گزارش مهر
اولین ماه کلاس دوم ما خیلی همچین عادی و معمولی گذشت و من در حال پیگیری درس هام هستم . برای هماهنگی بیشتر جلسه ای هم بین معلمم و باباعلی و مامان شیدا برگزار شد که خوب بود .
یه نکته که همیشه تو کارهای من وجود داره بی تفاوتی در حین خوب پیش رفتن کارها است . من کارهام رو خوب و گاهی هم عالی انجام می دم ولی برام فرقی نداره که همیشه عالی باشه یا نه . و این مبنایی میشه برای یه سری درگیری هایی بین من و مامان شیدا که انجام تکالیف مدرسه ام رو با کمکش انجام میدم .
با درس ها هيچ مشكلي ندارم و باهاشون راحتم و هر چي بيشتر پيش ميره احساس مي كنم درس هاي امسالم خيلي پيش پا افتاده و آسون هستند . البته يه حالت هاي خاصي هم پيش مياد مثلن ممكنه يه روز به نظر بياد توي رياضي مشكل دارم و روز بعدش تمرين هايي رو حل مي كنم كه انتظارش نمي ره ! و اينكه هميشه اشتباهاتم رو چيزها و كلمات ساده تشكيل ميدن نه پيچيده و اين نشون ميده دقت و تمركزم روي چيزهاي ساده كمتره . اين براي منزل بود ولي در كل توی مدرسه هم به نظر مياد همه چی خوب پیش میره و خانوم معلم ها راضی هستند .
یه سری کارهایی رو هم سر خود انجام میدم که نه تو مدرسه و نه تو خونه براشون برنامه ریزی خاصی نداریم . مثلن يه روز باباعلی و مامان شیدا نشسته بودند داشتند حرف می زدند که من با صدای بلند شروع کردم به خوندن درس دوم کتاب فارسیمون و وقتی باباعلی آخرهای کار برگشت سمت من دید که کتاب دستم نیست و دارم تمام درس رو از حفظ می خونم . و با توجه به اینکه من رو در حال از بر کردن هیچ درسی ندیده بود (و اصلن از من بعیده بخوام برای یه همچین کاري به صورت داوطلبانه وقت بزارم) بعد از چک کردن متن کتاب وقتی با تعجب بهم گفت که چرا و چطور کل درس رو (با یکی دو تا اشتباه) حفظ کردم در جواب با همون ریلکسی و بی تفاوتی همیشگی بهش گفتم : "خب مگه چیه ؟!!!" يادش اومد اون روزها كه خودشون كلاس دوم بودند ممكن بود شعري رو اون هم به درخواست معلم حفظ كنند ولي درس نثر كتاب رو اون هم به صورت داوطلبانه هرگز !
اين روزها شطرنج تبديل به بازي حياتي و لازم روزانه ام شده يعني همه جا شطرنجم همراهم هست (حتا مدرسه هم مي برمش و هر روز وقتي كلاس ها تموم ميشه و ما يكي دو ساعت بايد منتظر بمونيم تا بيان دنبالمون با يكي از بچه ها بازي مي كنم) گرچه كلاسش رو وقت نكردم ادامه بدم (و الان هم ديگه دوباره حاضر نيستم برم كلاس!) ولي اين بازي در برنامه روزانه من جايگاه خاصي داره و وقتي ميام خونه هم يكي بايد حداقل يك دست رو باهام بازي كنه .
توي زنگ هاي تفريح گاه با دوست هام توي حياط هستم و بازي مي كنيم و گاهي به قول خودم "سرگردون!" يعني ميرم براي خودم توي راهرو و جاهاي ديگر مدرسه قدم ميزنم . دوست هاي مدرسه من رو بيشتر بچه هاي كلاس سومي تشكيل ميدن . كتاب هاشون رو ديدم و به نظرم خيلي آسون اومد . كتاب كار فارسي شون رو يه ورقي زدم و اون درس هايي كه من ديدم بيشتر در مورد ورزش هاي مختلف و اين حرف ها بود .
ديروز هم کلاس جانورشناسی داشتيم كه البته بيشتر با آبزيان اقيانوس مثل اسفنج ها ، ستاره هاي دريايي ، مرجان ها و ... و نحوه زيست و تنفسشون زير آب آشنا شديم . به نظرم خيلي جالب اومد . به خصوص كه فهميدم اسفنج هايي وجود دارند كه وسعتشون به چندين متر مي رسه . و همچنين نحوه تنفس اين باب اسفنجي ها و ستاره هاي دريايي برام جالب بود .
امسال ورزشمون کمی جدی تر شده و برای بازی فوتسال و یا بسکتبال هفته ای یک روز میریم باشگاه نیکخواه بهرامی و من البته با توجه به پيش زمينه اي كه داشتم از بین این دو تا دومیش رو انتخاب کردم .
جمعه ها هم برای تمرین بیشتر با باباعلی میریم بیرون و من کلی حرکت جدید یاد گرفتم . الگوی ورزشی من هم آقای Lebron James از تیم Miami Heats هستند . حالا چقدر بتونم به ايشون نزدیک بشم نمی دونم . البته دليل علاقه ام به جز بازي خوبشون شخصيت خندان و Fun ايشون هم هست !
حتا درخواست كردم كه باباعلي من رو ببره تا ايشون رو از نزديك ببينم كه قرار شد بعد از خوب شدن روابط كشورمون با آمريكا اين كار رو انجام بديم !!!!!!
بازي كامپيوتري مورد علاقه من اين روزها NBA2K هست كه مربوط به ليگ حرفه اي بسكتبال آمريكا است . البته بازي شبيه سازي SIM CITY و همچنين فوتبال PES رو هم خيلي دوست دارم . ناگفته نماند که در مجموع هر دو روز حدود 45 دقيقه وقت مي كنم پشت كامپيوتر باشم .
در كل به نظر مياد انجام کل کارهام با یه جور روند خوبی داره پیش میره ولی گاهی وقت ها به داد و فریاد هم می کشه و این یه جورایی خب طبیعی به نظر میاد
پ.ن : اين دندون هاي شيري من هم مثل اينكه تمايل چنداني براي جابجايي با دندون هاي اصلي ندارند . در حقيقت بعد از اين همه مدت فقط يه دندون لق دارم كه اون هم با وجود در اومدن دندون اصلي هنوز چسبيده و ول كن نيست . دندون پزشك محترمه فرمودند تا الان بايد تمام دندون هام با اصلي عوض شده باشه ! مجبور شدم هر كدومشون رو كه خراب بودند پر كنم چون شايد تا يكي دو سال طول بكشه اين وضعيت !!!
بيچاره فرشته دندوني تا همين چندي پيش ، هر چند وقت يه بار سري بهم ميزد ولي دو سه شب پيش بيدارم كرد و گفت : داداش ! مث اينكه ما رو گذاشتي سر كار ؟!!! ... (و بعدش ديگه نيومد !)
فكر كنم براي گزارش ماه اول مدرسه كافي باشه . اگه اتفاق ديگه اي افتاد تو گزارش ماه بعد مي گم . تا بعد