آخرین خبرها از موسیقی

از موسیقی و خبرهاش یه چند وقتیه غافل موندیم . تمرین های ویلن همچنان ادامه داره و کم و بیش انجام میشه . کتاب اول Le Violin به سلامتی تموم شد و به کتاب دوم رسیدم . به احتمال زیاد یه دوره 6 ماهه سلفژ رو هم در کنار کلاسم باید بگذرونم و البته یه اتفاق دیگه هم افتاده .

نوازنده ارکستر
خبر این که برای شرکت در تست ارکستر آموزشگاه انتخاب شدم . در حال حاضر توی آموزشگاهمون هفت تا ارکستر زهی داریم که قراره بشن ۹ تا بنابراین طی نظرسنجی که از استادهای آموزشگاه انجام شد من و حدود ۵۹ نفر دیگه از بین ۲۶۰ هنرجویی که توی ارکسترها نبودند (توی آموزشگاهمون حدود ۴۷۰ هنرجوی ویلن داریم) انتخاب و معرفی شدیم تا نوازنده های این دو ارکستر جدید رو تشکیل بدیم . به گفته استادم ایشون و سایر اساتید شاگردهایی هم داشتند که از من بزرگتر و با سابقه تر بودند ولی برای این کار انتخاب نشدند بنابراین کارم سخت تر میشه و باید دقتم رو بیشتر ، ایرادهام رو کمتر و زمان های تمرینم رو دوبرابر کنم . احتمال هم داره بعد از تست نهایی و مشخص شدن گروهم که امتحانش روز سه شنبه است مجبور بشم تمرین هام رو زیر نظر یه استاد دیگه و توی یه روز دیگه ادامه بدم . خیلی خوب میشه اگه روز کلاس ویلنم با روز تمرین ارکسترم یکی باشه .
کنسرت دف نوازان
تمرین ها کم و بیش ادامه داره و به نظر می رسه همسایه ها هم دیگه به صدای دف من عادت کردند . دیروز خانوم همسایه روبروییمون از مامان شیدا می پرسید :
- این صدای دف که از خونه شما میاد پسرتون میزنه ؟
- (مامان شیدا هم فکر کرد بنده خدا اذیت میشه از صداش با نگرانی گفت) : بله .
- وای خیلی قشنگ میزنه ! من عاشق دفم . کجا میره کلاس ؟ میشه به من یاد بده ؟! (و گفت که کلی اسفند دود کرده برام!!!
بعدش هم که فهمید ویلن هم میرم گفت باباش هم دوست داره ویلن یاد بگیره !!! فکر کن . افرادی هستند که در ۵۰ سالگی هم میخوان نواختن یک ساز رو یاد بگیرند . شمایی که تا حالا اقدام نکردید نمیخواهید به این موضوع فکر کنید ؟!)
من هم وقتی شنیدم اینجوریه و خوششون میاد دیگه ول کن ماجرا نبودم و شروع کردم به تمرین دف با صدای بلندتر . خوشحالیم که حداقل بنده خداها اذیت نمیشن . امیدوارم باقی همسایه هامون هم همین احساس رو داشته باشند ![]()
راستی یکی دو ماه پیش دوباره سازمون عوض شد و این بار سازی رو بهمون دادند که بیشتر شبیه دف واقعیه . چهارشنبه هفته بعد هم قراره نتیجه یک سال تمرین و پیگیری این ساز رو در کنسرتی به صورت گروهی اجرا کنیم .
من در حال تمرین برای کنسرت :
و این عکس چند لحظه بعد رو نشون میده که یه قطعه رو اشتباه زدم (این عکس به درخواست خودم گرفته و نمایش داده میشه.من عاشق فیگورهای عجیب و غریب و ناجورم)
راستی یه چیزی : من هم مثل خیلی از بچه های دیگه توی مدتی که به دنیا اومدم تا حالا کلی موزیک گوش کردم ولی اینجا میخوام آلبوم مورد علاقه ام رو بهتون معرفی کنم . این آلبوم -که اینقدر گوش دادمش تا تمام آهنگ هاش رو از بر شدم- خاطرات مبهم با خوانندگی رضا یزدانی و آهنگ سازی کارن همایونفره و از نظر من زیباترین آهنگ هاش "بلاتکلیف" ، "حرف های بی مخاطب" و "طهران،تهران" هستند . راستش اینقدر اینها رو گوش کردم که اگه باباعلی رضا یزدانی رو اتفاقی جایی ببینه ممکنه باهاش دست به یقه بشه ![]()
امیدوارم شما هم خوشتون بیاد (البته اگه به سبک راک علاقه دارید این آلبوم پیشنهاد من به شماست) ... تا بعد
روزی تو چهارسالگیم ، نوشتن خاطراتم با نام "یادداشت های یک پسر چهارساله" آغاز شد.ولی دیگه چهار سالم نیست...چیز زیادی نمونده تا خودم نوشتن رو شروع کنم . پس تا اون موقع این باباعلیه که با کمک من فکر میکنه و مینویسه . نوشته هایی که حالا دیگه فقط بخشی از اونها خاطرات من هستند .