نفهمیدیم کی گذشت
امروز آخرین روز کلاس اولمون بود . تو راه مدرسه برگه نظرسنجی رو از مامان شیدا گرفتم تا نگاهی بهش بندازم و ببینم درست پرش کردند یا نه . در همون حال بهشون گفتم :
- کلاس اول همین بود ؟ چقدر راحت بود ! چقدر زود تموم شد !
باباعلی : منتظر چیز خاصی بودی ؟
من : نه ! ولی نفهمیدیم کی گذشت !! (و با نگاهی به برگه) : این دو جا رو چرا "موافق" زدی ؟! همه رو باید "خیلی موافق" می زدی . خودکار رو بده من درستش کنم ! (از نظر من تمام معلم هام کارشون رو به بهترین وجه ممکن انجام دادند)
پ.ن:خدا رو شکر . دوستمون برخلاف اینکه فکر می کردیم سختشه که هر روز صبح اول وقت بیدار بشه و ممکنه فوق برنامه هاش هم علاقه اش رو به مدرسه تحت تاثیر قرار بده ولی هم کلاس اول راحتی داشته و هم نظر مثبتی راجع به مدرسه اش داره . امیدوارم در پایان تمام سال های تحصیلی عمرش همچین احساسی داشته باشه .