پوکت : پاورقی
چند روز بعد :
باباعلی : پارسا ! حالا بگو ببینم واقعا بهت خوش گذشت یا نه ؟!
من (با کمی خجالت) : مگه خودت با من اونجا نبودی و ندیدی ؟! دیگه برای چی الکی می پرسی ؟!
باباعلی تو ذهنش : ..... (معلوم نیست این بچه به کی رفته!)
+ نوشته شده در سه شنبه ۲۵ مرداد ۱۳۹۰ ساعت 10:33 توسط تا وقتی یاد بگیره خودش بنویسه پدرش
|