رفتیم تعمیر کنیم ساختیم !

یعنی توی عمرمان تنها کاری که تصورش را هم نمی کردیم این بود که روزی بنشینیم و خانه شکلاتی بسازیم !

و باز طبق معمول همه چی زیر سر آقای وروجک بود . جریان از آنجایی شروع شد که "مدرسه مون !!!" اعلام کرده بود که بچه ها (طبق معمول با کمک بزرگترهایشان) از شکلات و بیسکویت و ... کارهایی بسازند و برای نمایش به مدرسه ببرند . يكي دو روز بعد كارهای همکلاسی هایش را که دیدیم کرک و پرمان ریخت و دانستیم که عرصه عرصه مسابقه بزرگترهاست به جای بچه ها ... آقای وروجک هم که بر خلاف همیشه انگار این بار میل بیشتری برای شرکت در این همایش "پوز زنون" بزرگترها داشت هر روز یادآوری می کرد که کار را شروع کنیم و وقت دارد تمام می شود و ... .

از آنجایی که معمولن در اینجور مواقع نه ما وقتش را داریم و نه آقای وروجک (که بنده خدا روز و شب درگیر کلاس هایش است) اشتیاق ایشان و همان چند روز تعطیلی میان دو ترم کلاس زبان چنان تحول عظیمی در اوقات جفتمان ایجاد کرد که توانستیم بر بی وقتیمان چیره شویم و با خود بگوییم : خانه ای خواهم ساخت ... !

و خانه ای که هیچوقت فکر نمی کردیم بسازیم را ساختیم . هانسل و گرتل بودند که در یک همچین خانه ای گرفتار شده بودند بنده خداها (چه لحظات هولناکی را به خوردمان می دادند به جای داستان کودک ! انگار ما باید در کودکیمان هم داستان رنج و غم و ملال می شنیدیم . فکرش را بکنید : پدر و نامادري تصميم بگيرند از سر نداری و البته بد جنسي آنها را برای رها كردن به جنگل ببرند و بیچاره بچه ها در آنجا بیفتند گیر یک عجوزه هیولا صفت که می خواهد بندازدشان توي تنور و بخوردشان ! تازه شیرین ترینشان همین هانسل و گرتل بود وگرنه اولیور تویست و ... که اوج فلاکت بود و بدبختی) ... بگذريم از كودكيمان . اين هم خانه ما كه از شكلات تخته اي ، كيت كت ، چوب شور و اسمارتيز ساخته شده . بفرماييد داخل ! عجوزه پير و تنور هم ندارد  

پ.ن : حالا از شوخي كه بگذريم انجام كار گروهي در منزل خالي از لطف نيست و اصولن هدف چنين برنامه هايي و مطرح كردنشون توسط مدرسه مي تونه وقت گذاشتن اعضاي خانواده براي هم و دوست شدن بيشتر اونها با هم باشه . من كه لذت بردم و منتظر كاردستي بعدي هستم