دیروز امتحان پایانی اولین ترم کلاس زبانمون بود و قبل از اینکه بریم سر کلاس توی خونه سر این درس جواب دادن جریانات داشتیم . جریان از این قرار بود که مامان شیدا کتاب زبان ما رو برداشت و به سبک خودش شروع کرد به پرسیدن ... این "سبک خودش" رو توضیح نمیدم فقط همینقدر بگم که با اون سبک ، بنده نصف چیزایی رو که بلد بودم رو دیگه بلد نبودم ! و بعد از نیم ساعت کار به ناراحتی مامان شیدا و دراومدن اشک بنده کشید ... باباعلی هم که دورادور ماجرا رو زیر نظر داشت اومد وسط و کلی دلداریم داد و گفت که لازم نیست از چیزی ناراحت باشم ... و اینکه اون مطمئنه که من بهترین امتیاز رو میارم و اصلا هم نگران امتیاز نباشم و فقط حواسم رو جمع کنم تا چیزهایی که بلد هستم رو یادم بیاد و بتونم جواب معلمم رو بدم .............. نتیجه اینکه غروب من و مامان شیدا با کارنامه ترم اول کلاس زبانم برگشتیم خونه ... با رتبه عالی ۱۰۰ از ۱۰۰ !... و بدون حتی یک اشتباه ! البته باباعلی فکر کرد که شاید این امتیازها برای دلخوشی بچه ها داده شده ولی وقتی فهمید چهار تا از بچه ها همین ترم اول رو افتادند و باید از نو شروع کنند نظرش عوض شد . راستی آرین و آراد هم عالی شدند و از این نظر گروهمون همین اول کار گل کاشته ...

جالبه ! این دومین باریه که پیش میاد مربی های کلاس من میزان رضایتشون بیشتر از رضایت مامان و بابام تو خونه است ! و باز هم اونها نمیخوان این رو درک کنند که بابا ... من . کارم . درسته ! روی صحبتم با شما هم هست : هیچوقت به بچه هاتون فشار نیارین و تا جایی که میتونین به اونها روحیه بدین ... اصلا سنی که ماها توش هستیم سن نمره ، امتحان پس دادن و استرس های اینجوری نیست و فقط باید علاقه در ما به وجود بیاد و تمرین و پشتکار رو یاد بگیریم .