پست هنری
از وضعیت مدرسه این روزها خبر خاصی نیست جز اینکه تعداد کارت های دریافتی و تشویقی هام به نظر بیشتر از قبل شده . حالا باباعلی نمی دونه اینهمه تشویق برای درس و ... به چه مناسبت هایی بهم داده میشه و البته خیلی هم مهم نیست . مهم اینه که ارتباط لازم برقرار شده یعنی علاقه به درس و پیشرفت در اون وجود داره و رو به افزایشه . خیلی دوست دارم که در کنار کارها ، کلاس های بیرون و درس های مدرسه ، در سایر کارهای جانبی و هنری از قبیل مجسمه سازی ، کاردستی و ... هم فعالیتم رو بیشتر کنم ولی خب کمی برام سخته . برای من هنر از زاویه دیگری داره پیش میره و با وجود برنامه هام و زمان کمی که برام باقی می مونه در حال حاضر نمی تونم به ابعاد دیگر هنر اونطور که باید و شاید بپردازم .
و اما پیگیری و ثبت آخرین وضعیت شاخه هنری خودم : از کجا شروع کنم ؟
دو سه هفته پیش یه جلسه دیر رسیدیم سر کلاس دف . در واقع زمانی رسیدیم که بچه های کلاسمون رفته بودند ، ولی استاد ازم خواست که با کلاس بعدی یعنی کلاس بزرگترها تمرین کنم . حالا بزرگترها که میگم یعنی دوازده سیزده ساله هایی که دو سه سالی میشه مشغول فراگیری هستند . کلاس باحالی بود . بچه ها به سه گروه تقسیم شده بودند و هر گروه ریتمی رو اجرا می کردند که تلفیقشون باهم آهنگی بسیار زیبا رو تشکیل می داد و استاد هم روبروشون در حال رهبری و هدایتشون بود . وضعیت بچه ها خب از ما مبتدی ها خیلی بهتر بود ولی با این حال من سعی کردم خودم رو همپای اونها پیش ببرم و کم نیارم ... و این کار و تلاش من در موقع نواختن ریتم های پیشرفته تری که تا حالا نشنیده بودم ، کوچولوتر بودن من نسبت به باقی کلاس و سعی در همپایی با اونها (با صورتی جدی ، دقیق و کمی عرق کرده) چنان باعث خنده استاد شده بود که نمی تونست جلوی خودش رو بگیره و در حالی که بچه ها رو رهبری می کرد هر وقت چشمش به من می افتاد می زد زیر خنده . آخر سر هم رفت باباعلی رو از بیرون کلاس پیدا کرد و آوردش توی کلاس تا با هم به این وضعیت جالب بخندند .
افزایش تمرینم در دو سه هفته گذشته باعث شد که استاد به جای یه ستاره دو تا ستاره بهم بده و کلی ازم تعریف کنه . البته چون من همیشه یادم میره دفترچه مخصوص ستاره ها رو با خودم ببرم باز هم ستاره ها رو روی دستم کشید ! راستی آخر این ماه کنسرت پایان دوره داریم . بله به همین زودی یک سال آموزشمون تموم شد و باید برای ادامه فراگیری این ساز تصمیم بگیرم . البته من تصمیمم رو گرفتم و به اطلاع مقامات هم رسوندم !
هفته پیش بالاخره یکی از دو تا کتاب تمرین ویلنم یعنی String Tunes رو تموم کردم و استاد بهم جلد دوم کتاب جدیدی به نام :
“Fiddle time runners : a second book of easy pieces” اثر Kathy & David Blackwel رو داد که خیلی ازش خوشم اومد . این کتاب که در فارسی به نام "آهنگهای آسان برای ویلن" ترجمه شده ، مثل کتابی که تموم کردم ، کتاب Fun هست یعنی کتابی که در اون آهنگ های شاد و مورد پسند بچه ها در سبک های مختلف گنجونده شده تا هم در کنار کتاب های رسمی و خشک آموزش ویلن احساس خوبی داشته باشیم و هم با سبک های مختلف موسیقی آشنا بشیم .
در مجموع من عاشق کتاب های Fun هستم و در واقع نیازی به درس دادن استاد نیست و خودم زود زود میرم آهنگ هاش رو یاد می گیرم . راستی قراره آخر همین ماه یا اوایل ماه بعد با تعدادی از بچه های هم سن و سالم که توی آموزشگاه مشغول یادگیری ویلن هستند یه کنسرت گروهی ویلن هم داشته باشیم . تا خدا چه خواهد .
روزی تو چهارسالگیم ، نوشتن خاطراتم با نام "یادداشت های یک پسر چهارساله" آغاز شد.ولی دیگه چهار سالم نیست...چیز زیادی نمونده تا خودم نوشتن رو شروع کنم . پس تا اون موقع این باباعلیه که با کمک من فکر میکنه و مینویسه . نوشته هایی که حالا دیگه فقط بخشی از اونها خاطرات من هستند .