بالاخره بعد از طی یه سری مراحل ما از فرودگاه ازمیر خارج شدیم و سوار اتوبوس شدیم تا بریم هتل سورملی تو کوش آداسی ... ساعت حدود 10 صبح بود که رسیدیم هتل ... برای من همه چیز تازگی داشت . من نمی دونستم تو این سفر چه امکاناتی داریم ، قراره چیکار کنیم و کجاها بریم ، با این وجود از اینکه در جریان این سفر قرار گرفتم خوشحال بودم . اتاق ها رو سر ساعت دو تحویل دادند و من تو این مدت با بقیه رفتم از هتل بازدید کنیم ... همین که چشمم به استخر و فضای هتل افتاد تازه فهمیدم جریان چیه ...

من : باباعلی !

اون : بله !

من : میشه بریم تو آب ؟!

اون : الان نه ! اول باید بریم تو اتاقمون آماده شیم بعد بریم استخر

من : آخه من میخوام الان برم تو آب........ و این مکالمه چندین بار تا ساعت 2 که اتاقمون رو تحویل گرفتیم تکرار شد