خب دیگه کم کم وقتشه باباعلی هر از گاهی متنی هم از طرف صاحب وبلاگ یعنی خودم در اون قرار بده . توی یکی از تکالیف این هفته مدرسه داستان کلاغ جوونی به نام "سیاهک" رو داشتیم که توی یه دشت سرسبز زندگی می کرد . دشتی که رودی از میون اون می گذشت و در یک سوی رود حیوانات زندگی می کردند و در سوی دیگر رود آدم ها . سیاهک همیشه کنجکاو بود که بدونه آدم ها چطور زندگی می کنند و برای خوشحال کردن خودشون و دیگران چه کارهایی انجام میدن برای همین همیشه در سویی که آدم ها زندگی می کردند پرواز می کرد تا بتونه برای حیوون های دیگه نحوه زندگی کردن آدم ها رو تعریف کنه ... و من نحوه زندگی و خوشحالی "آدم ها" رو اینجوری توصیف کردم :

آدم ها هر سال تولد خود را جشن می گیرند و به یکدیگر کادو میدهند و کادوهای خود را باز می کنند و بسیار خوشحال می شوند .

 آدم ها برای تهیه وسایل زندگی خود به سوپر مارکت می روند و خرید می کنند .

 آدم ها به حیوانات غذا می دهند و آنها را خیلی دوست دارند .

 آدم ها برای خود اسباب بازی می خرند . برای بازی کردن به شهر بازی می روند یا به استخر می روند و به یکدیگر آب می پاشند .

هنگام خواب "خرسی" خود را بغل می کنند و با آن می خوابند .

 آدم ها به حمام می روند و خود را زیبا می کنند .

 آدم ها با کامپیوتر بازی می کنند و حمام آفتاب می گیرند و گاهی برای خوردن غذا به رستوران می روند .

باباعلی : بعد از خوندن تعاریف پارسا از "آدم" یاد کارهایی که یک آدم باید تو زندگیش انجام بده تا نشون بده زنده است و از زنده بودنش خوشحاله افتادم و با خودم گفتم واقعن در جایگاه یک آدم چند تا از این کارها رو انجام میدم و چند تای دیگه اش کم کم داره به فراموشی سپرده میشه ؟ با نگاهی دقیق تر به دور و برم به این نتیجه رسیدم که "بیشتر آدم ها این روزها فقط از صبح تا شب کار می کنند"