قبل از باز کردن خوب به همه چی فکر کنین !
دیشب وقتی غذا از بیرون سفارش دادیم (و من طبق معمول غذای خونگی خوردم) یه قوطی اسپرایت هم توش بود ...من اون رو برداشتم و انگشتمو تو حلقه بازکردنش انداختم و رو به بابام کردم و گفتم : این همونیه که قبل از باز کردنش باید به همه چی خوب فکر کنیم ؟! اون با تعجب به مامان شیدا نگاه کرد و گفت : این چی میگه ؟! منم دوباره سوالمو تکرار کردم ...این دفعه دوزاریش افتاد و گفت آهان حتما تبلیغ هایپ رو دیدی ... گفتم آره ...و اونا هم طبق معمول زدن زیر خنده ولی ایندفعه جواب درستی به من ندادن که بدونم باید قبل از باز کردنش به چه چیزایی خوب فکر کرد ... البته من اصلا از اون نوشابه نخوردم چون دوست نداشتم ... چیز بیخودیه گازش حال آدم و می گیره ...


+ نوشته شده در شنبه ۴ اردیبهشت ۱۳۸۹ ساعت 10:51 توسط تا وقتی یاد بگیره خودش بنویسه پدرش
|
روزی تو چهارسالگیم ، نوشتن خاطراتم با نام "یادداشت های یک پسر چهارساله" آغاز شد.ولی دیگه چهار سالم نیست...چیز زیادی نمونده تا خودم نوشتن رو شروع کنم . پس تا اون موقع این باباعلیه که با کمک من فکر میکنه و مینویسه . نوشته هایی که حالا دیگه فقط بخشی از اونها خاطرات من هستند .