درگیری شدید !
درگیری بین بچه ها و پدر و مادرشون چیزیه که هر از گاهی ممکنه پیش بیاد . پس برای اینکه فکر نکنین همیشه بین ما گل و بلبله و صلح و صفا برقراره جریان درگیری کوتاهمون رو براتون تعریف میکنم . داستان از این قراره که یکی از این روزهایی که من و اون مونده بودیم هتل و طبق معمول رفتیم استخر ، جناب آقای باباعلی ما دوربین رو برمیداره و میاره تو آب که چند تا عکس بگیره . درضمن این کار هم داشته برام توضیح می داده که مواظب حرکاتم باشم تا آب نپاشم روی دوربین چون دوربینمون ضد آب نیست و خراب میشه ... خلاصه هنوز پنج دقیقه از جملاتش نگذشته بود که من نمی دونم فتوای این حرکتم از کجا صادر شد که یهویی اصلا یادم رفت که آب ، دوربین رو خراب میکنه و الان دست باباعلی دوربین هست و ... تصاویر زیبایی که میبینین حاصل حرکت سریع و غیرقابل پیش بینی بنده است !!! نتیجه اینکه باباعلی عصبانی شد و به سرعت بنده رو از استخر اخراج کرد . خودش هم اومد بیرون تا دوربین رو خشک کنه ... من هم همچین با بغض نگاش می کردم و با حوله دوربین رو خشک می کردم که دلش سوخت و کل تنبیهم و دور موندن از آب ده دقیقه هم طول نکشید و سریع با هم رفتیم تو آب .... البته این تقریبا تنها مورد درگیری ما توی چند سال گذشته بود و هیچوقت از این اتفاق ها بینمون نمی افتاد . من خودم هم خیلی حساسم و دقتم تو نگهداری وسایل به شدت بالا است . با وجود اینکه تقریبا از یک سالگی همه چیز زیر دستم بوده ولی تا حالا هیچ وسیله ای رو خراب نکردم . به هر حال این مورد در نوع خودش جالب بود و نمی دونم اصلا چی باعث اون حرکت من شد ... ولی این تقریبا شدیدترین درگیری کل پنج سال گذشته بود . یه کمی هم درگیری لازمه دیگه ...