها تعریف کردند که برای اولین بار تصمیم گرفتند اجرای قطعات لنگ "Lang"(که به دلیل نامنظم بودن ضرب هاشون فراگیری و نواختنشون دشوار هست) رو با ما کار کنند که موفق هم بوده و این که در هنگام اجرای برنامه هر یک از ما اعلام خواهند کرد که چه قطعه ای لنگ هست .
این بار زمان اجرای من نزدیک به آخرهای کنسرت بود و نوبت به من که رسید به روی صحنه رفتم و طبق معمول تشویق شدم . قبل از اینکه شروع کنم استاد توضیح داد که "سخت ترین قطعه لنگ کتاب رو پارسا برداشته و من هر چی بهش گفتم این قطعه سخته و خواستم از انتخاب منصرفش کنم نپذیرفت و گفت انتخابش همونه و به هیچ عنوان تغییرش نمیده . و من فکر می کنم این به دلیل انرژی زیادیه که پارسا داره " و البته در هنگام ادای این جملات وقتی به قسمت انرژی زیاد رسید پوزخندی هم زد به این معنا که چه ها که نکشیده از دست این انرژی زیاد ما سر کلاس !!
روزی تو چهارسالگیم ، نوشتن خاطراتم با نام "یادداشت های یک پسر چهارساله" آغاز شد.ولی دیگه چهار سالم نیست...چیز زیادی نمونده تا خودم نوشتن رو شروع کنم . پس تا اون موقع این باباعلیه که با کمک من فکر میکنه و مینویسه . نوشته هایی که حالا دیگه فقط بخشی از اونها خاطرات من هستند .